1ـ جنس و رنگ لباس
2ـ اندازه و كيفيت
3ـ ساده پوشى
4ـ لباس هاى ويژه
5ـ آداب لباس پوشى
لباس براى پوشاندن بدن و حفظ آن از سرما و گرما و آلودگى، و مايه آبرو و آراستگى انسان است. تبديل آن به وسيله تفاخر و تجمل، و ارزش را در كيفيت جامه دانستن، نوعى انحراف از فلسفه وجودى لباس است.
از اين رو "ساده پوشى" به عنوان يكى از مظاهر ساده زيستى و رهايى از تعلقات مادى است. پيامبر اكرم صليالله عليه و آله اين گونه به زندگى و دنيا مىنگريست و اين گونه نيز مىزيست و هرگز ارزش را در لباس نمىديد.
سعدى مى گويد:
تن آدمى شريف است به جان آدميت
نه همين لباس زيباست نشان آدميت
و به قول پروين اعتصامى :
زهد با نيت پاك است نه با جامه ى پاك
اى بس آلوده، كه پاكيزه ردايى دارد
در اين جا به نمونههايى از سيره حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله در مورد پوشيدن جامه، جنس لباس، رنگ، اندازه و تعداد و نحوه پوشيدن پيراهن، كفش، كلاه، عمامه، ردا و... اشاره مىكنيم:
از نشانههاى وارستگى آن حضرت در پوشيدن جامه و اين كه فخر خويش را به جامه و نوع آن نمىدانست، اين است كه نقل شده هر نوع لباسى كه فراهم مىشد مىپوشيد، از لنگ و پيراهن يا جبه يا هر چيز ديگر.
1ـ جنس و رنگ لباس
رسول خدا صلي الله عليه و آله هم به سلامت و عافيت جسمى، هم به سادگى و هم به نوع سالمتر پارچه لباس توجه داشت. لباس پنبهاى مورد علاقه آن حضرت بود. حضرت على عليه السلام مىفرمايد: " لباسهاى پنبهاى بپوشيد، چرا كه آن، لباس پيامبر خداست."(1)
آن حضرت، هم لباس بُرد يمانى مىپوشيد، هم جبهاى پشمين و خشن از پنبه و كتان. (2)
مىفرمود: " پنج چيز را تا زندهام ترك نمىكنم، ... يكى هم پوشيدن لباس پشمى." (3)
"سبز"، رنگ مورد پسند پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله براى لباس بود.(4) البته بيشتر جامههاى پيامبر سفيد بود و مىفرمود: لباس سفيد را بر زندگانتان بپوشانيد و مردگانتان را هم با پارچه سفيد كفن كنيد.(5)
پيامبر خدا ملحفهاى داشت كه با زعفران رنگ آميزى شده بود و گاهى تنها با پوشيدن همان، با مردم نماز مىخواند.(6)
اما "سرخ"، رنگى بود كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله آن را براى لباس، نمى پسنديد.(7)
رسول خدا صلي الله عليه و آله نمونه اعلاى تميزى و آراستگى بود. در لباس پوشيدن نيز به اين نكته توجه داشت و در مورد نظافت جامه مىفرمود:"من اتخذ ثوبا فلينظفه."(8)
لباس سفيد، خود به خود طورى است كه چرك و آلودگى زودتر در آن معلوم مىشود، و انسان مقيد به سنت نبوى نظافت، به شستن و تميز كردن آن روى مىآورد. به علاوه انبساط خاطر و باز شدن روحيه نيز از فوايد پوشيدن لباس روشن و سفيد است.
2ـ اندازه و كيفيت
جامهاى كه انسان را مغرور و سرمست كند يا تكبر و خود برتر بينى آورد، ناپسند است. مقيد بودن به نوع خاصى از جامه نيز، اسارت آور است.
رسول خدا صلي الله عليه و آله هر گاه لباس تازه مىپوشيد، خدا را شكر و سپاس مىگفت و جامه قبلى را به مسكين مىداد." كان من فعله اذا لبس الثوب الجديد حمدالله."(9)
در روايت ديگري آمده است كه چون جامه نو به تن مىكرد، دعا مىكرد و مىفرمود: خدايى را سپاس كه بر تن من چيزى پوشاند تا پوشش من باشد و ميان مردم آراسته باشم. (10)
جامه بلندى كه بر زمين كشيده شود، نشان تكبر است و در جاهليت، شيوه اشراف بوده است. رسول خدا صلي الله عليه و آله ضمن آن كه از پوشيدن آن گونه جامهها نهى مىكرد، خود جامهاى مىپوشيد كه از نظر بلندى به قوزك پاهايش نمىرسيد. "كانت ثيابه كلها مشمره فوق الكعبين."(11) اين در مورد جامهاى بود كه همچون لنگ به كمر مىبست. و جامهاى كه از رو مىپوشيد، تا نصف ساق پا مىرسيد.
جامه وى گاهى جامهاى كوچكتر از قطيفه (شمله) بود، يا جامهاى پشمين و راه راه با خطوط سياه و سفيد كه وقتى آن را به بر مىكرد، هيئت زيبايى مىيافت.(12)
از نشانههاى وارستگى آن حضرت در پوشيدن جامه و اين كه فخر خويش را به جامه و نوع آن نمىدانست، اين است كه نقل شده هر نوع لباسى كه فراهم مىشد مىپوشيد، از لنگ و پيراهن يا جبه يا هر چيز ديگر.(13)
رسول اكرم به صحابى پارساى خود ابوذر غفارى فرمود:
اى ابوذر! من لباس خشن و سخت مىپوشم، روى زمين مىنشينم، بر چهار پاى بى زين سوار مىشوم و كسى را در رديف خود سوار مىكنم. اينها از سنتهاى من است، هر كس از سنن من روى گردان شود، از من نيست.
3ـ ساده پوشى
ساده زيستى رسول خدا صلي الله عليه و آله و وابسته نبودن به جلوههاى فريبنده دنيا و به ناز و نعمت آن دل نبستن و به جلوههاى مادى دل خوش نداشتن، در همه شوون زندگى وى متجلى بود از جمله در كيفيت و نوع لباس و فرش و زير انداز و...
نقل شده كه گاهى آن حضرت، روى حصير مىخوابيد، بى آن كه جز آن چيزى زيرش باشد. (14)
هر چه فراهم بود مىپوشيد، چه قطيفهاى باشد كه بر كند، يا بُرد عالى كه بپوشد، چه جبه پشمين، هر چه كه از حلال مىيافت مىپوشيد. "ما وجد من المباح لبس." (15)
مهم، مباح بودن جامه بود كه براى رسول خدا اهميت داشت، نه قيمت و جنس و دوخت و جذاب بودن!
آن حضرت به صحابى پارساى خود ابوذر غفارى فرمود:
اى ابوذر! من لباس خشن و سخت مىپوشم، روى زمين مىنشينم، انگشتانم را پس از غذا مىليسم،- كنايه از اين كه در صرف غذا اسراف نميكردند - بر چهار پاى بى زين سوار مىشوم و كسى را در رديف خود سوار مىكنم. اينها از سنتهاى من است، هر كس از سنن من روى گردان شود، از من نيست.(16)
در سخن ديگرى آمده است كه عبايى داشت، هر گاه مىخواست نافله بخواند (يا جا به جا شود) آن را دو تا مىكردند و زيرشان مىانداختند.(17)
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله هرگز نسبت به جاى خواب و رختخواب، عيبجويى و ايرادگيرى نداشت. اگر بستر برايش مىگستردند، بر آن مىخوابيد و اگر رختخوابى پهن نمىشد، بر زمين مىخوابيد. "ان فرشوا له اضطجع و ان لم يفرش له اضطجع على الارض." (18)
اين نهايت زهد و اوج وارستگى از تعلقات دنيوى است.
وقتى در خانه بود، لباس خود را مىدوخت و بر كفش خويش وصله مىزد.(19)
روزى عُمَر خدمت آن حضرت رسيد، در حالى كه وى بر روى حصيرى خفته بود و حصير بر پهلوهاى آن حضرت خط انداخته بود؛ گفت: يا رسول الله! كاش بسترى گسترده بوديد! فرمود: دنيا را مىخواهم چه كنم؟ مَثل من و دنيا مَثل رهگذرى است كه در يك روز گرم، ساعتى از روز را زير سايه درختى به استراحت پرداخته، سپس آن جا را وانهاده و رفته است.(20)
4ـ لباس هاى ويژه
كلاه، عمامه، دستار و عرقچين، گر چه پوشاننده بدن نيست، ولى در رديف جامه به شمار مىآيد. از سنتهاى اسلامى، پوشاندن سر است، چه هنگام عبادت و نماز، چه در مواقع ديگر. گر چه "در سر عقل بايد، بى كلاهى عار نيست."
پوشش پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله براى سر خود، اغلب عمامه بود. هنگام نماز و خطبه و جهاد، به تناسب، شرايط، با چيزى سر را مىپوشاند. گاهى هم سر برهنه بود. به روايت امام صادق عليه السلام پيامبر اسلام، عرقچين و كلاه سفيد راه راه مىپوشيد و در هنگام جنگ، عرقچينى بر سر مىگذاشت كه روى گوشها را مىپوشاند.(21)
در مواقع ديگر، از زير عمامه، عرقچين هم بر سر مىپوشيد. "كان يلبس القلانس تحت العمائم." (22) البته گاهى عمامه بدون كلاه بر سر مىنهاد، يا كلاه بدون عمامه مىپوشيد. (23) عمامه سياهى داشت كه بر سر مىپيچيد و با آن نماز مىخواند. (24)
اگر استفاده از دستمال و حوله را براى خشك كردن دست و صورت هنگام وضو وارد بحث پوشش و لباس كنيم، در اين زمينه هم بد نيست بدانيم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله حولههاى متعددى داشت، با نامهاى مختلف و كاربردهاى گوناگون، كه به مراعات بهداشت و نظافت و نظم هم مربوط مىشود.
در روايت آمده است: آن حضرت دستمال و حولهاى داشت كه پس از وضو چهره خود را با آن خشك مىكرد. و اگر حوله و دستمالى همراه نداشت، با گوشه لباس خود صورت را خشك مىكرد.(25)
آراستگى آن حضرت، به خصوص هنگام حضور در جمع مسلمانان در مسجد و براى خطبه و نماز، گوشه ديگرى از سيره ايشان را نشان مىدهد. لباس نماز جمعه ايشان مخصوص بود: " كان له ثوب للجمعه خاصه." (26) در بعضى روايات آمده كه غير از لباسى كه در روزهاى غير جمعه مىپوشيد، دو جامه مخصوص براى جمعه داشت.(27)
5ـ آداب لباس پوشى
گرچه لباس پوشيدن، كارى ساده و روزمره و عادى است، ولى روش و سيره اولياى دين در اين زمينهها هم براى ما مهم است.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله هر گاه لباس و پيراهن مىپوشيد، ابتدا سمت راست را بر تن مىكرد و هر گاه جامه از تن در مىآورد، از سمت چپ شروع مىكرد.(28)
گاهى بى آن كه جامه ديگرى بر تن كند، روپوشى را بر اندام خود مىافكند و دو طرف آن را بين دو شانه خود گره مىزد و چه در خانه يا بيرون يا هنگام نماز بر جنازهها، با همان حالت نماز مىگزارد. گاهى نيز در يك لباس گشاد نماز مىخواند. دو عدد جامه بُرد بافته شده داشت كه آنها را تنها در حال نماز مىپوشيد، امت خويش را به نظافت دستور مى داد و تشويق مىكرد.(29)
آن حضرت، انجام كار را با دست راست، و شروع از سمت راست را در همه كارهايش دوست داشت؛ در پوشيدن جامه و كفش، در شانه كردن موى. (30)
لباسى كه مىخريد، اگر آستين آن بيش از اندازه بود، مقدار اضافى را مىبريد. (31) و نمى گذاشت لبه آن را هم بدوزند و به همان حال مىپوشيد و مىفرمود: كار، خيلى زودتر از اينهاست.(32)
پايان اين بخش را به دو كلام از حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله زينت مىدهيم كه درباره جامه و آداب لباس پوشيدن فرموده است:
" من لبس ثياب شهره فى الدنيا البسه الله لباس الذل يوم القيامه" (33)؛ هر كس در دنيا لباس شهرت بپوشد (لباسى غير معمول كه به خاطر آن انگشت نما شود) خداوند در روز قيامت جامه ذلت و خوارى بر او مىپوشاند.
امام صادق عليه السلام از پدران خويش روايت كرده است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله نهى مىكرد كه مردان، در لباس پوشيدن خود را شبيه زنان سازند. و نهى مىكرد كه زنان، در لباس شبيه مردان شوند.(34)
پى نوشت ها:
1. البسوا الثياب القطن فانها لباس رسول الله (سنن النبى، ص 126).
2. بحارالانوار، ج 16، ص 227.
3. مكارم الاخلاق، ص 115.
4. كان يعجبه الثياب الخضر(سنن النبى، ص 120).
5. البسوها احياكم و كفنوا فيها موتاكم (سنن النبى، ص 120 و محجة البيضاء، ج 4، ص 140).
6. محجه البيضاء، ج 4، ص 141.
7. سنن النبى، ص 133. (انه كره الحمره فى اللباس)
8. مكارم الاخلاق، ص 103.
9. بحارالانوار، ج 16، ص 251 / مكارم الاخلاق، ص 36.
10. بحارالانوار، ج 16، ص 251 / محجة البيضاء، ج 4، ص 145.
11. سنن النبى، ص 120/ محجة البيضاء، ج 4، ص 141.
12. سنن النبى، ص 125، حديث 135.
13. همان، ص 120 به نقل از احياء العلوم غزالى.
14. همان، ص 123.
15. محجه البيضاء، ج 4، ص 125.
16. سنن النبى، ص 131.
17. همان، ص 123 / بحار الانوار، ج 16، ص 227.
18. محجة البيضاء، ج 4، ص 130.
19. بحارالانوار، ج 16، ص 230.
20. همان، ص 239.
21. مكارم الاخلاق، ص 120.
22. سنن النبى، ص 122/ محجة البيضاء، ج 4، ص 143.
23. بحار الانوار، ج 16، ص 250.
24. سنن النبى، ص 125.
25. مكارم الاخلاق، ص 36.
26. بحارالانوار، ج 16، ص 227.
27. همان، ص 251 / سنن النبى، ص 121.
28. سنن النبى، ص 123.
29. همان، ص 126.
30. بحارالانوار، ج 16، ص 237.
31. همان، ص 278.
32. مكارم الاخلاق، ص 101.
33. همان، ص 116.
34. همان، ص 118.
منبع :
كوثر، شماره 49 .
ارسالي از كاربر گرامي
" محمدحسين آزاد"
لينك مقالات مرتبط:
- استوار؛ چون كوه
- رسول راستين در كلام اميرالمؤمنين عليه السلام
- نجواي عاشقانه با پدر امت
لباس و پوشش در سيره نبوى
لباس,براى پوشاندن بدن و حفظ آن از سرما و گرما و آلودگى و مايه ى آبرو و آراستگى انسان است. تبديل آن به وسيله ى تفاخر و تجمل و ارزش را در كيفيت جامه دانستن, نوعى انحراف از فلسفه ى وجودى لباس است.
از اين رو ((ساده پوشى)) به عنوان يكى از مظاهر ساده زيستى و رهايى از تعلقات مادى است. پيامبر اكرم(ص) اين گونه به زندگى و دنيا مى نگريست و اين گونه نيز مى زيست و هرگز ارزش را در ((لباس)) نمى ديد.
سعدى مى گويد :
تن آدمى شريف است به جان آدميت
نه همين لباس زيباست نشان آدميت
و به قول پروين اعتصامى :
زهد با نيت پاك است نه با جامه ى پاك
اى بس آلوده, كه پاكيزه ردايى دارد
در اين جا به نمونه هايى از سيره ى حضرت رسول(ص) در مورد پوشيدن جامه, جنس لباس, رنگ, اندازه و تعداد و نحوه ى پوشيدن پيراهن,كفش, كلاه, عمامه, ردا و... اشاره مى كنيم:
1 ـ جنس و رنگ لباس
رسول خدا(ص) هم به سلامت و عافيت جسمى, هم به سادگى و هم به نوع سالم تر پارچه ى لباس توجه داشت. لباس پنبه اى مورد علاقه ى آن حضرت بود. على(ع) مى فرمايد: ((لباس هاى پنبه اى بپوشيد, چرا كه آن, لباس پيامبر خداست)).(1)
آن حضرت, هم لباس برد يمانى مى پوشيد, هم جبه اى پشمين و خشن از پنبه و كتان. (2)
مى فرمود: ((پنج چيز را تا زنده ام ترك نمى كنم,...يكى هم پوشيدن لباس پشمى)). (3)
رنگ سبز, رنگ مورد پسند پيامبر(ص) براى لباس بود.(4) بيشتر جامه هاى پيامبر سفيد بود و مى فرمود: لباس سفيد را بر زندگانتان بپوشانيد و مردگانتان را هم با پارچه ى سفيد كفن كنيد.(5)
پيامبر خدا ملحفه اى داشت كه با زعفران رنگآميزى شده بود و گاهى تنها با پوشيدن همان, با مردم نماز مى خواند.(6)
رنگ سرخ, رنگى بود كه پيامبر خدا(ص) براى لباس, آن را نمى پسنديد.(7)
رسول خدا(ص) نمونه ى اعلاى تميزى و آراستگى بود. در لباس پوشيدن نيز به اين نكته توجه داشت و در مورد نظافت جامه مى فرمود:((من اتخذ ثوبا فلينظفه)).(8)
لباس سفيد, خود به خود طورى است كه چرك و آلودگى زودتر در آن معلوم مى شود, و انسان مقيد به سنت نبوى نظافت, به شستن و تميز كردن آن روى مىآورد. به علاوه انبساط خاطر و باز شدن روحيه نيز از فوايد پوشيدن لباس روشن و سفيد است.
2 ـ اندازه و كيفيت
جامه اى كه انسان را مغرور و سرمست كند يا تكبر و خود برتر بينى آورد, ناپسند است. مقيد بودن به نوع خاصى از جامه نيز, اسارت آور است.
رسول خدا(ص) هرگاه لباس تازه مى پوشيد, خدا را شكر و سپاس مى گفت و جامه ى قبلى را به مسكين مى داد.
(كان من فعله اذا لبس الثوب الجديد حمدالله)(9)
در روايت ديگر است كه چون جامه ى نو به تن مى كرد, دعا مى كرد و مى فرمود: خدايى را سپاس كه بر تن من چيزى پوشاند تا پوشش من باشد و ميان مردم آراسته باشم. (10)
جامه ى بلندى كه بر زمين كشيده شود, نشان تكبر است و در جاهليت, شيوه ى اشراف بوده است. رسول خدا(ص) ضمن آن كه از پوشيدن آن گونه جامه ها نهى مى كرد, خود جامه اى مى پوشيد كه از نظر بلندى به قوزك پاهايش نمى رسيد.(كانت ثيابه كلها مشمره فوق الكعبين).(11)اين در مورد جامه اى بود كه هم چون لنگ به كمر مى بست. و جامه اى كه از رو مى پوشيد, تا نصف ساق پا مى رسيد.
جامه ى وى گاهى جامه اى كوچك تر از قطيفه(شمله) بود, يا جامه اى پشمين و راه راه با خطوط سياه و سفيد كه وقتى آن را به بر مى كرد, هيئت زيبايى مى يافت.(12)
از نشانه هاى وارستگى آن حضرت در پوشيدن جامه و اين كه فخر خويش را به جامه و نوع آن نمى دانست, اين است كه نقل شده هر نوع لباسى كه فراهم مى شد مى پوشيد, از لنگ و پيراهن يا جبه يا هر چيز ديگر.(13)
3 ـ ساده پوشى
ساده زيستى رسول خدا(ص) و وابسته نبودن به جلوه هاى فريبنده ى دنيا و به ناز و نعمت آن دل نبستن و به جلوه هاى مادى دل خوش نداشتن, در همه ى شوون زندگى وى متجلى بود از جمله در كيفيت و نوع لباس و فرش و زير انداز و...
نقل شده كه گاهى آن حضرت, روى حصير مى خوابيد, بى آن كه جز آن چيزى زيرش باشد. (14)
هر چه فراهم بود مى پوشيد, چه قطيفه اى باشد كه بر بكند, يا برد عالى كه بپوشد, چه جبه ى پشمين, هر چه كه از حلال مى يافت مى پوشيد.(ما وجد من المباح لبس)(15)
مهم, مباح بودن جامه بود كه براى رسول خدا اهميت داشت, نه قيمت و جنس و دوخت و جذاب بودن!
آن حضرت به صحابى پارساى خود ابوذر غفارى فرمود:
اى ابوذر! من لباس خشن و سخت مى پوشم, روى زمين مى نشينم, انگشتانم را پس از غذا مى ليسم, بر چهار پاى بى زين سوار مى شوم و كسى را در رديف خود سوار مى كنم. اينها از سنت هاى من است, هر كس از سنن من روى گردان شود, از من نيست.(16)
در سخن ديگرى آمده است كه عبايى داشت, هرگاه مى خواست نافله بخواند (يا جابه جا شود) آن را دو تا مى كردند و زيرش مى انداختند.(17)
پيامبر خدا(ص) هرگز نسبت به جاى خواب و رختخواب, عيبجويى و ايرادگيرى نداشت. اگر بستر برايش مى گستردند, بر آن مى خوابيد و اگر رختخوابى پهن نمى شد, بر زمين مى خوابيد.
(ان فرشوا له اضطجع وان لم يفرش له اضطجع على الإرض.) (18)
اين نهايت زهد و اوج وارستگى از تعلقات دنيوى است.
وقتى در خانه بود, لباس خود را مى دوخت و بر كفش خويش وصله مى زد.(19)
روزى عمر خدمت آن حضرت رسيد, در حالى كه وى بر روى حصيرى خفته بود و حصير بر پهلوهاى آن حضرت خط انداخته بود; گفت: يا رسول الله! كاش بسترى گسترده بوديد! فرمود: دنيا را مى خواهم چه كنم؟ مثل من و دنيا مثل رهگذرى است كه در يك روز گرم, ساعتى از روز را زير سايه ى درختى به استراحت پرداخته, سپس آن جا را وانهاده و رفته است.(20)
4 ـ لباس هاى ويژه
كلاه, عمامه, دستار و عرقچين, گرچه پوشاننده ى ((بدن)) نيست, ولى در رديف جامه به شمار مىآيد. از سنت هاى اسلامى, پوشاندن سر است, چه هنگام عبادت و نماز, چه در مواقع ديگر. گرچه ((در سر عقل بايد, بى كلاهى عار نيست.))
پوشش پيامبر اكرم(ص) براى سر خود, اغلب ((عمامه)) بود. هنگام نماز و خطبه و جهاد, به تناسب, شرايط, با چيزى سر را مى پوشاند. گاهى هم سر برهنه بود. به روايت امام صادق(ع) پيامبر اسلام, عرقچين و كلاه سفيد راه راه مى پوشيد و در هنگام جنگ, عرقچينى بر سر مى گذاشت كه دو گوش داشت و روى گوش ها را مى پوشاند.(21)
در مواقع ديگر, از زير عمامه, عرقچين هم بر سر مى پوشيد.(كان يلبس القلانس تحت العمائم.) (22) البته گاهى عمامه ى بدون كلاه بر سر مى نهاد, يا كلاه بدون عمامه مى پوشيد(23). عمامه سياهى داشت كه بر سر مى پيچيد و با آن نماز مى خواند.(24)
اگر استفاده ى از دستمال و حوله را براى خشك كردن دست و صورت هنگام وضو وارد بحث پوشش و لباس كنيم, در اين زمينه هم بد نيست بدانيم كه رسول خدا(ص) حوله هاى متعددى داشت, با نام هاى مختلف و كاربردهاى گوناگون, كه به مراعات بهداشت و نظافت و نظم هم مربوط مى شود.
در روايت آمده است: آن حضرت دستمال و حوله اى داشت كه پس از وضو چهره ى خود را با آن خشك مى كرد. و اگر حوله و دستمالى همراه نداشت, با گوشه ى لباس خود صورت را خشك مى كرد.(25)
آراستگى آن حضرت, بخصوص هنگام حضور در جمع مسلمانان در مسجد و براى خطبه و نماز, گوشه ى ديگرى از سيره ى او را نشان مى دهد. لباس نماز جمعه ى وى مخصوص بود: ((كان له ثوب للجمعه خاصه)).(26) در بعضى روايات آمده كه غير از لباسى كه در روزهاى غير جمعه مى پوشيد, دو جامه ى مخصوص براى جمعه داشت.(27)
5 ـ آداب لباس پوشى
گرچه لباس پوشيدن, كارى ساده و روزمره و عادى است, ولى روش و سيره ى اولياى دين در اين زمينه ها هم براى ما مهم است.
پيامبراكرم(ص) هر گاه لباس و پيراهن مى پوشيد, ابتدا سمت راست را بر تن مى كرد و هرگاه جامه از تن در مىآورد, از سمت چپ شروع مى كرد.(28)
گاهى بى آن كه جامه ى ديگرى بر تن كند, روپوشى را بر اندام خود مى افكند و دو طرف آن را بين دو شانه ى خود گره مى زد و چه در خانه يا بيرون يا هنگام نماز بر جنازه ها, با همان حالت نماز مى گزارد.گاهى نيز در يك لباس گشاد نماز مى خواند. دو عدد جامه ى برد بافته شده داشت كه آن ها را تنها در حال نماز مى پوشيد, امت خويش را به ((نظافت)) دستور مى داد و تشويق مى كرد.(29)
آن حضرت, انجام كار را با دست راست, و شروع از سمت راست را در همه ى كارهايش دوست داشت; در پوشيدن جامه و كفش, در شانه كردن موى.(30)
لباسى كه مى خريد, اگر آستين آن بيش از اندازه بود, مقدار اضافى را مى بريد. (31) و نمى گذاشت لبه ى آن را هم بدوزند و به همان حال مى پوشيد و مى فرمود: كار, خيلى زودتر از اين هاست.(32)
پايان اين بخش را به دو كلام از حضرت رسول(ص) زينت مى دهيم كه درباره ى جامه و آداب لباس پوشى فرموده است:
(( من لبس ثياب شهره فى الدنيا البسه الله لباس الذل يوم القيامه)).(33)
هر كس در دنيا لباس شهرت بپوشد(لباسى غير معمول كه به خاطر آن انگشت نما شود) خداوند در روز قيامت جامه ى ذلت و خوارى بر او مى پوشاند.
امام صادق(ع) از پدران خويش روايت كرده است كه رسول خدا(ص) نهى مى كرد كه مردان, در لباس پوشيدن خود را شبيه زنان سازند. و نهى مى كرد كه زنان, در لباس شبيه مردان شوند.(34)
پى نوشت ها:
. براى آشنايى از ساير ويژگى هاى اخلاقى و رفتارى حضرت مى توانيد به كتاب ((همگام با رسول(ص))) مراجعه نماييد.
1. البسوا الثياب القطن فانها لباس رسول الله (سنن النبى, ص 126).
2. بحارالانوار,ج 16, ص 227.
3. مكارم الاخلاق, ص 115.
4. كان يعجبه الثياب الخضر(سنن النبى, ص 120).
5. البسوها احيإكم و كفنوا فيها موتاكم (سنن النبى, ص 120 و محجه البيضإ, ج 4, ص 140).
6. محجه البيضإ, ج 4, ص 141.
7. سنن النبى, ص 133. (انه كره الحمره فى اللباس).
8. مكارم الاخلاق, ص 103.
9. بحارالانوار, ج 16, ص 251 و مكارم الاخلاق, ص 36.
10. بحارالانوار, ج 16, ص 251 و محجه البيضإ, ج 4, ص 145.
11. سنن النبى, ص 120, محجه البيضإ, ج 4, ص 141.
12. سنن النبى ,ص 125, حديث 135.
13. همان, ص 120 به نقل از احيإ العلوم غزالى.
14. همان, ص 123.
15. محجه البيضإ, ج 4, ص 125.
16. سنن النبى, ص 131.
17. همان, ص 123 و بحار الانوار, ج 16, ص 227.
18. محجه البيضإ, ج 4, ص 130.
19. بحارالانوار, ج 16, ص 230.
20. همان, ص 239.
21. مكارم الاخلاق, ص 120.
22. سنن النبى, ص 122, محجه البيضإ, ج 4, ص 143.
23. بحار الانوار, ج 16, ص 250.
24. سنن النبى, ص 125.
25. مكارم الاخلاق, ص 36.
26. بحارالانوار, ج 16, ص 227.
27. همان, ص 251 و سنن النبى, ص 121.
28. سنن النبى, ص 123.
29. همان, ص 126.
30. بحارالانوار, ج 16, ص 237.
31. همان, ص 278.
32. مكارم الاخلاق, ص 101.
33. همان, ص 116.
34. همان ,ص 118.
http://www.shareh.com/persian/modules.php?name=News&file=article&sid=301 كوثر >> شماره ( 49 )
كتاب: مجموعه آثار جلد 19 صفحه 446
نويسنده: استاد شهيد مرتضى مطهرى
ايراد ديگرى كه بر حجاب گرفتهاند اين است كه موجب سلب حق آزادى كه يك حق طبيعى بشرى است مىگردد و نوعى توهين به حيثيت انسانى زن به شمار مىرود.
مىگويند احترام به حيثيت و شرف انسانى يكى از مواد اعلاميه حقوق بشر است. هر انسانى شريف و آزاد است، مرد باشد يا زن، سفيد باشد يا سياه، تابع هر كشور يا مذهبى باشد.مجبور ساختن زن به اينكه حجاب داشته باشد بىاعتنايى به حق آزادى او و اهانتبه حيثيت انسانى اوست و به عبارت ديگر ظلم فاحش استبه زن.عزت و كرامت انسانى و حق آزادى زن و همچنين حكم متطابق عقل و شرع به اينكه هيچ كس بدون موجب نبايد اسير و زندانى گردد و ظلم به هيچ شكل و به هيچ صورت و به هيچ بهانه نبايد واقع شود، ايجاب مىكند كه اين امر از ميان برود.
پاسخ: يك بار ديگر لازم است تذكر دهيم كه فرق استبين زندانى كردن زن در خانه و بين موظف دانستن او به اينكه وقتى مىخواهد با مرد بيگانه مواجه شود پوشيده باشد.در اسلام محبوس ساختن و اسير كردن زن وجود ندارد.حجاب در اسلام يك وظيفهاى استبر عهده زن نهاده شده كه در معاشرت و برخورد با مرد بايد كيفيتخاصى را در لباس پوشيدن مراعات كند.اين وظيفه نه از ناحيه مرد بر او تحميل شده است و نه چيزى است كه با حيثيت و كرامت او منافات داشته باشد و يا تجاوز به حقوق طبيعى او كه خداوند برايش خلق كرده است محسوب شود.
اگر رعايت پارهاى مصالح اجتماعى، زن يا مرد را مقيد سازد كه در معاشرت روش خاصى را اتخاذ كنند و طورى راه بروند كه آرامش ديگران را بر هم نزنند و تعادل اخلاقى را از بين نبرند چنين مطلبى را «زندانى كردن» يا «بردگى» نمىتوان ناميد و آن را منافى حيثيت انسانى و اصل «آزادى» فرد نمىتوان دانست.
در كشورهاى متمدن جهان در حال حاضر چنين محدوديتهايى براى مرد وجود دارد.اگر مردى برهنه يا در لباس خواب از خانه خارج شود و يا حتى با پيژامه بيرون آيد، پليس ممانعت كرده به عنوان اينكه اين عمل بر خلاف حيثيت اجتماع است او را جلب مىكند.هنگامى كه مصالح اخلاقى و اجتماعى، افراد اجتماع را ملزم كند كه در معاشرت اسلوب خاصى را رعايت كنند مثلا با لباس كاملا بيرون بيايند، چنين چيزى نه بردگى نام دارد و نه زندان و نه ضد آزادى و حيثيت انسانى است و نه ظلم و ضد حكم عقل به شمار مىرود.
بر عكس، پوشيده بودن زن - در همان حدودى كه اسلام تعيين كرده استموجب كرامت و احترام بيشتر اوست، زيرا او را از تعرض افراد جلف و فاقد اخلاق مصون مىدارد.
شرافت زن اقتضا مىكند كه هنگامى كه از خانه بيرون مىرود متين و سنگين و با وقار باشد، در طرز رفتار و لباس پوشيدنش هيچ گونه عمدى كه باعث تحريك و هييجشود به كار نبرد، عملا مرد را به سوى خود دعوت نكند، زباندار لباس نپوشد، زباندار راه نرود، زباندار و معنى دار به سخن خود آهنگ ندهد، چه آنكه گاهى اوقات ژستها سخن مىگويند، راه رفتن انسان سخن مىگويد، طرز حرف زدنش يك حرف ديگرى مىزند.
اول از تيپ خودم كه روحانى هستم مثال مىزنم: اگر يك روحانى براى خودش قيافه و هيكلى بر خلاف آنچه عادت و معمول استبسازد، عمامه را بزرگ و ريش را دراز كند، عصا و ردايى با هيمنه و شكوه خاص به دست و دوش بگيرد، اين ژست و قيافه خودش حرف مىزند، مىگويد براى من احترام قائل شويد، راه برايم باز كنيد، مؤدب بايستيد، دست مرا ببوسيد.
همچنين استحالتيك افسر با نشانههاى عالى افسرى كه گردن مىافرازد، قدمها را محكم به زمين مىكوبد، باد به غبغب مىاندازد، صداى خود را موقع حرف زدن كلفت مىكند.او هم زباندار عمل مىكند، به زبان بىزبانى مىگويد: از من بترسيد، رعب من را در دلهاى خود جا دهيد.
همين طور ممكن است زن يك طرز لباس بپوشد يا راه برود كه اطوار و افعالش حرف بزند، فرياد بزند كه به دنبال من بيا، سر بسر من بگذار، متلك بگو، در مقابل من زانو بزن، اظهار عشق و پرستش كن.
آيا حيثيت زن ايجاب مىكند كه اينچنين باشد؟ آيا اگر ساده و آرام بيايد و برود، حواس پرت كن نباشد و نگاههاى شهوت آلود مردان را به سوى خود جلب نكند، بر خلاف حيثيت زن يا بر خلاف حيثيت مرد يا بر خلاف مصالح اجتماع يا برخلاف اصل آزادى فرد است؟
آرى اگر كسى بگويد زن را بايد در خانه حبس و در را به رويش قفل كرد و به هيچ وجه اجازه بيرون رفتن از خانه به او نداد، البته اين با آزادى طبيعى و حيثيت انسانى و حقوق خدادادى زن منافات دارد.چنين چيزى در حجابهاى غير اسلام بوده است ولى در اسلام نبوده و نيست.
شما اگر از فقها بپرسيد آيا صرف بيرون رفتن زن از خانه حرام است، جواب مىدهند نه.اگر بپرسيد آيا خريد كردن زن ولو اينكه فروشنده مرد باشد حرام است، يعنى نفس عمل بيع و شراء زن اگر طرف مرد باشد حرام است، پاسخ مىدهند حرام نيست.آيا شركت كردن زن در مجالس و اجتماعات ممنوع است؟ باز هم جواب منفى است چنانكه در مساجد و مجالس مذهبى و پاى منبرها شركت مىكنند و كسى نگفته است كه صرف شركت كردن زن در جاهايى كه مرد هم وجود دارد حرام است.آيا تحصيل زن، فن و هنر آموختن زن و بالاخره تكميل استعدادهايى كه خداوند در وجود او نهاده استحرام است؟ باز جواب منفى است.
فقط دو مساله وجود دارد; يكى اينكه بايد پوشيده باشد و بيرون رفتن به صورت خودنمايى و تحريك آميز نباشد.
و ديگر اينكه مصلحتخانوادگى ايجاب مىكند كه خارج شدن زن از خانه توام با جلب رضايتشوهر و مصلحت انديشى او باشد.البته مرد هم بايد در حدود مصالح خانوادگى نظر بدهد نه بيشتر.گاهى ممكن است رفتن زن به خانه اقوام و فاميل خودش هم مصلحت نباشد.فرض كنيم زن مىخواهد به خانه خواهر خود برود و فى المثل خواهرش فرد مفسد و فتنهانگيزى است كه زن را عليه مصالح خانوادگى تحريك مىكند.تجربه هم نشان مىدهد كه اين گونه قضايا كم نظير نيست.گاهى هست كه رفتن زن حتى به خانه مادرش نيز بر خلاف مصلحتخانوادگى است، همينكه نفس مادر به او برسد تا يك هفته در خانه ناراحتى مىكند، بهانه مىگيرد، زندگى را تلخ و غير قابل تحمل مىسازد.در چنين مواردى شوهر حق دارد كه از اين معاشرتهاى زيانبخش - كه زيانش نه تنها متوجه مرد است، متوجه خود زن و فرزندان ايشان نيز مىباشد - جلوگيرى كند.ولى در مسائلى كه مربوط به مصالح خانواده نيست دخالت مرد مورد ندارد.
نويسنده: استاد شهيد مرتضى مطهرى
ايراد ديگرى كه بر حجاب گرفتهاند اين است كه موجب سلب حق آزادى كه يك حق طبيعى بشرى است مىگردد و نوعى توهين به حيثيت انسانى زن به شمار مىرود.
مىگويند احترام به حيثيت و شرف انسانى يكى از مواد اعلاميه حقوق بشر است. هر انسانى شريف و آزاد است، مرد باشد يا زن، سفيد باشد يا سياه، تابع هر كشور يا مذهبى باشد.مجبور ساختن زن به اينكه حجاب داشته باشد بىاعتنايى به حق آزادى او و اهانتبه حيثيت انسانى اوست و به عبارت ديگر ظلم فاحش استبه زن.عزت و كرامت انسانى و حق آزادى زن و همچنين حكم متطابق عقل و شرع به اينكه هيچ كس بدون موجب نبايد اسير و زندانى گردد و ظلم به هيچ شكل و به هيچ صورت و به هيچ بهانه نبايد واقع شود، ايجاب مىكند كه اين امر از ميان برود.
پاسخ: يك بار ديگر لازم است تذكر دهيم كه فرق استبين زندانى كردن زن در خانه و بين موظف دانستن او به اينكه وقتى مىخواهد با مرد بيگانه مواجه شود پوشيده باشد.در اسلام محبوس ساختن و اسير كردن زن وجود ندارد.حجاب در اسلام يك وظيفهاى استبر عهده زن نهاده شده كه در معاشرت و برخورد با مرد بايد كيفيتخاصى را در لباس پوشيدن مراعات كند.اين وظيفه نه از ناحيه مرد بر او تحميل شده است و نه چيزى است كه با حيثيت و كرامت او منافات داشته باشد و يا تجاوز به حقوق طبيعى او كه خداوند برايش خلق كرده است محسوب شود.
اگر رعايت پارهاى مصالح اجتماعى، زن يا مرد را مقيد سازد كه در معاشرت روش خاصى را اتخاذ كنند و طورى راه بروند كه آرامش ديگران را بر هم نزنند و تعادل اخلاقى را از بين نبرند چنين مطلبى را «زندانى كردن» يا «بردگى» نمىتوان ناميد و آن را منافى حيثيت انسانى و اصل «آزادى» فرد نمىتوان دانست.
در كشورهاى متمدن جهان در حال حاضر چنين محدوديتهايى براى مرد وجود دارد.اگر مردى برهنه يا در لباس خواب از خانه خارج شود و يا حتى با پيژامه بيرون آيد، پليس ممانعت كرده به عنوان اينكه اين عمل بر خلاف حيثيت اجتماع است او را جلب مىكند.هنگامى كه مصالح اخلاقى و اجتماعى، افراد اجتماع را ملزم كند كه در معاشرت اسلوب خاصى را رعايت كنند مثلا با لباس كاملا بيرون بيايند، چنين چيزى نه بردگى نام دارد و نه زندان و نه ضد آزادى و حيثيت انسانى است و نه ظلم و ضد حكم عقل به شمار مىرود.
بر عكس، پوشيده بودن زن - در همان حدودى كه اسلام تعيين كرده استموجب كرامت و احترام بيشتر اوست، زيرا او را از تعرض افراد جلف و فاقد اخلاق مصون مىدارد.
شرافت زن اقتضا مىكند كه هنگامى كه از خانه بيرون مىرود متين و سنگين و با وقار باشد، در طرز رفتار و لباس پوشيدنش هيچ گونه عمدى كه باعث تحريك و هييجشود به كار نبرد، عملا مرد را به سوى خود دعوت نكند، زباندار لباس نپوشد، زباندار راه نرود، زباندار و معنى دار به سخن خود آهنگ ندهد، چه آنكه گاهى اوقات ژستها سخن مىگويند، راه رفتن انسان سخن مىگويد، طرز حرف زدنش يك حرف ديگرى مىزند.
اول از تيپ خودم كه روحانى هستم مثال مىزنم: اگر يك روحانى براى خودش قيافه و هيكلى بر خلاف آنچه عادت و معمول استبسازد، عمامه را بزرگ و ريش را دراز كند، عصا و ردايى با هيمنه و شكوه خاص به دست و دوش بگيرد، اين ژست و قيافه خودش حرف مىزند، مىگويد براى من احترام قائل شويد، راه برايم باز كنيد، مؤدب بايستيد، دست مرا ببوسيد.
همچنين استحالتيك افسر با نشانههاى عالى افسرى كه گردن مىافرازد، قدمها را محكم به زمين مىكوبد، باد به غبغب مىاندازد، صداى خود را موقع حرف زدن كلفت مىكند.او هم زباندار عمل مىكند، به زبان بىزبانى مىگويد: از من بترسيد، رعب من را در دلهاى خود جا دهيد.
همين طور ممكن است زن يك طرز لباس بپوشد يا راه برود كه اطوار و افعالش حرف بزند، فرياد بزند كه به دنبال من بيا، سر بسر من بگذار، متلك بگو، در مقابل من زانو بزن، اظهار عشق و پرستش كن.
آيا حيثيت زن ايجاب مىكند كه اينچنين باشد؟ آيا اگر ساده و آرام بيايد و برود، حواس پرت كن نباشد و نگاههاى شهوت آلود مردان را به سوى خود جلب نكند، بر خلاف حيثيت زن يا بر خلاف حيثيت مرد يا بر خلاف مصالح اجتماع يا برخلاف اصل آزادى فرد است؟
آرى اگر كسى بگويد زن را بايد در خانه حبس و در را به رويش قفل كرد و به هيچ وجه اجازه بيرون رفتن از خانه به او نداد، البته اين با آزادى طبيعى و حيثيت انسانى و حقوق خدادادى زن منافات دارد.چنين چيزى در حجابهاى غير اسلام بوده است ولى در اسلام نبوده و نيست.
شما اگر از فقها بپرسيد آيا صرف بيرون رفتن زن از خانه حرام است، جواب مىدهند نه.اگر بپرسيد آيا خريد كردن زن ولو اينكه فروشنده مرد باشد حرام است، يعنى نفس عمل بيع و شراء زن اگر طرف مرد باشد حرام است، پاسخ مىدهند حرام نيست.آيا شركت كردن زن در مجالس و اجتماعات ممنوع است؟ باز هم جواب منفى است چنانكه در مساجد و مجالس مذهبى و پاى منبرها شركت مىكنند و كسى نگفته است كه صرف شركت كردن زن در جاهايى كه مرد هم وجود دارد حرام است.آيا تحصيل زن، فن و هنر آموختن زن و بالاخره تكميل استعدادهايى كه خداوند در وجود او نهاده استحرام است؟ باز جواب منفى است.
فقط دو مساله وجود دارد; يكى اينكه بايد پوشيده باشد و بيرون رفتن به صورت خودنمايى و تحريك آميز نباشد.
و ديگر اينكه مصلحتخانوادگى ايجاب مىكند كه خارج شدن زن از خانه توام با جلب رضايتشوهر و مصلحت انديشى او باشد.البته مرد هم بايد در حدود مصالح خانوادگى نظر بدهد نه بيشتر.گاهى ممكن است رفتن زن به خانه اقوام و فاميل خودش هم مصلحت نباشد.فرض كنيم زن مىخواهد به خانه خواهر خود برود و فى المثل خواهرش فرد مفسد و فتنهانگيزى است كه زن را عليه مصالح خانوادگى تحريك مىكند.تجربه هم نشان مىدهد كه اين گونه قضايا كم نظير نيست.گاهى هست كه رفتن زن حتى به خانه مادرش نيز بر خلاف مصلحتخانوادگى است، همينكه نفس مادر به او برسد تا يك هفته در خانه ناراحتى مىكند، بهانه مىگيرد، زندگى را تلخ و غير قابل تحمل مىسازد.در چنين مواردى شوهر حق دارد كه از اين معاشرتهاى زيانبخش - كه زيانش نه تنها متوجه مرد است، متوجه خود زن و فرزندان ايشان نيز مىباشد - جلوگيرى كند.ولى در مسائلى كه مربوط به مصالح خانواده نيست دخالت مرد مورد ندارد.
فطرى بودن پوشش
حجاب و پوشش در تمام اديان و مذاهب، داراى جايگاه خاصّى است، و يكى از دلايل اساسى آن اين است كه حجاب و عفاف، يك امر فطرى است.
داستان حضرت آدم و حوّا نيز فطرى بودن پوشش را اثبات مىكند. در تورات (كتاب مقدس يهوديان كه براى مسيحيان نيز مقدّس است)، مىخوانيم: «و چون زن ديد كه آن درخت براى خوراك نيكوست و به نظر، خوشنما و درختى دلپذير و دانش افزا، پس، از ميوهاش گرفته بخورْد و به شوهر خود نيز داد و او خورد*آنگاه چشمان هر دوى ايشان باز شد و فهميدند كه عرياناند؛ پس برگهاى انجير بههم دوخته، سترها براى خويشتن ساختند. . » بعد ادامه مىدهد: «و آدم، زن خود را حوّا نام نهاد؛ زيرا كه او مادر جميع زندگان است * و خداوندْ خدا رختها براى آدم و زنش از پوست بساخت و ايشان را پوشانيد». (1)
بر طبق اين متن، آدم و حوّا لباسى نداشتند و بعد از خوردن شجره ممنوعه چشمشان باز شد و فهميدند كه عرياناند كه بلافاصله با برگ درختان خود را پوشاندند و بعداً خداوند لباسى از پوست بديشان ارزانى داشت. در قرآن كريم در مورد داستان حضرت آدم و حوّا چنين آمده است: فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْءتَهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الجَنَّةِ؛(2)
آنگاه كه آدم و حوّا از درخت ممنوعه چشيدند، پوشش خود را از دست داده (عورتشان آشكار گرديد). و به سرعت، با برگ درختان بهشتى خود را پوشاندند. طبق آيات شريفه قرآن كريم، حضرت آدم و حوّا قبل از چشيدن درخت ممنوعه داراى لباس بودهاند؛ امّا با خوردن از آن درخت ممنوعه (بر اثر اغواى شيطان) لباس خود را از دست دادند كه بلافاصله به پوشاندن خود اقدام نمودند. به هر حال، مطابق هر دو نقل، پس از احساس برهنگى (خواه طبق نقل تورات قبل از آن داراى لباس نبوده و يا طبق قرآن كريم داراى لباس بودهاند) بلافاصله خود را با برگهاى درختان بهشتى پوشاندند. اين احساس شرم از برهنگى، حتى بدون حضور ناظر بيگانه، و سرعت در پوشاندن خود به وسيله برگها (ولو به طور موقت)، از آن جهت كه تحت هيچ آموزش يا فرمانى از جانب خداوند يا فرشته وحى و يا تذكّر هر يك به ديگرى صورت گرفته است، بيانگر فطرى بودن پوشش در انسان است و ثابت مىكند كه لباس و پوشش، به تدريج و بر اثر تمدنها ايجاد نشده است؛ بلكه انسانهاى نخستين، يا به تعبير بهتر، نخستين انسانها، به طور فطرى بدان گرايش داشتهاند. و بنا به گواهى متون تاريخى، در اكثر قريب به اتفاق ملتها و آيينهاى جهان، حجاب در بين زنان، معمول بوده است. هرچند حجاب در طور تاريخ، فراز و نشيبهاى زيادى را طى كرده و گاهى با اعمال سليقه حاكمان، تشديد يا تخفيف يافته است، ولى هيچگاه بهطور كامل از بين نرفته است. اگر به لباس ملّى كشورهاى جهان بنگريم، به خوبى حجاب و پوشش زن را در آن مىبينيم. دقّت در لباس ملى كشورها ما را از ورق زدن كتب تاريخى براى يافتن ملل و اقوامى كه زنان آنها داراى حجاب بودهاند، بىنياز مىسازد و به خوبى اثبات مىكند كه حجاب در ميان اكثر ملتهاى جهان، معمول بوده و اختصاص به مذهب يا ملّت خاصى نداشته است. تمام اديان آسمانى، حجاب و پوشش زن را واجب و لازم شمردهاند و جامعه بشرى را به سوى آن دعوت كردهاند؛ زيرا لزوم پوشش و حجاب به طور طبيعى در فطرت زنان به وديعت نهاده شده است و احكام و دستورهاى اديان الهى هماهنگ و همسو با فطرت انسانى تشريع شده است؛ پس در همه اديان الهى پوشش و حجاب زن واجب گشته است. در اديان زرتشت، يهوديت، مسيحيت و اسلام، حجاب زنان امرى لازم بوده است. كتابهاى مقدس مذهبى، دستورها و احكام دينى، آداب و مراسم و سيره عملى پيروان اين اديان الهى، بهترين شاهد و گواه اثبات اين مدّعاست.
حجاب در شريعت زرتشت
«اَشو زرتشت» با توصيهها و اندرزهاى خود، كوشيده است تا پايههاى حجابى را كه زنان ايرانى به عنوان يك فرهنگ ملّى در ظاهر عرف خود رعايت مىكنند، در عمق روح آنان متحكّم نمايد و از اين راه، ضمانت اجراى قانون حجاب را در آينده نيز تأمين نمايد و بدين سان، جامعه خويش را در مقابل امكان انحرافهاى اخلاقى پنهان، بيمه كند. قسمتى از پند و اندرزهايى كه «اَشو زرتشت» به پيروان خود توصيه نموده را نقل مىكنيم، تا اين اقدام مهم «اشو زرتشت» بهتر نمايان گردد و حركت او در جهت تعالى و آموزش ريشههاى «حفظ حجاب» و بيان لزوم توأم نمودن حجاب ظاهرى با عفّت باطن، روشنتر شود. او مىفرمايد: * اى نوعروسان و دامادان! روى سخنم با شماست. به اندرزم گوش دهيد و گفتارم را به خاطر بسپاريد و با غيرت، در پى زندگانى پاك مَنشى برآييد. هر يك از شما بايد در كردار نيك و مهرورزى، بر ديگرى پيشدستى جويد تا آن زندگانى مقدس زناشويى، با خوشى و خرّمى همراه باشد. * اى مردان و زنان! راه راست را دريابيد و پيروى كنيد. هيچگاه گرد دروغ و خوشىهاى زودگذرى كه تباه كننده زندگىاند، نگرديد؛ زيرا لذّتى كه با بدنامى و گناه همراه باشد، همچون زهر كشندهاى است كه با شيرينى درآميخته و همانند خودش دوزخى است. با اينگونه كارها زندگانى گيتى خود را تباه مسازيد. * پاداش رهروان نيكى، به كسى مىرسد كه هوا، هوس، خودخواهى و آرزوهاى باطل را از خود دور ساخته، بر نفس خويش چيره گردد. كوتاهى و غفلت در اين راه، پايانش جز ناله و افسوس، چيز ديگرى نخواهد بود. * فريبخوردگانى كه دست به كردار زشت مىزنند، گرفتار بدبختى و نيستى خواهند شد و سرانجامشان خروش و فرياد و ناله است؛ ولى زنان و مردانى كه به اندرز و راهنمايى من گوش فرا مىدهند، آرامش و خوشى زندگى بهرهشان خواهد بود و سختى و رنج از آنان دور خواهد گشت و به نيكنامى جاودانى خواهند رسيد. (3)
و در كتاب «وَنْدى داد» اين جمله به طور مكرّر آمده است: «كلام ايزدى است كه كردار زشت را نابود مىكند: از تو - اى مرد! - خواهش مىكنم پيدايش و فزونى را پاك و پاكيزه ساز! از تو - اى زن! - خواهش مىكنم تن و نيرو را پاك و پاكيزه ساز! آرزو دارم صاحب فرزند باشى و شير تو فراوان شود!». (4)در كتاب پوشاك باستانى ايرانيان در ذيل عنوان «پوشاك اقليتهاى ميهن ما» در مورد حجاب زنان زرتشتى چنين مىخوانيم: «اين پوشاك كه بانوان زرتشتى از آن استفاده مىكنند، شباهتى بسيار نزديك به پوشاك بانوان نقاط ديگر كشور ما دارد؛ چنانكه روسرى آنان از نظر شكل و طرز استفاده، نظير روسرى بانوان بختيارى است و پيراهن، شبيه پيراهن بانوان لُر در گذشته نزديك است و شلوار، از لحاظ شكل و بُرش، همان شلوار بانوان كُرد آذربايجان غربى است و كلاهك، همان كلاهك بانوان بندرى است». دين زرتشت، بر سه اصل اساسىِ، «انديشه نيك»، «گفتار نيك» و «كردار نيك» استوار گشته است. موبدان در تفسير انديشه و كردار نيك مىگويند: «يك زرتشتى مؤمن، بايد از نگاه ناپاك به زنان ديگر دورى جويد». در اندرز «آذرباد مار اسپند» موبد موبدان آمده است: «مرد بد چشم را به معاونت خود قبول مكن». (5)
حجاب در شريعت يهود
رواج حجاب در بين زنان قوم يهود، مطلبى نيست كه كسى بتواند آن را مورد انكار يا ترديد خود قرار دهد. مورّخين، نهتنها از مرسوم بودن حجاب در بين زنان يهود سخن گفتهاند، بلكه به افراطها و سختگيرىهاى بىشمار آنان نيز در اين زمينه تصريح كردهاند. در كتاب «حجاب در اسلام»، آمده است: «گرچه پوشش، در بين عرب مرسوم نبود و اسلام، آن را بهوجود آورد، ولى در ملل غير عرب، به شديدترين شكل، رواج داشت. در ايران و در بين يهود و مللى كه از فكر يهود پيروى مىكردند، حجاب، به مراتب شديدتر از آنچه اسلام مىخواست وجود داشت. در بين اين ملتها وجه و كفّين (= صورت و كف دستها) هم پوشيده مىشد. حتى در بعضى از ملتها سخن از پوشيدن زن و چهره زن نبود، بلكه سخن از قايم كردن زن بود و اين فكر را به صورت يك عادتِ سفت و سخت درآورده بودند». (6)ويل دورانت، كه معمولاً سعى مىكند موارد برهنگى يا احياناً تزيينات و آرايشهاى زنان هر قوم را با آب و تاب نقل كند تا آن را طبيعى جلوه دهد، در اين مورد مىگويد: «در طول قرون وسطا، يهوديان همچنان زنان خويش را با البسه فاخر مىآراستند، لكن به آنها اجازه نمىدادند كه با سر عريان به ميان مردم روند. نپوشاندن موى سر، خلافى بود كه مرتكب را مستوجب طلاق مىساخت. از جمله تعاليم شرعى يكى آن بود كه مرد يهودى نبايد در حضور زنى كه موى سرش هويداست، دست دعا به درگاه خدا بردارد». (7)او در توصيف زنان يهودى مىگويد: «زندگى جنسى آنان علىرغم تعدّد زوجات، به طرز شايان توجّه، منزه از خطايا بود. زنان آنان دوشيزگانى محجوب، همسرانى ساعى، مادرانى پُرزا، و امين بودند و از آنجاكه زود وصلت مىكردند، فحشا به حدّاقل، تخفيف پيدا مىكرد». (8)در كتاب مقدّس يهوديان، موارد متعدّدى يافت مىشود كه به طور صريح و يا ضمنى، حجاب و پوشش زن و مسائل مربوط به آن، مورد تأييد قرار گرفته است. در برخى از آنها لفظ «چادر» و «برقع» به كار رفته است كه نشانگر كيفيت پوشش زنان آن عصر است. اينك به پارهاى از آن موارد اشاره مىگردد.
پوشش كامل در مقابل نامحرم
در «سِفْر پيدايش» تورات، چنين مىخوانيم: و رفقه، چشمان خود را بلند كرد و اسحاق را ديد و از شتر خود فرود آمد. زيرا كه از خادم پرسيد: «اين مرد كيست كه در صحرا به استقبال ما مىآيد؟». و خادم گفت: «آقاى من است». پس بُرقعِ خود را گرفته، خود را پوشانيد. (9)
عدم تشبّه مرد و زن به يكديگر
در «تورات» آمده است: «متاع مرد، بر زن روا نباشد و مرد، لباس زن نپوشد؛ زيرا هر كه اين كُند، مكروه يهوه (خداى تو) است». (10)
نزول عذاب در اثر آرايش دختران يهود براى بيگانگان
در «تورات» مىخوانيم: «و خداوند مىگويد از اين جهت كه دختران صهيون متكبّرند و با گردن افراشته و غمزات چشم، راه مىروند و به ناز مىخراماند و به پاهاى خويش، خلخالها را به صدا مىآورند * بنابراين، خداوند فَرقِ سر دختران صهيون را كَلْ خواهد ساخت و خداوند، عورت ايشان را برهنه خواهد نمود * و در آن روز، خداوند زينت خلخالها و پيشانىبندها و هلالها را دور خواهد كرد*و گوشوارها و دستبندها و روبندها* و دستارها و زنجيرها و كمربندها و عطردانها و تعويذها را* و انگشترها و حلقههاى بينى را * و رداها و شالها و كيسهها را * و آينهها و كتانهاى نازك و عمامهها و بُرقعها را * و واقع مىشود كه: به عوض عطريات، عفونت خواهد شد و به عوض كمربند، ريسمان و به عوض موهاى بافته، كَلى و به عوض سينهبند، زنّار پلاس و به عوض زيبايى، سوختگى خواهد بود * مردانت به شمشير و شجاعانت در جنگ خواهند افتاد * و دروازههاى وى، ناله و ماتم خواهند كرد و او خراب شده، بر زمين خواهد نشست». (11)در تورات، از چادر و برقع و روبندهاى كه زنان با آن، سر و صورت و اندام خويش را مىپوشاندهاند، صريحاً نام برده شده است، كه نشانگر كيفيت پوشش زنان است. براى نمونه در كتاب «روت» مىخوانيم: «بوعز گفت: زنهار كسى نفهمد كه اين زن به خرمن آمده است. و گفت: چادرى كه بر توست، بياور و بگير. پس آن را بگرفت و او شش كيل جو پيموده بر وى گذارد و به شهر رفت». (12)در مورد عروس يهودا مىخوانيم: «پس رخت بيوگى را از خويشتن بيرون كرد. بُرقعى به رو كشيد و خود را در چادرى پوشيد و به دروازه عينايم كه در راه تمنه است، بنشست». (13)
لزوم پوشاندن سر از نامحرمان
ويل دورانت مىنويسد: اگر زنى به نقض قانون يهود مىپرداخت، چنانكه مثلاً بىآنكه چيزى بر سر داشت به ميان مردم مىرفت، و يا در شارع عام نخ مىرشت، يا بر هر سنخى از مردان، درد دل مىكرد، يا صدايش آنقدر بلند بود كه چون در خانهاش تكلّم مىنمود، همسايگانش مىتوانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت، مرد حق داشت بدون پرداخت مهريهاى او را طلاق دهد. (14)او همچنين مىنويسد: ... و به استعمال سرخاب و سرمه، نكوهيده مىشمردند. موافق بودند كه مرد، بايد براى پوشاك زن خويش سخاوتمندانه خرج كند؛ لكن غرض آن بود كه زن، خود را براى شوهر خويش بيارايد نه براى ساير مردها. (15)در كتاب «حكمة الحجاب و ادلة وجوب النّقاب»، براى تأييد اينكه منشأ حجاب زنان يهودى، وجوب حجاب در شريعت موسى(ع) بوده، به داستان حضرت موسى و دختران شعيب اشاره شده است كه در آن، حضرت موسى به آنان امر كرد تا پشت سر او حركت كرده و از پشت سر، او را به منزل پدرشان هدايت كنند. (16)
حجاب در مسيحيت
همانطور كه اشاره شد، اديان الهى، به خاطر تناسبشان با فطرت و احكام كلّى، جهت و شيوه واحدى دارند. در مسيحيت، همانند دين زرتشت و يهود، حجاب زنان امرى واجب به شمار مىآمده است. «جرجى زيدان»، دانشمند مسيحى در اينباره مىگويد: «اگر مقصود از حجاب، پوشانيدن تن و بدن است، اين وضع، قبل از اسلام و حتى پيش از ظهور دين مسيح، معمول بوده است و آثار آن هنوز در خود اروپا باقى مانده است». مسيحيت نهتنها احكام شريعت يهود در مورد حجاب زنان را تغيير نداده و قوانين شديد آن را استمرار بخشيده است، بلكه در برخى موارد، قدم را فراتر نهاده و با تأكيد بيشترى وجوب حجاب را مطرح ساخته است؛ زيرا در شريعت يهود، تشكيل خانواده و ازدواج، امرى مقدّس محسوب مىشد و حتى در كتاب «تاريخ تمدن» آمده است كه: ازدواج در سن بيست سالگى اجبارى بود؛ اما از ديدگاه مسيحيت كه تجرّد، مقدس شمرده شده است جاى هيچ شبههاى باقى نخواهد ماند كه براى از بين رفتن تحريك و تهييج، اين مكتب، زنان را به رعايت پوشش كامل و دورى از آرايش و تزيين، به صورت شديدترى فراخوانده است. در اين ارتباط، نگاهى به «انجيل» مىاندازيم: «... و همچنين زنان خويشتن را بيارايند به لباس مُزيّن به حيا و پرهيز، نه به زلفها و طلا و مرواريد و رخت گرانبها* بلكه چنانكه زنانى را مىشايد كه دعواى ديندارى مىكند به اعمال صالحه *... ». (17)«همچنين اى زنان، شوهران خود را اطاعت نماييد تا اگر بعضى نيز مطيع كلام نشوند، سيرت زنان ايشان را بدون كلام دريابد * چونكه سيرت طاهر و خدا ترس شما را ببينند * و شما را زينت ظاهرى نباشد از بافتن موى و متحلّى شدن به طلا و پوشيدن لباس * بلكه انسانيت باطنى قلبى در لباس غير فاسدِ روح حليم و آرام كه نزد خدا گرانبهاست * زيرا بدينگونه، زنان مقدسه در سابق نيز كه متوكّل به خدا بودند، خويشتن را زينت مىنمودند و شوهران خود را اطاعت مىكردند * مانند ساره كه ابراهيم را مطيع بود و او را آقا مىخواند و شما دختران او شدهايد». (18)همچنين درباره وقار و امين بودن زن مىخوانيم: «و به همين گونه زنان نيز بايد با وقار باشند و نه غيبتگو؛ بلكه هوشيار و در هر امرى امين». (19)در روايات ما نيز چنين آمده است: حضرت عيسى فرمود: از نگاه كردن به زنان بپرهيزيد؛ زيرا شهوت را در قلب مىروياند و همين، براى ايجاد فتنه در شخصِ نگاه كننده كافى است. (20)
حواريون و پس از آنها پاپها و كاردينالهاى بزرگ كه دستورهاى دينى آنان از طرف كليسا و مذهب مسيحيت لازمالاجرا شمرده مىشد، با شدّتى هرچه تمامتر زنان را به پوشش كامل و دورى از آرايشهاى جسمى فرامىخواندهاند. دكتر «حكيم الهى» استاد دانشگاه لندن در كتاب «زن و آزادى» پس از تشريح وضعيت زن نزد اروپاييان، در مورد حكم پوشش و حجاب زن نزد مسيحيت، عقايد «كلمنت» و «ترتوليان»، (دو مرجع مسيحيت و دو اسقف بزرگ) را درباره حجاب بازگو مىكند: «زن بايد كاملاً در حجاب و پوشيده باشد، الّا آنكه در خانه خود باشد؛ زيرا فقط لباسى كه او را مىپوشاند، مىتواند از خيره شدن چشمها بهسوى او مانع گردد. زن نبايد صورت خود را عريان ارائه دهد تا ديگرى را با نگاه كردن به صورتش وادار به گناه نمايد. براى زن مؤمن عيسوى، در نظر خداوند، پسنديده نيست كه نزد بيگانگان به زيور آراسته گردد و حتّى زيبايى طبيعى آن نيز بايد مخفى گردد؛ زيرا براى بينندگان خطرناك است». (21)تصويرهايى كه از پوشاك مسيحيان و مردم اروپا انتشار يافته است، به وضوح نشان مىدهد كه حجاب در بين زنان، كاملاً رعايت مىشده است. «براون و اشنايدر»، در كتاب «پوشاك اقوام مختلف»، برخى از تصاوير مربوط به زنان مسيحى را آوردهاند كه نشان مىدهد همگى آنها داراى لباسى بلند و پوشش سر مىباشند. (22)
حجاب در شريعت اسلام
اسلام كه آخرين آيين الهى و بالطبع كاملترين دين است و براى هميشه و همه بشريت، از طرف خداوند عالم، نازل شده است، لباس را «هديه الهى» معرفى نموده و وجوب پوشش زنان را با تعديل و انتظام مناسبى به جامعه بشرى ارزانى داشته است. از انحرافات و يا افراط و تفريطهايى كه پيرامون پوشش زنان وجود داشته است اجتناب نموده و در تشريح قانون، حدّ و مرزى متناسب با غرايز انسانى را در نظر گرفته است. در حجاب اسلامى، سهلانگارىهاى مضر و سختگيرىهاى بىمورد، وجود ندارد. حجاب اسلامى آنگونه كه غرب تبليغ مىكند، به معناى حبس زن در خانه يا پردهنشينى و دورى از شركت در مسائل اجتماعى نيست؛ بلكه بدين معناست كه زن در معاشرت خود با مردان بيگانه، موى سر و اندام خود را بپوشاند و به جلوهگرى و خودنمايى نپردازد. با توجّه به غريزه قدرتمند جنسى، احكام و دستورهاى اسلام، تدابيرى است كه خداوند براى تعديل و رامكردن و همچنين ارضاى صحيح اين غريزه، تشريح فرموده است.
حجاب در قرآن كريم
در قرآن كريم، آياتى چند به طور صريح، در مورد وجوب حجاب و حد و كيفيت آن نازل شده است. در سوره نور، طى آيه مفصّلى آمده است: «... و به مردان مؤمن بگو كه چشمهاى خود را فروپوشند و نيز دامان خويش را، كه براى ايشان پاكيزهتر است. همانا خداوند به آنچه انجام مىدهند، آگاه است. و به بانوان با ايمان بگو چشمهاى خود را فرو پوشند و عورتهاى خود را از نگاه ديگران پوشيده نگاه دارند و زينتهاى خود را جز آن مقدارى كه ظاهر است، ننمايند و زينتهاى خود را آشكار نسازند، مگر براى شوهرانشان، پدرانشان، پدر شوهرانشان، پسران همسرانشان، برادرانشان، پسر برادرانشان، زنان هم كيششان، كنيزانشان، مردان سفيهى كه تمايلى به زنان ندارند، و يا كودكانى كه از امور جنسى بىاطلاعاند (غير مميز). و پاهاى خود را بر زمين نكوبند تا زينتهاى پنهانشان آشكار شود. و همگى بهسوى خداوند بازگرديد، اى مؤمنان! باشد كه رستگار شويد». (23)همچنين در سوره احزاب آمده است: «اى پيامبر! به همسران و دختران خويش و بانوان با ايمان بگو كه روپوش خود را برگيرند تا به عفاف و حُريّت شناخته شوند و مورد آزار و تعرّض هوسرانان قرا نگيرند و خداوند، آمرزنده و مهربان است». (24)«اى زنان پيامبر! شما اگر تقوا داشته باشيد، همانند ديگران نيستيد. بنا براين، هرگز نرم و نازك با مردان، سخن مگوييد تا آنكه دلش بيمار است، به طمع افتد. بلكه متين و نيكو سخن بگوييد و خانه را منزلگاه خويش قرار دهيد و هرگز مانند دوره جاهليت نخستين،(براى نامَحرمان) آرايش و خودآرايى نكنيد و نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و از خدا و رسولش اطاعت نماييد». (25)
حجاب در روايات
پيامبر گرامى اسلام(ص) و معصومين(ع) علاوه بر تأكيداتى كه بر رعايت حجاب داشتهاند، با ارائه دستورالعملهايى، جامعه اسلامى را بهسوى تهذيب و پاكى، رهنمون گشتهاند كه در اين قسمت، برخى از آنها را نقل مىكنيم.
پرهيز از پوشش بدن نما و نازك
روزى، اسماء - كه خواهر زن پيامبر بود - ، با جامه بدننما و نازكى به خانه پيامبر آمد. پيامبر، روى خود را از او برگرداند و فرمود: اى اسماء! زن، وقتى به حدّ بلوغ رسيد، نبايد جايى از بدن و اندامش ديده شود، مگر صورت و دستها». (26)
نهى از آرايش و استعمال عطر در خارج از خانه
پيامبر، در ضمن حديثى، نهى فرمودند از اينكه زن، براى ديگران، خود را بيارايد، و فرمود: «اگر براى غير شوهر، خود را آرايش نمود، لازم است خداوند او را با آتش بسوزاند». (27)
پرهيز زنان از شبيه ساختن خود به مردان
پيامبر(ص) فرمود: خداوند، مردانى را كه شبيه زن مىشوند و زنانى را كه خود را شبيه مرد قرار مىدهند، نفرين كرده است». (28)امام باقر(ع) نيز، در ضمن حديثى فرمودند: «جايز نيست كه زن، خود را شبيه مرد نمايد؛ زيرا پيامبر، مردانى را كه مشابه زنان مىشوند و همچنين زنانى كه خود را شبيه مردها قرار مىدهند، نفرين كرده است». (29)در قرآن و روايات، علاوه بر دستورهايى كه در مورد حفظ حجاب زنان آمده است، مسئوليتهايى نيز به مردان واگذار شده است كه ذيلاً به آنها اشاره مىگردد:
عفّت نسبت به زنان مردم
پيامبر فرمود:
«نسبت به زنان مردم، عفيف باشيد تا زنان شما عفيف بمانند». (30)دورى از چشمچرانىاز امام صادق(ع) نقل شده كه مىفرمايد: «چشم چرانى، تيرى است مسموم از تيرهاى شيطان؛ چه بسا، نگاهى كه حسرتهاى طولانى را درپى دارد». (31)
در نگاه فقيهان و دانشمندان مسلمان
همانطور كه اشاره شد، حجاب، از ضروريات اسلام است و تمام فِرَق اسلامى، آن را واجب مىدانند، و در اينكه زنان بايد به هنگام اداى نماز و در حضور مردان بيگانه، موى سر و تمامى اندام خود را به استثناى صورت و دستها (از مچ به پايين) بپوشاند، اتفاق نظر دارند؛ البته شافعيان و برخى از علماى شيعه پوشاندن صورت را نيز در حضور بيگانگان، لازم شمردهاند. پايان اين نوشتار را به پرسشى از امام خمينى(ره)، در مورد حجاب و حد آن، و پاسخ ايشان، كه مىتواند نشانگر نظرات دانشمندان مسلمان باشد، اختصاص مىدهيم: آيا حجاب از ضروريات اسلام است و منكر آن و كسانى كه به اين دستور الهى مخصوصاً در جامعه اسلامى بىاعتنايى مىكنند، چه حكمى دارند؟اصل حكم حجاب از ضروريات است و منكر آن، حكمِ منكر ضرورى را دارد و منكر ضرورى، محكوم به كفر است، مگر اينكه معلوم باشد كه منكر خدا يا رسول نيست. حدود حجاب اسلامى براى بانوان چيست؟ براى اين منظور، لباس آزاد و شلوار و روسرى كفايت مىكند؟ و اصولاً چه كيفيتى در لباس و پوشش زن در برابر افراد نامحرم بايد رعايت شود؟واجب است تمام بدن زن بجز قرص صورت و دستها تا مچ، از نامحرم پوشيده شود و لباس مذكور اگر مقدار واجب را بپوشاند، مانعى ندارد؛ ولى پوشيدن چادر، بهتر است و از لباسهايى كه توجّه نامحرم را جلب كند، بايد اجتناب شود. (32)
بررسى نهايى
از بررسى و مقايسه حد و كيفيت حجاب در اديان چهارگانه استنباط مىگردد كه حجاب در اديان ديگر، نسبت به اسلام از شدّت بيشترى برخوردار بوده است. به طور مثال، پوشاندن صورت، گرچه در زمان زرتشت معمول نبوده و بعد از او در ميان زرتشتيان معمول شده است، اما طبق آنچه گذشت، چادر و روبنده از اركان اخلاقى مسيحيان و يهوديان محسوب مىشده است؛ درحالىكه بنابر نظر اكثر فقهاى اسلامى، پوشاندن صورت واجب نيست. لزوم كنارهگيرى كامل زن در حيض در دين زرتشت، محق دانستن مرد در طلاق زنى كه صدايش در كوچه شنيده شده بدون پرداخت مهريه از طرف دين يهود، ركن بودن چادر و روبند و ذكر نام آن دو به طور صريح در كتاب مقدّس مسيحيان و وجوب سكوت زن نزد بيگانه و در كليسا از طرف مسيحيت، بهترين گواه بر اين مطلب است. بنابراين، نهتنها اسلام واضع قانون حجاب نبوده است، بلكه در جهت جلوگيرى از افراط و تفريطهايى كه در طول تاريخ در مورد حجاب به وجود آمده بود، به قانونمند كردن و تنظيم آن همت گماشته است و آن را به صورتى متعادل، صحيح و متناسب با فطرت انسانى زن و غيرتمندى مرد، ارائه نموده است.
پي نوشت ها:
1. تورات، سفر پيدايش، باب 3، آيات 6 - 8 و 20 - 21. 2.
2. سوره اعراف، آيه 22. 3.
3. يسنا، ص 53، پندهاى 5 - 8 به نقل از: آموزشهاى زرتشت پيامبر ايران، رستم شهرزادى، انجمن زرتشتيان، آبان 76. 4.
4. وندى داد، ص 275، بند 10.
5. سالنماى 1372، انجمن زرتشتيان تهران، ص 10.
6. حجاب در اسلام، ابوالقاسم اشتهاردى، ص 50.
7. تاريخ تمدن، ويل دورانت، ج 12، ص 62.
8. همان، ص 63.
9. سفر پيدايش، باب 24، فقره 64 و 65. به گفته مرجع مذهبى يهوديان ايران «خاخام اوريل داودى»، منشأ و وجوب حجاب در شريعت يهود، مستند به همين فقره است.
10. تورات، سفر تثنيه، باب 22، فقره 5.
11. تورات، كتاب اشعياء نبى، باب سوم، فقره 16 - 26.
12. تورات، كتاب روت، باب دوم، فقره 8 - 10.
13. تورات، سفر پيدايش، باب 38، فقره 14 و 15.
14. تاريخ تمدن، ويل دورانت، ج 12، ص 30.
15. همان، ص 31.
16. ر. ك: حكمة الحجاب وادلة وجوب النقاب، ص 252.
17. انجيل، رساله پولس به تيموناؤس، باب دوّم، فقره 9 - 15.
18. انجيل، رساله پطرس رسول، باب سوم، فقره 1 - 6.
19. انجيل، رساله پولس رسول به تيموناؤس، باب سوم، فقره 11.
20. سفينة البحار، ج 2، ص 596.
21. زن و آزادى، حكيم الهى، ص 53.
22. پوشاك اقوام مختلف، براون و اشنايدر، ص 116.
23. سوره نور، آيه 31.
24. سوره احزاب، آيه 59.
25. سوره احزاب، آيه 32.
26. سنن ابى داود، ج 2، ص 383.
27. بحارالأنوار، ج 103، ص 242.
28. همان جا.
29. همان، ص 258.
30. وسايل الشيعة، ج 14، ص 141.
31. همان، ج 14، ص 138.
32. احكام بانوان، محمد وحيدى، ص 37. نکته : حجاب پوشش
0 Comments:
Post a Comment
<< Home