Sunday, July 10, 2005

ام ابيها

ديشب به سوگ ام ابيها گريستم با خويشتن نشستم و تنها گريستم
بعد ازنبي كه ديده ودل،غرفه شدبه خون با درد و داغ حضرت زهرا گريستم
ازآتشي كه ر جگر مرتضي نشست طوفان ز دل بر آمد و دريا گريستم
بر پهلوي شكسته او ،آسمان گريست آنسان كه من چو ابر، سراپا گريستم
همراه با خليل و كليم ومسيح و نوح همسوي چشم مريم عذرا گريستم
شدخشك چشمه سار دل و چشم من ز اشك زين داغ بس كه در دل شبها گريستم
در شعله زار آه حسن، ناله حسين دل را به شعله دادم و جان را گريستم
مشفق كاشاني