Monday, May 01, 2006


كند وكاوي در مسئله‌ي حجاب
اگر قرار باشد در مورد روشن شدنِ مسئله لباس و پوشش زنان به روايت، سنت، و مستندات رايج فقهي بسنده كنيم، اين مسئله هيچگاه براي امثال من كه فقيه نيستيم روشن نخواهد شد مگر آنكه اول ميان متنِ سنت و متن قرآن تفاوت قايل شويم و به‌جاي استناد به روايات و استناد به نظريه‌هاي فقهي، به خود متنِ قرآن مراجعه كنيم.طرح اين سخن به‌معناي رد یا قبول آراء فقهاي دوران گذشته يا اكنون در باره حجاب نیست بلكه به‌اين معنا است كه فكر مي‌كنم امروز طبقه فرهنگيِ ميانه‌اي پديد آمده است كه مي‌خواهد جداي از فتاوا، و جداي از مسئله تقليد، خودش هم معناي حرمت‌ها را بفهمد؛
بنا براين آنچه مي‌نويسم، نه حكمي شرعي، ونه استنباطي فقهي است؛ بلكه به‌عنوانِ كند وكاوِ پژوهشگري است كه با متن قرآن سروكار داردنكته ديگر اينكه شايد فقيهانِ هر دوره‌اي براي سامان‌دهيِ روزگار خود ومتناسب با شرايط فرهنگي، اجتماعي وسياسيِ همان روزگار استنباط خود را از مسئله حجاب بيان كرده و می کنند اما به‌نظر مي‌رسد كه نقطه کانونی در شکل گیری مضامین فقهی دورانی بوده است که با روزگار صدر اسلام فاصله ای جدی و تفاوتی بنیادی داشته است. اكثرمضامين فقهي وحقوقيِ ما و همچنين آنچه به عنوان فرهنگ اسلامي مي‌شناسيم در دوران امپراطوري عباسيان شكل گرفته است كه ساختار اجتماعي، سياسي، فرهنگي، واقتصادي اين دوره با روزگار بعثت كه هنوز دولتي تشكيل نشده بود. بسيار متفاوت است. زيرا به‌نظر مي‌رسد كه مدينه در آن روزگار بعثت، حتي از روستاهاي امروزي هم شاید جمعيت كمتري داشته است و چندان جامعه‌ي گسترده و پيچيده‌اي نبوده است كه براي اداره‌ي آن حتي نياز به نهاد‌هاي حكومتي داشته باشد. در اين مورد، نكته قابل تامل اين است كه به جز متن قرآن، هيچ اثر مكتوب و مستندي كه تدوين آن به پيش از دوره بني‌عباس مربوط باشد در دست نداريم. از اين جهت مي‌توان احتمال داد كه همه متونِ فقهي، فلسفي، كلامي، عرفاني و... بيشتر متناسب با ساختارِ امپراطوري اسلامي شكل گرفته است و نه آنچه قبلا در حجاز و در زمان پيامبر به عنوان اسلام مطرح شده است.
دوم اينكه، متنِ قرآن را نيز نمي‌توان به‌درستي فهميد مگر با شناخت معيارهاي زبانيِ همان روزگار بعثت در حجاز، كه البته اين نيز كار چندان آساني نيست زيرا بسياري از واژگان در طول تاريخ، وبه‌ويژه در دوره پانصد وپنجاه ساله امپراطوري عباسيان، معناها ومصداق‌هاي متفاوتي از اصلِ خود پيدا كرده‌اند.
نكته سوم اينكه اگر آياتي را كه امروزه مربوط به حجاب مي‌دانند با دقت، وبا همان معيارهاي زباني دوره بعثت مطالعه شود در مي‌يابيم كه در هيچ‌كجاي قرآن نيامده است كه زنان بايد موي سرخود را بپوشانند اما اين هست كه زنان مومن سعي كنند تا پوشش ورفتارشان به‌گونه‌اي باشد كه مردانِ بيگانه در آنان طمع نكنند.
چهارم، از بررسي آيات قرآن و با توجه به شرايط زماني ومكاني حجاز در هنگام بعثت چنين برمي‌آيد كه لباس براي زنان، يك شكل ويژه‌ي تثبيت‌ شده‌اي نداشته است بلكه بستگي داشته به موقعيت زنان در برابر مردانِ متفاوت. همچنين مهمترين كسي كه مي‌توانسته اين موقعيت‌ها را تشخيص داده ومتناسب با‌آن، جاذبه‌هاي جنسي خود را پوشيده نگاه دارد، خود زن بوده است. بنا براين مي‌توان گفت كه پوشش براي زن امري نسبي بوده است وهنوز هم می تواند باشد[1].
ونكته آخر اينكه به نظر مي‌رسد كه طرح مسئله پوشش زنان از سوي قرآن، ارائه راهكاري است براي مردان وزنانِ آزادي كه به امر متعالي ايمان آورده و دوست دارند خود را از گزند آشوب‌هاي جنسي و نگاه‌هاي گزنده مردان هوسران بركنار نگه دارند.
×××××××
اشاره‌اي كوتاه به آيه مربوط به پوشش زنان:
در قرآن دو مورد از آيات هست كه در باره نوع رفتار و پوششِ زنان به‌تصريح در آن سخن رفته است. يكي آيات 30 و 31 در سوره بيست‌وچهارم(نور) و ديگري آياتِ 57 و58 در سوره سي‌ وسوم(احزاب).
در سوره نور پيش از اينكه به آيه مربوط به پوشش زنان پرداخته شود، ابتدا از زنانِ پاكدامن ياد شده است كه برخي كسان به‌آنان تهمت زنا مي‌زنند (آيه 23) در آيه 25 همان سوره از وضعيتي ياد مي‌كند كه در آن وضعيت، زنان ومردان آلوده براي هم، و زنان ومردانِ پاك براي هم خواهند بود. مضمون آيه به‌گونه‌اي است كه انگار اين انتخاب به‌طور طبيعي صورت مي‌گيرد[2] از نوع خباثت(آلودگي) و نوعِ طيبه(پاكي) سخني به‌ميان نيامده است اما با توجه به آيه قبلي كه در باره تهمت زنا آمده، محتمل است كه منظور ازآلودگي، همان آلودگي به‌ انگاره‌هاي ذهني و تمايل به زنا با ديگري باشد، يعني برخي كسان هستند كه ابتدا زنان پاكدامن را متهم به‌زنا مي‌كنند تا بعدا اگر فرصتي دست داد خود را مجاز بدانند كه با آنان زنا كنند. وهمچنين ممكن است «طيبه» بودنِ زن ومرد به معناي پرهيزكاري از وسوسه‌هاي زنا ومبرا بودن آنان از زناكاري باشد.
در آيات 27 تا 29 خطاب به كساني كه ايمان آورده‌اند آمده است كه:
«به‌خانه‌هايي كه غير از خانه خودتان است داخل مشويد تا اجازه بگيريد و سلام كنيد، (تسليمِ اهل آن خانه باشيد.تسلّموا= بي‌گزند و سالم باشيد) اين براي شما بهتر است كه پند گيريد.
پس اگر كسي را در آن نيافتيد، داخل نشويد تا به‌شما اجازه داده شود. واگر به شما گفته شد برگرديد، پس برگرديد، او براي شما پاكيزه‌تر است وخدا به‌آنچه مي‌كنيد دانا است.
برشما پروايي نباشد كه به خانه‌هاي غير مسكوني كه متاعي براي شما در آن است وارد شويد و آنچه را آشكار مي كنيد وپنهان مي كنيد خدا مي‌داند.»
از مضمون اين آيات چنين برمي‌آيد كه شكل و چگونگيِ معماري خانه‌ها و درگاه‌هاي ورودي آن به‌گونه‌اي ابتدايي بوده است وبسا خانه‌ها كه به‌جاي درب‌هاي با قفل وبند فقط از پرده‌ي ‌آويخته‌اي كه بر درگاه خانه نصب مي‌شده برخوردار بوده است. واژه حجاب نيز در قرآن به معناي پرده‌اي است كه دو قلمرو را از هم جدا مي‌كند مانند همان پرده‌اي که بر درگاه خانه مي‌آويختند. بنا براين در مواقع عادي هركسي مي‌توانسته سرزده وبدون اعلام قبلي پرده را پس بزند و وارد خانه‌اي بشود. همچنين به‌آن سبب كه مسلمانان خود را بايكديگر متحد ويگانه مي‌دانستند، شايد منعي نمي‌ديدند كه هرگاه خواستند به خانه‌‌‌‌ي همكيشِ خود وارد شوند وبسا كه در پاره‌اي مواقع همسر صاحبخانه تنها در خانه بوده باشد. مشابه همين توصيه كه بدون اجازه وارد خانه‌اي نشويد در آيه 53 سوره احزاب خطاب به مومنان در مورد خانه ی پيامبر آمده است كه بي اجازه وارد خانه رسول نشوند و اگر از زنان پيامبر چيزي خواستند، از همان پس پرده (من وراء حجاب) حاجت خود را بگويند و اگر چيزي مي‌خواهند بگيرند. نكته جالب توجه در اين آيه آن است كه مردان بايد از پس حجاب با زنان سخن گويند. به تعبير ديگر، اگر حجاب پوششي براي زنان مي‌بود طبعا به زنان توصيه مي‌شد كه حجاب خود را حفظ كنند، در حالي كه در قرآن چنين چيزي ديده نمي‌شود.
توجه به‌اين نكته نيز مهم است كه احتمالا در حجاز به‌دليل كمبود چوب نمي‌توانستند همه خانه‌ها را مجهز به‌درهاي محكم وقابل استفاده‌اي كنند. اين كمبود به‌اندازه‌اي بوده كه حتي براي تعمير بناي كعبه در قبل از بعثت، ناگزير چوب‌هاي برجاي مانده از يك كشتي شكسته رومي را كه در سواحل جده يافته بودند به مكه آورده و مورد استفاده قرار دادند[3]
در آيه بعدي(29 سوره نور) آمده است كه:
« به‌مردان با ايمان بگو نگاه فروكاهند(يغّضوامن ابصارهم) و فروج خويش را حفظ كنند كه آن پاكيزه‌تر است زيرا خدا به‌آنچه مي‌سازند آگاه است.»
«يغضّوامن ابصارهم» تنها به معناي به پائين نگاه كردن، يا چشم فرو بستن نيست بلكه به‌معناي كاهيدنِ چيزي از نگاه است. اين واژه براي فروكاستن اصوات و صداي خود را پائين آوردن‌هم آمده است(آيه3 سوره 49) مثل آتش سركشي كه شعله‌هايش را مهار كنند پائين آورند، كم كنند. به‌تعبير ديگر، آدم‌ها هنگام نگاه كردن به‌هم مي‌توانند چيزهايي را در نگاهشان به‌يكديگر منتقل كنند كه ممكن است آن چيزها با سخني كه مي‌گويند متفاوت باشد. باتوجه به‌اينكه بعد از «يغّضوامن‌ابصارهم» بلافاصله «يحفظوا فروجهم» آمده است، مي‌توان گفت كه آنچه در نگاه بايد فروكاهيده شود، حس جنسي نسبت به‌طرف مقابل است. اما اين كار درصورتي موفق خواهد بود كه طرف مقابل كه از جنس مونث است، به‌همان گونه از نگاه معطوف به جنسيت بكاهد. اين است كه در آيه بعد خطاب به زنانِ ايمان آورنده آمده است:
نگاه خود را فروكاهند، فروج خود را حفظ كنند، زينتِ خود را آشكار نكنند مگر آنچه از آن آشكار است.
تا اين قسمت از آيات چندان مورد مناقشه نيست. اما جمله بعدي كه در ادامه آيات مزبور آمده است، تلقي‌ها و ترجمه هاي متفاوت وگاه ضد ونقيض از آن ارائه شده است. اين جمله عبارت است از:
«وليُضرِبنُ بخُمْرهنّ عُلي جْيْوبْهنّ» (وخِمارهاي خود را بر گريبان‌هاي خود برزنند)
«خُمْر» جمع خِمار است. كلمه خِمار از ريشه «خَمر» گرفته شده است. مسكرات را به آن دليل خمر گفته‌اند كه هوشياري را مي‌پوشاند همچنين هر پارچه، يا پوست دباغي شده كه پوششي براي چيزي يا جايي محسوب شود «خِمار» ناميده مي‌شود. به‌تعبير ديگر، «خِمار» به معناي «مقنعه= روسري» يا چادر نيست، مگر آنكه آن را برسر نهند، آنگاه طبعا نامش « مقنعه= روسري» خواهد بود. اما در آيه فوق سخن بر سر اين نيست كه خِمار خود تا روي سينه‌ها بكشانند، بلكه مي‌گويد خمار خود را بر روي سينه زنند. به تعبير ديگر اگر در آيه فوق به‌جاي حرف«عُلًي= بر روي» از حرف «اِلي= تا» استفاده شده بود مي‌توانستيم چنين استنباط كنيم كه پارچه‌اي را به‌عنوان روسري استفاده مي‌كردند و حالا در اين آيه مي‌گويد ادامه همان پارچه روسري را تا روي سينه‌ها پائين آوردند. اما در اين آيه نه از واژه مقنعه استفاده شده است ونه از حرف«اِلي». حتي به‌نظر مي‌رسد كه واژه مقنعه، نامي متاخر نسبت به زمانِ بعثت باشد.
متاسفانه من هيچ موزه خاصي را نديده‌ام كه در آن نمونه‌هايي از پوششِ مردان وزنان آن زمان را به‌ نمايش گذارده باشند اما از قراين چنين برمي‌آيد كه وضعيتِ لباس در آن روزگار براي مردمِ آن سامان، به ويژه براي مردم بدوي وصحرا نشين، بسيار ساده و ابتدايي بوده است. اين گمانه را با احصاء نام‌هايي كه در شعر جاهلي عرب، وهمچنين در قرآن براي انواع لباس‌ها ديده مي‌شود مي‌توان بهتر دريافت. به‌تعبير ديگر، با آنكه زبان عربي در هنگام بعثت از خزانه واژگانيِ دقيق و گسترده برخوردار بوده است وبا آنكه زبان اشتقاقي عرب اين امكان را مي‌داده تا در صورت نياز بتوانند واژگان ونام‌هاي مورد نياز خود را پديد آورند اما به‌نظر مي‌رسد كه نام‌هاي مربوط به لباس و پوشش، در فرهنگ و زبان آن روزگار نسبت به‌دوره‌هاي بعد، چندان زياد نباشد.
احتمالا در عرف معمولي آن زمان، هر زن ومردي با يك پيراهن بلند كه برتن مي‌كرد داراي لباس محسوب مي‌شد. همچنين بسيار بعيد مي‌نمايد كه در آن شرايط مردم عادي، اعم از زن ومرد، داراي زيرجامه بوده‌باشند. اين وضعيت نه‌تنها براي اعرابِ آن زمان، بلكه براي بني‌اسرائيل هم زماني كه در صحراي سينا بودند و تا حدود زيادي شرايط مشابهي با اعراب داشتند وجود داشت. حتي در يكي از توصيه‌هاي تورات به بني اسرائيل اين است كه كه از پله‌هاي مذبح بالا نروند مبادا كه عورت آنان به هنگام بالا رفتن از پله‌ها، در آن مكان مقدس مكشوف گردد[4]
اگر اين پيش‌فرض‌ها را مورد تامل قرار دهيم، مي توانيم اهميت آيه فوق را در باره قرار دادنِ پوششِ اضافي در روي گريبان وسينه‌ها درك كنيم. همچنين تفاوت لباس‌هاي چسب و تنگ را با لباس‌هاي نسبتا گشادتر(جلباب) مي‌توانيم دريابيم.
نكته‌ديگري كه مورد غفلت قرار گرفته اين است كه بنا به گزارش‌هايي از تاريخِ ادبيات عربِ قبل از اسلام، نقل تذكره‌ها و سيره‌ها، تا هنگام بعثت وهمچنين در زمان زنده بودن پيامبر، اغلب مردان گيسوانِ بلند خود را داشتند. بنا براين شايد بتوان گفت كه آنچه در ميان مرد وزن تفاوت عمده‌اي براي نشانِ جنسيت ايجاد مي‌كرده و زينت ويژه زن محسوب مي‌شده، موي سر نبوده است بلكه برجستگي‌ِ بخشي از اندام زن بوده كه با لباس معموليِ آن زمان وبه‌هنگام راه رفتن جلب توجه مي‌كرده است واحتمالا به همين سبب استفاده از پوششي اضافي به‌نام «خِمار» و بستن آن روي گريبان وسينه‌ها مي‌توانسته اين زينتِ ويژه زن را پوششِ بيشتري دهد و از تحريكات جنسي در برابر نگاه‌هاي ديگران بكاهد.
در ادامه آيه شماره 31 در همين سوره، سلسله مراتبي را در باره مواجهه‌ي زنان با مردان، بدون استفاده از «خِمار» برمي‌شمارد كه به‌نظر مي‌رسد در اين ترتيب، نوعي نسبي‌گرايي در مواجه‌ي زن با ديگران نهفته باشد. در شرح اين سلسله مراتب، اولين كسي كه منعي در برابر او ديده نمي‌شود، شوهرِ زن است كه شريك جنسي او نيز محسوب مي‌شود. در رده بعدي، پدرِ زن وپدر شوهر او است وهمينگونه رده‌هاي بعدي، از فرزندانِ خود زن گرفته تا برادرها، وبرادرزاده‌ها وخواهر زاده‌ها و.. به‌ترتيب نام برده مي‌شوند تا جايي كه به مردانِ غير خويشاندي مي‌رسد كه بدون دغدغه جنسي وبدون نيرنگ ومكري در اين مورد هستند و از آنان با‌نامِ «تابعينُ غيرِ اولي الاربه» ياد شده است. برخي تفاسير و همچنين ترجمه‌ها از اين مردان به‌نام خادمان خصي شده ياد كرده‌اند كه به‌علت خصي شدن نيازي و رغبتي به مسائل جنسي ندارند اما اولاً معناي اوليه «غيراولي‌الاربه» چنين چيزي نيست. «اِربه» از ريشه «ريب» به معناي مشكوك و ناپسند است دوم اينكه بسيار بعيد است كه در صدر اسلام ودر زمان حيات پيامبر كه هنوز مسلمانان امپراطوري تشكيل نداده بودند وحرمسراهاي آنچناني پديد نياورده بودند چنين رسمي در ميان آنان بوده باشد كه بردگان را اخته كنند تا در حرمسرا كه رفت وآمد مي‌كنند خطري براي بانوان حرم نداشته باشند.
توصيه‌اي ديگري كه پس از شمردن اين مراتب به زنان شده است اينكه:
«لايضربنِ بِاَرجْلِهنّ لِيْعلَمُ ما يْخفينُ من زينَتِهِنّ»
اين جمله با آنكه بسيار مختصر بيان شده اما چنان همه‌جانبه ومفيد است كه مي‌تواند گونه‌هاي مختلفي از اطوارهاي زني را واگويد كه دوست دارد به‌طريقي خود را بنماياند. مانند زني بدوي كه با پايكوبي‌هايش و به‌صدا درآوردن خلخال‌هاي پايش، ديگران را متوجه خود كند. تا خود را به‌آنان بماياند. در پايان آيه آمده است كه:
«و باز گرديد به سوي خدا، همه شما اي ايمان آورندگان(اعم از زن ومرد) باشد كه رستگار شويد»
آيه ديگري در سوره احزاب آمده كه در آن به زنان رسول و ديگر زنان مؤمن براي اينكه مورد آزار برخي مردان قرار نگيرند توصيه‌هايي در باره جلباب شده است.
اي پيامبر، بگو به همسرانت، و به دخترانت و به زنان مومنين، كه فرو گيرند برخود از جلابيب(يدنين عليهن من جلابيبهن). اين نزديك‌تر است براي آنكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند و خداوند آمرزنده و مهربان است.
نكته‌هاي مبهمي در اين آيه براي ما هست كه گشودن آن شايد چندان كار آساني نباشد. از جمله اينكه، «جلباب» در آن روزگار به چه چيزي گفته مي‌شده است؟. آيا واقعا جلباب به نوع خاصي از لباس گفته مي‌شده است؟. اين لفظ از ريشه «جلب» مي‌باشد واگر جلباب به معناي پوششي گشاد باشد كه برجستگي‌هاي بدن را ننماياند و جلب توجه ديگران را نكند باز هم هيچ اشاره‌اي نيست که زنان موي سر خود را بپوشانند یا نپوشانند.
نكته ديگر كه در آيه فوق بسيار قابل تامل است اينكه در شهر كوچكي مثل مدينه‌ي آن روزگار كه همه آدم‌ها حتي به‌اسم مي‌ توانستند يكديگر را بشناسند، زنان رسول و زنان مومنين به چه چيزي بايد شناخته مي‌شدند كه مورد تهمت، و آزار قرار نگيرند؟ به نظر مي‌رسد كه در اينجا منظور از شناخته شدن، نوعي از شناخت از طرف ديگران نسبت به زن است كه ديگران آن زن را از رفتار، گفتار و نگاهش به وقار و گرايش به‌پاكدامني بشناسند، نه تنها اينكه مثلا بشناسند كه اين زنِ فلاني است و چون زن فلاني است كسي به‌او كاري نداشته باشد.
×××××××××××
با توجه به آنچه گذشت شايد بتوان گفت كه پوشش براي زنان ومردان، هم امري نسبي بوده است وهم اختياري. يعني به همان گونه كه ايمان به تعالي یافتن امري اختياري وارادي است، طبعا انتخاب ملزومات وراهكارهاي متناسب براي رسيدن به تعالي هم مبتني بر همان ايماني خواهد بود كه زن يا مرد اراده كرده است. به‌نظر مي‌رسد كه اجبار به پوشش‌هاي فرمايشي، غیر از پیشنهاد و توصیه و نشان دادن راه کار است. اجبار براي مرد يازني كه ايماني به تعالي يافتن ندارد، موجب اعتلاي او نمي‌شود وچنانچه مردان وزناني ايمان به تعالي يافتن داشته باشند بي‌آنكه كسي اجبارشان كند، خودشان متناسب با شرايط محيط وموقعيت، از پوشش لازم استفاده مي‌كنند.
علي طهماسبي بازتابی بر کند و کاو مسئله حجاب, از حمید بهشتی--------------------------------------------------------------------------------
[1] - امروز كه در افغانستان حكومت طالبان رخت برسته ورفته و حجاب براي زنان آزاد است بازهم شايد حدود نود درصد زنان افغان درآن ولايت خود را ناگزير مي‌بينند از برقع استفاده كنند تا از گزند اين وآن و از نگاه هيزِ مردان محفوظ بمانند در حالي كه برخي از همان زنان وقتي به اروپا سفر مي‌كنند و در شهرهاي اروپايي رفت وآمد مي‌كنند حتي از روسري هم استفاده نمي‌كنند زيرا موردي براي آزار ديدن از آن‌گونه نگاه وجود ندارد
[2] - اين آيه همچنين يا آور اين شعر مشهور فارسي است كه به‌صورت ضرب‌المثل درآمده:
كبوتر با كبوتر باز با باز××××××كند همجنس با همجنس پرواز
[3] - تاريخ طبري، جلد سوم، در بخش مربوط به اخبار پيامبر تا به‌هنگام بعثت. همچنين توجه به‌اين نكته نيز مهم است كه درختان موجود در مكه ومدينه بيشتر همان نخل‌هاي خرما بوده وهست كه چوب آن به سبب اليافي بودن فاقد ارزش براي صنعت نجاري بوده است.
[4] - تورات، سفر خروج، باب 20، آيه 26
نظرات 54 نسخه قابل چاپ بازگشت به بالاي صفحه
صفحه اصلی

يادداشت هاي کوتاه

مقاله هاي پژوهشي

گزارش سخنراني ها

مصاحبه ها

فرهنگ واژگان

کتاب ها

فايل های صوتی



وبلاگ







فزهنگ واژگان
» نفس» روح» قصاص» معنا» رمضان» شاعر» امام» صراط» عذاب» بهشت: جنت» غيب» حرف» كلمه» اسم، كلمه، حرف» رقبه» عبادت» مَيْسر mayser» نماز ، صلاة» عقل» ملت» فرهنگ» دين» اسلام» در باره فرهنگ واژگان
بايگاني ماهانه
April 2006 March 2006 February 2006 January 2006 December 2005 November 2005 October 2005 September 2005 August 2005 July 2005 June 2005 May 2005 April 2005 March 2005 February 2005 January 2005 December 2004 November 2004 October 2004 September 2004 August 2004 July 2004 June 2004 May 2004 April 2004 March 2004 February 2004 January 2004 December 2003 June 2003 May 2003
Syndicate this site (XML)
تشبّه به كفّار و ترويج فرهنگ آنان‏
س 1373: آيا پوشيدن لباسهايى كه بر روى آن حروف و تصاوير خارجى چاپ شده، جايز است و آيا اين لباسها ترويج فرهنگ غربى محسوب مى‏شوند؟
اگر مفاسد اجتماعى نداشته باشند پوشيدن آنها فى نفسه اشكال ندارد و امّا اينكه ترويج فرهنگ غربىِ معارض با فرهنگ اسلامى محسوب مى‏شود يا خير، موكول به نظر عرف است.
س 1374: امروزه وارد كردن لباسهاى خارجى و خريد و فروش و استفاده از آنها در داخل شهرها متداول شده است، با توجه به افزايش تهاجم فرهنگى غرب به انقلاب اسلامى، اين كار چه حكمى دارد؟
واردات و خريد وفروش واستفاده از آنها به مجرّد اينكه از كشورهاى غيراسلامى وارد شده‏اند، اشكال ندارد، ولى آنچه كه پوشيدن آن با عفّت و اخلاق اسلامى منافات داشته باشد و يا ترويج فرهنگ غربى كه دشمن فرهنگ اسلامى است، محسوب مى‏شود، واردات و خريد وفروش و پوشيدن آن جايز نيست و دراين مورد بايد به مسئولين مربوطه مراجعه شود تا از آن جلوگيرى كنند.
س 1375: تقليد از مدهاى غربى در كوتاه كردن مو چه حكمى دارد؟
معيارهاى حرمت در اين موارد، شبيه شدن به دشمنان اسلام وترويج فرهنگ آنهاست و اين موضوع با توجه به كشورها و زمانها و اشخاص مختلف، فرق مى‏كند و اين امر مختص به غرب هم نمى‏باشد.
س 1376: آيا جايز است مربيان مدارس موهاى دانش آموزانى را كه موهاى سر خود را به شكلهاى غربى كه مخالف آداب اسلامى و تشبه به كفار است، اصلاح و آرايش مى‏كنند، بتراشند؟ با علم به اينكه راهنمايى و نصيحت آنان فايده‏اى ندارد؟ و آنان ظواهر اسلامى را در مدرسه رعايت مى‏كنند ولى پس از خروج از مدرسه تغيير وضعيت مى‏دهند، وظيفه ما چيست؟
تراشيدن موى سر دانش آموزان توسّط مربّيان شايسته نيست. اگر مسئولين مدرسه تشخيص دادند كه بعضى از كارهاى دانش آموزان با آداب و فرهنگ اسلامى تناسب ندارد، بهتر است آنان را نصيحت و راهنمايى‏هاى پدرانه نمايند و در صورت نياز اولياى آنان را براى كمك به حل مشكل، از وضعيت دانش آموزان خود آگاه نمايند و البته مراعات قوانين آموزش و پرورش، لازم است.
س 1377: پوشيدن لباس آمريكايى چه حكمى دارد؟
پوشيدن لباسهايى كه توسط دولتهاى استعمارى توليد شده‏اند، ازاين جهت كه ساخت دشمنان اسلام است، فى نفسه اشكال ندارد، ولى اگر اين كار مستلزم ترويج فرهنگ غيراسلامى دشمن باشد و ياباعث تقويت اقتصاد آنان براى استعمار و استثمار سرزمين هاى اسلامى‏شود و يا منجر به وارد شدن ضرر اقتصادى به دولت اسلامى گردد، داراى اشكال است و حتّى در بعضى از موارد جايز نيست.
س 1378: آيا براى زنان، شركت درمراسم استقبال و خوش‏آمدگويى و تقديم دسته گل كه توسّط وزارت‏خانه‏ها و ادارات دولتى و غير آنها، ترتيب داده مى‏شود، جايز است و آيا صحيح است كه شركت آنان را در اين مراسم، اين گونه توجيه كنيم كه هدف ما نشان دادن حرّيت و احترام زن در جوامع اسلامى است؟
دعوت از زنان براى مشاركت درمراسم استقبال و خوش آمدگويى به مهمانان خارجى وجهى ندارد و در صورتى كه موجب فساد وترويج فرهنگ غيراسلامى شود، جايز نيست.
س 1379: پوشيدن كروات چه حكمى دارد؟
به طور كلى پوشيدن كروات و ديگر لباسهايى كه پوشش و لباس غير مسلمانان محسوب مى‏شوند بطوريكه پوشيدن آنها منجر به ترويج فرهنگ منحطّ غربى شود جايز نيست.
س 1380: فروش كليه عكسها و كتابها و مجلاتى كه بطور آشكار مشتمل بر امور قبيح و مبتذل نيستند ولى بطور ضمنى باعث ايجاد جوّ فرهنگى فاسد و غير اسلامى بخصوص در بين جوانان مى شوند، چه حكمى دارد؟
خريد و فروش و ترويج امورى از اين قبيل كه منجر به انحراف جوانان و فساد آنان و باعث پيدايش جوّ فرهنگى فاسدى مى شوند، جايز نيست و واجب است از آنها اجتناب شود.
س 1381: امروزه وظيفه زنان براى مقابله با تهاجم فرهنگى به جامعه اسلامى ما چيست؟
يكى از مهمترين وظايف آنان حفظ حجاب اسلامى و ترويج آن و پرهيز از لباسهائى است كه پوشيدن آنها تقليد از فرهنگ دشمن محسوب مى‏شود.
س 1382: بعضى از مسلمانان عيدهاى مسيحيان را جشن مى‏گيرند، آيا اين كار اشكال ندارد؟
جشن گرفتن ميلاد حضرت عيسى مسيح «على نبيّنا و آله و عليه السلام» اشكال ندارد.
س 1383: آيا پوشيدن لباسى كه تبليغ و تشويق شراب روى آن وجود دارد، جايز است؟
جايز نيست.




احكام پوشش و زينت
(مسأله 3018) انسان بايد عورت خود را از كسانى كه مكلّفند، گرچه با او محرم باشند، و نيز از ديوانه و بچّه اى كه خوب و بد را تشخيص مى دهند، هر چند محرم باشند، بپوشاند ولى زن و شوهر لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند.
(مسأله 3019) اصل لزوم حجاب براى زن از ضروريّات اسلام است، هر چند بعضى از جزئيات آن از ضروريات نيست. پس زن بايد بدن و موى خود را از مرد نامحرم بپوشاند، بلكه احتياط آن است كه بدن و موى خود را از پسرى هم كه بالغ نشده ولى خوب و بد را مى فهمد و به حدّى رسيده كه ممكن است به قصد لذّت نگاه كند، بپوشاند لكن پوشاندن صورت ودست ها تا مچ اگر به قصد نشان دادن به مردها و لذّت بردن آنها نباشد لازم نيست، هرچند خوب است، ولى قدم هاى خود را بايد بپوشاند و بنابر احتياط پوشش زن ها به شكلى باشد كه برجستگى هاى بدن آنان نيز نمايان نباشد.
(مسأله 3020) پوشيدن لباس نازك و لباسى كه در صورت تابش نور، بدن از زير آن نمايان مى شود، در جايى كه نامحرم باشد اشكال دارد، همچنين پوشيدن لباس رنگين و چشمگير در صورتى كه براى زن زينت حساب شود و نامحرم او را ببيند، محلّ اشكال است.
(مسأله 3021) اگر زن شغلى داشته باشد و بخواهد كارى انجام دهد كه در مقابل نامحرم مراعات حجاب براى او ممكن نباشد، بايد آن را ترك كند و شغلى را انتخاب كند كه بتواند حجاب شرعى را رعايت نمايد.
(مسأله 3022) پوشيدن لباس طلاباف و ابريشم خالص براى مردها حرام است ولى براى زن ها اشكال ندارد.
(مسأله 3023) زينت كردن مردها با طلا نظير استفاده از زنجير و انگشتر و ساعت مچى طلا و بنابر احتياط واجب، عينك طلا حرام است امّا اگر مقدار كمى طلا در آن به
[512]
كار رفته باشد به گونه اى كه چيزى محسوب نشود، اشكال ندارد و زينت كردن مردها با «پلاتين» جايز است.
(مسأله 3024) گذاشتن دندان طلا و دندانى كه روكش طلا دارد براى زن مانعى ندارد، ولى براى مرد اگر نمايان باشد و زينت حساب شود، جايز نيست، مگر اين كه حفظ دندان متوقّف بر آن باشد.
(مسأله 3025) ظاهر كردن هر آنچه در نظر عرف زينت و آرايش براى زن محسوب مى شود، در برابر مرد نامحرم جايز نيست.
(مسأله 3026) استفاده زن ها از كلاه گيس هاى معمول مانعى ندارد اما از نامحرم بايد پوشانده شود، زيرا كلاه گيس معمولاً براى زن ها نوعى زينت حساب مى شود و زينت زن بايد از نامحرم پوشيده باشد.
(مسأله 3027) زينت كردن زن در عدّه وفات شوهر حرام است وتفصيل آن در «مسائل عدّه» بيان خواهد شد.
(مسأله 3028) پوشيدن «لباس شهرت» حرام است و مقصود از آن لباسى است كه عرفاً زننده است و از جهت زنندگى، انسان انگشت نما مى شود.
(مسأله 3029) پوشيدن هر لباسى كه در نظر عرف لباس زنانه باشد به عنوان لباس رسمى و ظاهر شدن با آن در اجتماع براى مردها حرام است، همچنين پوشيدن هر لباسى كه عرفاً لباس مردانه باشد به عنوان لباس رسمى براى زن ها حرام مى باشد، و در اين حكم فرقى بين زن و شوهر و نيز بين اين كه لباس ملكى شخصى باشد يا نباشد نيست ولى پوشيدن لباس مشترك، يعنى لباسى كه هم زنان و هم مردان مى پوشند، اشكال ندارد.
(مسأله 3030) اگر به نحو موقّت و غير رسمى و براى يك هدف عقلايى، مرد لباس زن يا زن لباس مرد را بپوشد، اشكال ندارد.
(مسأله 3031) پوشيدن لباس مخصوص كفار و يا آويختن صليب و مانند آن و نيز لباسى كه ترويج كننده يك نوع فرهنگ يا انديشه ضد اخلاقى و يا بى بندوبارى باشد، جايز نيست و توليد كنندگان و فروشندگان لباس نيز بايد از توليد و فروش چنين پوشاكى پرهيز كنند.
[513]
احكام نگاه، لمس و صدا
(مسأله 3032) نگاه مرد به بدن زن نامحرم، چه با قصد لذّت وچه بدون آن، حرام است و نگاه كردن به صورت و دست ها اگر به قصد لذّت باشد حرام است، ولى اگر بدون قصد لذّت باشد مانعى ندارد، و نيز نگاه كردن زن به قسمت هايى از بدن مرد نامحرم كه معمولاً پوشانده مى شود حرام مى باشد، و نگاه كردن به صورت و بدن و موى دختر نابالغ اگر به قصد لذّت نباشد و به واسطه نگاه كردن هم انسان نترسد كه به حرام بيفتد، اشكال ندارد، ولى بنابر احتياط بايد به جاهايى مثل ران و شكم كه معمولاً آن را مى پوشانند نگاه نكند.
(مسأله 3033) نگاه كردن بدون قصد لذّت به دست، مچ، صورت و موى جلوى سر زن هايى كه سنّ آنان از حدّ ازدواج و تمتّع گذشته است، مانعى ندارد ولى لمس عمدى بدن آنان جايز نيست.
(مسأله 3034) نگاه كردن بدون قصد لذّت و بدون اين كه بترسد به گناه بيفتد، به صورت، دست و موى زنان روستايى كه معمولاً موى خود را نمى پوشانند يا به صورت، دست و موى زنان بدحجابى كه عمداً مراعات حجاب شرعى را نمى كنند، هرچند خلاف احتياط است، ولى ظاهراً اشكال ندارد.
(مسأله 3035) مردها مى توانند هنگام سينه زدن براى عزادارى، سينه خود را برهنه كنند ولى نگاه كردن زنان به سينه آنان حرام است، و اگرمردها بدانند كه زن ها عمداً به بدن آنها نگاه مى كنند، احوط آن است كه سينه خود را برهنه نكنند.
(مسأله 3036) كسى كه مى خواهد ازدواج كند، فقط به مقدار متعارف براى شناخت و پسنديدن جايز است به صورت، مو و دست هاى زن يا دختر مورد نظر نگاه كند و چنانچه بانگاه اوّل غرض حاصل نشود، تكرار آن اشكال ندارد ولى به هر حال نبايد قصد لذّت داشته باشد، هر چند حصول لذّت قهرى اشكال ندارد.
(مسأله 3037) اگر انسان بدون قصد لذّت به صورت و دست هاى زن هاى غير مسلمان و جاهايى كه معمولاً در انظار عمومى آنها را نمى پوشانند نگاه كند، در صورتى كه نترسد به حرام بيفتد، اشكال ندارد.
(مسأله 3038) نگاه كردن به عورت ديگرى حرام است، اگرچه از پشت شيشه يا در آينه يا آب صاف و مانند اينها باشد، و احتياط واجب آن است كه به عورت بچّه مميّز هم
[514]
نگاه نكنند، ولى زن و شوهر مى توانند به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.
(مسأله 3039) مرد و زنى كه با يكديگر محرمند، اگر قصد لذّت نداشته باشند، مى توانند به غير از عورت به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.
(مسأله 3040) مرد نبايد به قصد لذّت به بدن مرد ديگر نگاه كند و نگاه كردن زن هم به بدن زن ديگر با قصد لذّت حرام است.
(مسأله 3041) گرفتن فيلم و عكس توسّط مرد از زن نامحرم حرام نيست، ولى اگر براى عكس برداشتن مجبور شود كه عمل حرام ديگرى انجام دهد، مثلاً دست به بدن او بزند يا نظر او به صورت زينت شده زن يا به ساير بدن او بيفتد، نبايد عكس او را بردارد، و اگر مرد، زن نامحرمى را بشناسد، در صورتى كه آن زن متهتّك نباشد ـ يعنى عفيف و نجيب باشد ـ نبايد به عكس او نگاه كند.
(مسأله 3042) اگر در حال ناچارى زن بخواهد زن ديگر يا مردى غير از شوهر خود را تَنقيه كند يا عورت او را آب بكشد، و همچنين اگر مرد بخواهد مرد ديگر يا زنى غير از همسر خود را تنقيه كند يا عورت او را آب بكشد، بايد چيزى در دست كند كه دست او به عورت نرسد.
(مسأله 3043) اگر مرد براى معالجه زن نامحرم ناچار باشد كه او را نگاه كند و دست به بدن او بزند، اشكال ندارد ولى اگر با نگاه كردن بتواند معالجه كند، نبايد دست به بدن او بزند و اگر با دست زدن مى تواند معالجه كند، نبايد به او نگاه كند.
(مسأله 3044) اگر انسان براى معالجه كسى ناچار شود كه به عورت او نگاه كند، بنابر احتياط واجب بايد آينه را در مقابل گذاشته و در آن نگاه كند، ولى اگر چاره اى جز نگاه كردن به عورت نباشد، اشكال ندارد.
(مسأله 3045) زن مى تواند در جايى كه نامحرم هست با صداى بلند صحبت كند، مگر اين كه صداى او موجب تحريك مردهاى نامحرم باشد كه در اين صورت جايز نيست.
(مسأله 3046) زن و مرد نامحرم مى توانند صداى يكديگر را بدون قصد لذّت بشنوند، خواه به صورت صحبت كردن باشد يا به شكلى ديگر، و خواه به طور مستقيم باشد يا غير مستقيم، ولى اگر صداى زن مهيّج باشد، بنابر احتياط از گوش دادن به آن اجتناب شود.
[515]
[516]
احكام طلاق
طلاق در اسلام مورد نكوهش و مذمّت شديد واقع شده و در برخى روايات از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه: «هيچ چيزى نزد خداوند محبوب تر از خانه اى نيست كه با ازدواج آباد شود و هيچ چيزى در نزد خداوند مبغوض تر از خانه اى نيست كه با طلاق ويران گردد»(1) ولى اگر ادامه زندگى زناشويى به خاطر اختلافات شديد و غير قابل اصلاح موجب سختى و حرج بشود، به گونه اى كه ترك زندگى زناشويى تنها راه خلاصى از مشقت ها و اختلافات و فشارهاى روانى بين زن و شوهر باشد، اسلام طلاق را راه نجاتى براى ادامه زندگى زن و شوهر دانسته است.
(مسأله 3047) اگر صيغه طلاق با رعايت شرايط اجرا گردد، موجب انحلال عقد ازدواج و به هم خوردن رابطه زناشويى مى گردد، و مردى كه زن خود را طلاق مى دهد، بايد عاقل و بنابر احتياط واجب بالغ باشد و به اختيار خود طلاق دهد، پس اگر او را مجبور كنند كه زن خود را طلاق دهد باطل است، و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صيغه طلاق را به شوخى بگويد، صحيح نيست.
(مسأله 3048) زنى كه مى خواهند او را طلاق دهند، بايد داراى دو شرط باشد:
اوّل: هنگام طلاق از خون حيض يا نفاس پاك باشد.
دوم: در پاكىِ پس از حيض و نفاس يا در حال نفاس و حيض كه پيش از اين پاكى بوده، شوهر او با وى آميزش نكرده باشد; و تفصيل اين دو شرط در مسائل آينده بيان مى شود.
(مسأله 3049) طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس، در سه صورت صحيح است:
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسائل الشيعة، باب 1 از ابواب «مقدمات الطلاق»، حديث 1،ج15،ص266.
[517]
اوّل: شوهر بعد از ازدواج با او آميزش نكرده باشد.
دوم: آبستن باشد و اگر معلوم نباشد كه آبستن است و شوهر در حال حيض او را طلاق بدهد و بعد بفهمد آبستن بوده، اشكال ندارد.
سوم: مرد به واسطه غايب بودن نتواند يا براى او مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد.
(مسأله 3050) اگر زن را از خون حيض پاك بداند و او را طلاق بدهد و بعد معلوم شود كه هنگام طلاق در حال حيض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حيض بداند و طلاقش دهد و بعد معلوم شود پاك بوده، در صورتى كه جدّاً بتواند قصد طلاق بكند، طلاق او صحيح است، وگرنه صورت ظاهرى طلاق كافى نيست.
(مسأله 3051) كسى كه مى داند زن او در حال حيض يا نفاس است، اگر غايب شود، مثلاً مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، بايد تا مدّتى كه معمولاً زن ها از حيض يا نفاس پاك مى شوند صبر كند.
(مسأله 3052) اگر مردى كه غايب است بخواهد زن خود را طلاق دهد، چنانچه بتواند اطّلاع پيدا كند كه زن او در حال حيض يا نفاس است يا نه ـ اگرچه اطّلاع او از روى عادت حيض زن يا نشانه هاى ديگرى باشد كه در شرع معيّن شده ـ بايد حال او را جويا شود و اگر نتواند، بايد تا مدّتى كه معمولاً زن ها از حيض يا نفاس پاك مى شوند صبر كند.
(مسأله 3053) كسى كه غايب نيست ولى اطّلاع از حال زن براى او ممكن نمى باشد، مانند شخصى كه زندانى است و ملاقات ندارد، در حكم غايب است.
(مسأله 3054) اگر با همسر خود كه از خون حيض و نفاس پاك است آميزش كند و بخواهد او را طلاق دهد، بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود، ولى زنى را كه نُه سال او تمام نشده يا آبستن است يا يائسه مى باشد ـ يعنى اگر سيّده است احتياطاً بيشتر از شصت سال و اگر سيّده نيست بيشتر از پنجاه سال داشته باشد ـ اگر بعد از آميزش طلاق دهند، اشكال ندارد.
(مسأله 3055) هرگاه با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است آميزش كند و در همان پاكى او را طلاق دهد، اگر بعد معلوم شود كه هنگام طلاق آبستن بوده، اشكال ندارد.
[518]
(مسأله 3056) اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است آميزش كند و مسافرت نمايد، چنانچه بخواهد در سفر او را طلاق دهد، بايد به قدرى كه زن معمولاً بعد از آن پاكى خون مى بيند و دوباره پاك مى شود، صبر كند.
(مسأله 3057) اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطه بيمارى حيض نمى بيند طلاق دهد، بايد از وقتى كه با او آميزش كرده تا سه ماه از آميزش با او خوددارى نمايد و بعد او را طلاق دهد.
(مسأله 3058) بنابر احتياط واجب طلاق بايد به صيغه عربى صحيح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند، و اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً«فاطمه» باشد بايد بگويد: «زَوْجَتِى فاطِمَةُ طالِقٌ» يعنى: «زن من، فاطمه، رها است» و اگر ديگرى را وكيل كند، آن وكيل بايد بگويد: «زَوْجَةُ مُوَكِّلِى فاطِمَةُ طالِقٌ» يعنى: «زن موكّل من، فاطمه، رها است» و طلاق بايد منجّز باشد و طلاق معلّق به قيد و شرط باطل است.
(مسأله 3059) زنى كه به عقد موقّت درآمده، مثلاً يك ماهه يا يك ساله او را عقد كرده اند، طلاق ندارد و رها شدن او به اين است كه مدّت تعيين شده تمام شود يا مرد مدّت را به او ببخشد، به اين ترتيب كه بگويد: «مدّت را به تو بخشيدم» و در اين مورد شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حيض لازم نيست.
اقسام طلاق و احكام آنها
طلاق داراى دو قسم است: 1 ـ طلاق بائن 2 ـ طلاق رِجعى.
1 ـ طلاق بائن
«طلاق بائن» آن است كه بعد از طلاق، شوهر حق ندارد به زن خود رجوع كند، يعنى بدون عقد او را به زنى قبول نمايد و آن بر پنج قسم است:
اوّل: طلاق زنى كه نُه سالش تمام نشده است.
دوم: طلاق زنى كه يائسه است، يعنى اگر سيّده است احتياطاً بيشتر از شصت سال و اگر سيّده نيست بيشتر از پنجاه سال دارد.
سوم: طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد با او آميزش نكرده است.
[519]
چهارم: طلاق سوم زنى كه او را بعد از سه وصلت متوالى سه دفعه طلاق داده اند.
پنجم: طلاق «خُلع» و «مُبارات» كه احكام آنها خواهد آمد.
طلاق خُلع
(مسأله 3060) طلاق زنى را كه به همسر خود، ميل و علاقه ندارد و مهريّه يا مالِ ديگر خود را به او مى بخشد كه او را طلاق دهد، طلاق «خلع» گويند، اعم از اين كه مال مزبور عين مهر يا معادل آن و يا بيشتر و يا كمتر از مهريه باشد.
(مسأله 3061) اگر شوهر بخواهد خود صيغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، مى گويد: «زَوْجَتِى فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ، هِىَ طالِقٌ» يعنى: «زنم فاطمه را در مقابل آنچه بخشيد طلاق خلع دادم، او رهاست».
(مسأله 3062) اگر زن كسى را وكيل كند كه مهريّه او را به شوهر او ببخشد و شوهر، همان كس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر «محمّد» و اسم زن «فاطمه» باشد، وكيل صيغه طلاق را اين طور مى خواند: «عَنْ مُوكِّلَتِى فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَهَا لِمُوَكِّلِى مُحَمَّد لِيَخْلَعَها عَلَيْهِ» يعنى: «از جانب موكّل خودم فاطمه مهريّه او را به موكّل خودم محمد بخشيدم تا او را طلاق خلع دهد» پس از آن بدون فاصله مى گويد: «زَوْجَةُ مُوَكِّلِى خَالَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ، هِىَ طالِقٌ» يعنى: «زن موكّل خودم را در مقابل آنچه بخشيد طلاق خلع دادم، او رهاست» و اگر زن كسى را وكيل كند كه غير از مهر چيز ديگرى را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد، وكيل بايد به جاى كلمه «مَهرَها» آن چيزرا بگويد، مثلاً اگر صد تومان داده باشد بگويد: «بَذَلْتُ مأةَ تُومان».
طلاق مُبارات
(مسأله 3063) اگر زن و شوهر يكديگر را نخواهند و از يكديگر كراهت داشته باشند و زن مهر خود يا مالى را به مرد بدهد كه او را طلاق دهد، آن طلاق را «مُبارات» گويند.
(مسأله 3064) اگر شوهر بخواهد صيغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن «فاطمه» باشد، بايد بگويد: «بارَأْتُ زَوْجَتِى فاطِمَةَ عَلى مَهْرِها، فَهِىَ طالِقٌ» يعنى: «طلاق مبارات دادم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رهاست» و اگر ديگرى را وكيل كند، وكيل بايد بگويد: «بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَكِّلِى فاطِمَةَ عَلى مَهْرِها، فَهِىَ طالِقٌ» يعنى: «طلاق مبارات
[520]
دادم زن موكّلم فاطمه را در برابر مهر او، پس او رهاست» و در هر دو صورت اگر به جاى كلمه «عَلى مَهْرِها»، «بِمَهرِها» بگويد، اشكال ندارد و اگر مالى را كه زن بخشيده مقدارى از مهر باشد، بايد به جاى «مَهرِها» بگويد: «عَلى هَذَا الْمِقْدارِ مِنْ مَهْرِها» و اگر مالى كه زن بخشيده از مهر نباشد بايد به جاى آن بگويد: «عَلى ما بَذَلَتْ».
(مسأله 3065) صيغه طلاق خلع و مبارات بايد به عربى صحيح خوانده شود، ولى اگر زن براى آن كه مال خود را به شوهر ببخشد; مثلاً به فارسى بگويد: «براى طلاق، فلان مال را به تو بخشيدم» اشكال ندارد.
(مسأله 3066) اگر زن در بين مدّت عدّه طلاق خُلع يا مبارات از بخشش خود برگردد، شوهر مى تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.
(مسأله 3067) مالى را كه شوهر براى طلاق مبارات مى گيرد، بايد بيشتر از مَهر نباشد ولى در طلاق خلع اگر بيشتر باشد اشكال ندارد.
2 ـ طلاق رِجعى
اگر مردى همسر خود را طلاق دهد و طلاق او جزء هيچ كدام از پنج قسمى كه در طلاق بائن گفته شد نباشد، آن طلاق را «طلاق رجعى» مى نامند كه بعد از آن تا وقتى زن در عدّه است، مرد مى تواند به او رجوع نمايد.
(مسأله 3068) بر زنى كه طلاق رجعى داده شده، احكام همسر شرعى جارى است، بنابراين نفقه و زكات فطره او بر شوهر واجب است و از يكديگر ارث مى برند و شوهر حق ندارد در عدّه با خواهر او يا زن پنجم ازدواج نمايد، ولى در مدّت عدّه طلاق بائن نفقه زن بر شوهر واجب نيست.
(مسأله 3069) كسى كه زن خود را طلاق رجعى داده، حرام است او را در مدّت عدّه از خانه اى كه هنگام طلاق در آن خانه بوده بيرون كند، ولى در بعضى از موارد كه در كتاب هاى مفصل گفته شده ـ مانند اين كه زن كار حرامى كه موجب حدّ است انجام دهد يا ناشزه باشد ـ بيرون كردن او اشكال ندارد، و نيز حرام است زن براى كارهاى غيرلازم از آن خانه بيرون رود.
(مسأله 3070) اگر زن يا مرد در عدّه طلاق رجعى بميرد، ديگرى از او ارث مى برد،
[521]
ولى اگر در عدّه طلاق بائن ـ مانند طلاق خُلع يا مبارات ـ يكى از آنان بميرد، ديگرى از او ارث نمى برد، مگر اين كه در عدّه طلاق «خلع» يا «مبارات» زن از بخشيدن مال يا مهريّه خود به شوهر برگردد و شوهر هم مطّلع شود و رجوع نمايد كه در اين صورت اگر يكى از آنان در زمان عدّه بميرد، ديگرى از او ارث مى برد.
(مسأله 3071) هرگاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نمايد يا مثلاً شش ماه به او خرجى ندهد، اختيار طلاق با زن باشد، اين شرط باطل است ولى چنانچه شرط كند كه از طرف مرد وكيل باشد كه اگر مرد مسافر كند يا مثلاً شش ماه خرجى ندهد، از طرف او خود را طلاق دهد، چنانچه پس از مسافرت مرد يا شش ماه خرجى ندادن خود را با رعايت احتياط طلاق دهد، صحيح است.
(مسأله 3072) پدر و جدّ پدرى ديوانه، اگر به مصلحت او باشد، مى توانند زن او را طلاق بدهند.
(مسأله 3073) اگر پدر يا جدّ پدرى براى طفل خود زنى را صيغه كنند، اگرچه مقدارى از زمان تكليف بچّه جزء مدّت صيغه باشد، مثلاً براى پسر چهارده ساله خود زنى را دو ساله صيغه كنند، بنابر احتياط نمى توانند مدّت آن زن را ببخشند و همچنين نمى توانند زن دائمى او را طلاق دهد.
(مسأله 3074) اگر از روى علاماتى كه در شرع معيّن شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگرى كه آنان را عادل نمى داند، بنابر احتياط مستحب نبايد آن زن را براى خود يا براى كس ديگرى عقد كند.
(مسأله 3075) اگر كسى زن خود را بدون اين كه او بفهمد طلاق دهد، چنانچه مخارج او را مثل وقتى كه زن او بوده بدهد و مثلاً بعد از يك سال بگويد: «يك سال پيش تو را طلاق دادم» و شرعاً هم ثابت كند، مى تواند چيزهايى را كه در آن مدّت براى زن تهيّه نموده و او مصرف نكرده است، از او پس بگيرد ولى چيزهايى را كه مصرف كرده، نمى تواند از او مطالبه نمايد.
احكام رجوع كردن
(مسأله 3076) «رجوع» به هر لفظ يا عملى ممكن است حاصل شود، به شرط آن كه
[522]
همراه با قصد رجوع باشد، بنابر اين در طلاق رِجعى مرد به دو صورت مى تواند به زن خود رجوع كند:
اوّل: حرفى بزند كه معنايش اين باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است.
دوم: كارى كند كه از آن بفهمند رجوع كرده است.
(مسأله 3077) براى رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد يا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون اين كه كسى بفهمد، بگويد: «به زن خود رجوع كردم» صحيح است.
(مسأله 3078) مردى كه زن خود را طلاق رجعى داده، اگر مالى از او بگيرد و با او صلح كند كه ديگر به او رجوع نكند، حقّ رجوع از بين نمى رود.
(مسأله 3079) اگر مرد همسرش را دو بار طلاق دهد و به او رجوع كند يا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق او را عقد كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است، ولى اگر بعد از طلاق سوم، زن به ديگرى شوهر كند، با چهار شرط به شوهر اوّل حلال مى شود، يعنى مرد مى تواند آن زن را دوباره عقد نمايد:
اوّل: آن كه عقد همسر دوم دائمى باشد، و اگر مثلاً يك ماهه يا يك ساله او را عقد موقّت كند، بعد از آن كه از او جدا شد، شوهر اوّل نمى تواند او را عقد كند.
دوم: همسر دوم بالغ باشد و با او آميزش و دخول كند و بنابر احتياط واجب بايد انزال شود.
سوم: همسر دوم زن را طلاق بدهد يا بميرد.
چهارم: عدّه طلاق يا عده وفات شوهر دوم تمام شود.
(مسأله 3080) اگر مردى سه بار صيغه طلاق را تكرار كند ـ بدون اين كه در ميان اين سه بار رجوع كرده باشد ـ يك طلاق محسوب مى شود و دو طلاق ديگر لغو است، همچنين اگر بگويد: «هِىَ طالقٌ ثَلاثاً» يعنى: «زن من سه طلاقه است» تنها يك طلاق محسوب مى شود.
احكام و مسائل عدّه
عده بر دو قسم است: 1 ـ عده طلاق 2 ـ عده وفات.
[523]
1 ـ عدّه طلاق
پس از آن كه زن به هر دليل از شوهر خود جدا شد ـ خواه با خواندن صيغه طلاق باشد يا از موارد فسخ نكاح باشد يا با تمام شدن مدّت و يا بخشيدن مدّت توسّط شوهر در عقد موقّت ـ بايد مدّتى را كه در شرع مقدّس تعيين شده به عنوان «عدّه» صبر نمايد و در اين مدّت از ازدواج با شوهر ديگرى خوددارى نمايد.
(مسأله 3081) زنى كه نُه سال او تمام نشده (در صورتى كه بالغ نشده باشد) و زن يائسه، عدّه ندارند، يعنى اگرچه شوهر با او آميزش كرده باشد، بعد از طلاق مى تواند فوراً شوهر كند.
(مسأله 3082) زن بى شوهرى كه با او زنا شده، عدّه ندارد و ازدواج با او جايز است ولى بنابر احتياط از ازدواج با كسانى كه زنا را حرفه خود قرار داده اند خوددارى شود، مگر اين كه به طور كلّى دست بردارند و توبه آنان احراز شود، و زنى كه به شبهه با او آميزش شده، بايد عدّه طلاق نگهدارد.


http://www.al-shia.com/html/far/books/tarikh-bozorg/resale-far_ardebili/r46.htm

صفحه كتابخانه> احكام نمازوقت‏شناسى، قبله‏شناسى، و پوشش" target=_new>

فصل چهارم: پوشش
مقدار پوشش
1- مرد از مرد، و زن از زن، بايد فقط عورتين خود را بپوشانند.
2- مرد بايد از زن عورتين خود را بپوشاند، به استثناى زن و شوهر و اما پوشيدن بقيه بدن بر مرد لازم نيست ولو بر زنها نگاه كردن حرام است، ولى اگر زن در نگاه كردن تعمد داشته باشد، بعضى از مراجع پوشيدن را بر مرد لازم دانسته‏اند (از باب كمك نكردن بر گناه،) ولى حضرت امام آن را لازم نمى‏دانند.
3- بر زن واجب است كه عورتين خود را از محارم خود بپوشاند، ولى احتياط مستحب آن است كه از ناف تا زانو را هم بپوشاند، مگر از شوهر.
4- پوشيدن لازم نيست.
5- پوشيدن بدن - غير از صورت و دستها از پسر بچه مميز، به خصوص پسر بچه‏اى كه نزديك ايام بلوغ اوست، واجب است. 6- پوشيدن بدن -غير از صورت و دستها - واجب است و اما صورت و دستها را هم اگر متوجه شود كه با قصد ريبه و تلذذ نگاه مى‏كند، پوشيدنش واجب است.
7- در اين صورت پوشيدن تمام بدن، حتى صورت و دستها لازم است.
8 - بايد در حال نماز حتما عورتين خود را بپوشاند -ولو كسى هم نباشد ولى بهتر است كه از ناف تا زانو را هم بپوشاند.
9- در غير حال نماز، در هنگامى كه در معرض ديد نامحرم قرار مى‏گرفت، لازم بود تمام بدنش را بپوشاند، الا دو مورد: يكى دستها تا مچ و يكى هم صورت به اندازه‏اى كه در وضو، شستن آن واجب بود و اما در حال نماز، اگر در معرض ديد نامحرم باشد، باز هم همين حكم را دارد (يعنى فقط صورت و دستها را تا مچ مى‏تواند باز بگذارد) و اما اگر زن در جايى نماز مى‏خواند كه در معرض ديد نامحرم نيست - حتى در اتاق تاريك و دربسته بايد تمام بدن خود را بپوشاند، مگر سه مورد را كه مى‏تواند آنها را نپوشاند:
الف) صورت به اندازه‏اى كه در وضو واجب است;
ب) دستها تا مچ;
ج) كف پاها و روى پاها تا مچ.
البته بايد توجه داشت كه در اين موارد استثنا شده، بايد مقدار كمترى را باز بگذارد كه يقين كند به وظيفه خود عمل كرده است و بازگذاشتن در اين موارد تا زمانى است كه با قصد ريبه و تلذذ به او نگاه نشود و الا از باب كمك نكردن به گناه، پوشيدن اين موارد هم لازم است.
عروة‏الوثقى، فى الستر والساتر، مساله 5 وباب النكاح، مساله 51.
سؤال:
مى‏گويند: مگر خداوند به زنها نامحرم است كه گفته مى‏شود زن،حتى در اتاق تاريك و دربسته هم باشد، بايد اين چنين خود را بپوشاند؟
جواب:
اولا: فلسفه همه احكام الهى براى ما روشن نيست.
ثانيا: شايد حكمت اين حكم يكى از دو چيز باشد يا به خاطر اين باشد كه اين حالت زن بهترين حالت او در پيشگاه خداوند متعال است و يا اين حكم بهترين تمرين براى حجاب زن باشد، كه زنى كه در پنج نوبت در جايى كه نامحرمى نيست، اين چنين خود را بپوشاند، مسلما در جايى كه نامحرم هست، بهتر خود را خواهد پوشاند (1) .
يادآورى
1- زن بايد در حال نماز، گردن خود را بپوشاند و همچنين بنا بر احتياط واجب، بايد آن مقدارى كه بعد از بستن روسرى بر سر، از زير گلو و چانه ديده مى شود، بپوشاند.
عروة‏الوثقى، فى الستر والساتر، مساله 6.
2- در واجب بودن پوشش و شرط بودنش براى صحت نماز، فرقى بين نمازهاى واجب و مستحب نيست، بلكه در توابع نماز هم واجب است مانند قضاى اجزاى فراموش شده نماز و بنابر احتياط واجب در سجده سهو; بلى در نماز ميت و سجده واجب قرآن و سجده شكر واجب نيست.
عروة الوثقى، فى الستر والساتر، مساله 9.
3- اگر در بين نماز به علت وزش باد يا غفلت، عورتش پيدا شود و بعد از لحظاتى متوجه شود، در اينجا اگر فورى مى‏شود خود را پوشيد، بايد بپوشاند و نمازش صحيح است و حضرت امام مى‏فرمايند:شايسته است احتياطا اين نماز را تمام كند و دوباره بخواند و اگر پوشيدن آن در وسط نماز زمان زيادى طول مى‏كشد، در اين صورت آن را بپوشاند و بنابر احتياط واجب نماز را تمام كرده و دوباره بخواند.
عروة‏الوثقى، فى الستر والساتر، مسال 11.
4- بر دختر بچه‏اى كه بالغ نشده است، پوشيدن سر و گردن و مو واجب نيست.
تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏142، مساله‏5.
چه بپوشيم؟
لباسى را كه انسان مى‏خواهد بپوشد، چه در نماز و چه در غير نماز، داراى شرايطى است كه رعايت كردن آنها موجب خشنودى پروردگار متعال و سعادت ابدى است و چون بعضى از شرايط لباس در غير حال نماز با حال نماز فرق دارند ما مطالب مربوط به هر كدام را جداى از هم نقل مى‏نماييم.
شرايط لباس در غير حال نماز
اگر انسان بخواهد در غير حال نماز لباس بپوشد، بايد لباس او داراى شرايطى باشد كه ذيلا بدانها اشاره مى‏شود:
1- غصبى نباشد:بنابراين اگر لباسى را بخرد و پولش را ندهد يا بنا نداشته باشد بدهد -ولوبه آن شخص قول داده باشد و يا با عين پولى كه خمس به آن تعلق گرفته است، بخرد و يا در هنگام خريدن تصميم داشته باشد از آن پول بدهد، در تمام اين موارد چنين لباسى غصبى است و يا حكم لباس غصبى را دارد.
عروة‏الوثقى، شرائط لباس المصلى، مساله 8، 9.
2- بنابر احتياط واجب، نبايد مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه بپوشد.
توضيح المسائل، مساله 846.
توضيح
مراد از لباسى كه در اينجا مطرح است، لباسهاى مخصوص به مرد و لباسهاى مخصوص به زن است و اما لباسهاى مشترك بين زن و مرد اشكالى ندارد، بنابراين اگر زن بخواهد مثلا در نمايشنامه‏ها و تئاترها لباس مخصوص به مرد و يا مرد بخواهد لباس مخصوص به زن را بپوشد، جايز نيست.
3- بنابر احتياط واجب، بايد انسان از پوشيدن لباس شهرت كه پارچه يا دوخت آن براى كسى كه مى‏خواهد آن را بپوشد معمول نيست، خوددارى كند (2) .
توضيح المسائل، مساله 845.
4- زن بايد از پوشيدن لباسهايى كه جلب توجه مى‏كند،اجتناب نمايد.
س: حدود حجاب اسلامى براى بانوان چيست و آيا براى اين منظور پوشيدن لباس بلند آزاد و شلوار و روسرى كفايت مى‏كند، يا خير و اصولا چه كيفيتى در لباس و پوشش زن در برابر افراد نامحرم بايد رعايت‏شود؟
ج: واجب است تمام بدن زن، به جز قرص صورت و دستها تا مچ، از نامحرم پوشيده شود و لباس مذكور اگر مقدار واجب را بپوشاند،مانع ندارد، ولى پوشيدن چادر بهتر است و از لباسهايى كه توجه نامحرم را جلب كند، بايد اجتناب شود.
380 استفتا از امام خمينى(ره).
5- براى مرد پوشيدن لباسى كه از ابريشم خالص است، جايز نيست، الا در حال ضرورت، مانند بيمارى و سرما و در حال جنگ و اما همراه داشتن آن، مثلا گذاشتن در جيب مانعى ندارد.
تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏145 (الخامس).
6- براى مرد پوشيدن لباس طلا باف حرام است و علاوه بر اين زينت‏كردن مرد با طلا نيز حرام است، مانند آويختن زنجير طلا به سينه‏ويا دست كردن انگشتر طلا، و همچنين بنابر احتياط واجب از استعمال عينك طلا، و طلا كردن دندانهاى جلو براى تزيين خوددارى كنند.
تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏145، مساله 14 وتوضيح المسائل، مساله 832.
يادآورى
الف) در حرام بودن زينت كردن با طلا براى مرد فرقى نمى‏كند كه زينت ظاهر باشد و ديده شود و يا پنهان باشد.
عروة‏الوثقى، شرائط لباس المصلى، مساله 24.
ب) پوشيدن طلاى سفيد (پلاتين) براى مردها جايز است.
380 استفتا، از امام خمينى(ره) سؤال 182.
مستحبات لباس در غير حال نماز
1- پوشيدن لباس سفيد.
روضة المتقين، ج‏7، ص‏621.
2- پوشيدن لباس تميز.
3- داشتن لباس خانه و لباس بيرون و پوشيدن هر كدام در جاى خود و يا لباس كار و غير لباس كار.
شرايط لباس نمازگزار
لباس نمازگزار شش شرط دارد:
1- اگر نمازگزار مرد است، لباسش طلاباف نباشد.
2- اگر نمازگزار مرد است، لباس او از ابريشم خالص نباشد.
3- از اجزاى حيوانات حرام گوشت نباشد. 4- از اجزاى مردار نباشد.
5- غصبى نباشد.
6- پاك باشد (مگر در شش مورد كه مى‏شود با لباس نجس نماز خواند).
كه از اين شش شرط لباس نمازگزار، دو شرط اول مخصوص مردان است و در چهار شرط آخر زن و مرد شريكند كه مطالب هر كدام را مطابق نظر حضرت امام، مشروحا بيان مى‏كنيم:
شرط اول:
«اگر نمازگزار مرد است، لباسش طلاباف نباشد و همچنين خود را به زيورآلاتى كه از طلا ساخته شده، زينت نكرده باشد.»
پوشيدن لباس زرباف براى مرد حرام، و نماز با آن هم باطل است; ولى همراه داشتن آن، (مثلا گذاشتن در جيب) مانعى ندارد و اما براى زن چه در نماز و چه در غير نماز اشكالى ندارد.
تحريرالوسيله، ج‏1، ص‏145، مساله 14 وتوضيح المسائل، مساله 831.
يادآورى
1- زينت كردن به طلا، مثل آويختن زنجير طلا به سينه، و انگشتر طلا به دست كردن و بستن ساعت مچى طلا براى مرد حرام و نمازخواندن با آنها هم باطل است و احتياط واجب آن است كه از استعمال عينك طلا و طلا كردن دندانهاى جلو براى تزيين خوددارى شود، ولى زينت كردن طلا براى زنها در نماز و در غير نماز اشكالى ندارد.
تحريرالوسيله، ج‏1، ص‏145، مساله 14 و توضيح المسائل، مساله 833.
2- در حرام بودن زينت كردن به طلا براى مرد فرقى نمى‏كند كه زينت ظاهر باشد و ديده شود و يا پنهان باشد.
عروة الوثقى، شرائط لباس المصلى، مساله 24.
3- در مواردى كه نماز خواندن با طلا باطل است، اگر نمى‏دانسته يا مى‏دانسته و فراموش كرده كه پوشش طلا دارد و با آن نماز خوانده، نمازش صحيح است.
عروة‏الوثقى، شرائط لباس المصلى، مساله 22.
4- پوشيدن طلاى سفيد (پلاتين) براى مردها جايز و نماز خواندن با آن هم اشكالى ندارد.
380 استفتاءاز امام خمينى(ره)، مساله 173.
شرط دوم:
«اگر نمازگزار مرد است، لباسش از ابريشم خالص نباشد».
پوشيدن لباس ابريشمى خالص -به خلاف مخلوط در نماز و غير نماز، براى مردها حرام است و نماز را هم باطل مى‏كند، چه بتوان با آن ستر عورت كرد، يا نشود، مانند: آستر لباس و عرقچين و بند شلوار و...مگر در حال ضرورت، مانند: مريضى و سرما و درحال جنگ، و اما همراه داشتن آن، مثل در جيب گذاردن مانعى ندارد و اما براى زن چه در نماز و چه در غير نماز اشكالى ندارد.
تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏145 (الخامس)، توضيح المسائل، مساله 834، 835، 837.
يادآورى
اگر نداند لباسش از ابريشم خالص است و يا فراموش كرده باشد و در آن نماز بخواند، نمازش صحيح است.
عروة‏الوثقى، شرائط لباس المصلى، مساله 32.
شرط سوم:
«لباس نمازگزار غصبى نباشد».
لباس نمازگزار بايد غصبى نباشد و اگر كسى عمدا با لباس غصبى‏نماز بخواند -ولو لباسى كه يك نخ و يا دگمه يا چيز ديگر آن غصبى باشد بايد بنابر احتياط واجب نمازش را دوباره بخواند، چه‏مى‏دانسته نماز خواندن در لباس غصبى باطل است و چه نمى‏دانسته; ولى اگر نداند يا فراموش كرده باشد كه لباس او غصبى است و با آن نمازبخواند، نمازش صحيح است، مگر آنكه خودش آن لباس را غصب‏كرده باشد، كه در اين صورت بنابر احتياط واجب بايد نماز را دوباره بخواند.
تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏143، وتوضيح المسائل، مساله 815، 816، 717.
اگر در وسط نماز بفهمد لباسش غصبى است
اگر نداند يا فراموش كرده باشد كه لباسش غصبى است و در بين نماز يادش بيايد، چنانچه چيز ديگرى كه عورت او را پوشانده و مى‏تواند فورا يا بدون اينكه موالات نماز به هم بخورد، لباس غصبى را بيرون آورد، بايد آن را بيرون آورد و نمازش صحيح است و اگر چيز ديگرى عورت او را نپوشانده يا نمى‏تواند لباس غصبى را فورا بيرون آورد، يا اگر بيرون آورد موالات نماز بهم مى‏خورد، در صورتى كه به مقدار يك ركعت هم وقت داشته باشد بايد نماز را بشكند و با لباس غير غصبى نماز بخواند و اگر به اين مقدار وقت ندارد، بايد در حال نماز، لباس را بيرون آورد و به دستور نماز برهنگان كه بعداگفته مى‏شود، نماز بخواند;مگر اينكه به خاطر سرما و حفظ جانش يا از ترس اينكه اگر بيرون آورد، دزد لباسها را مى‏برد، لباس را بيرون نياورد كه در اين صورتها مى‏شود با همان لباس نماز خواند.
توضيح المسائل، مساله 818، 819.
يادآورى
1- اگر با عين پولى كه خمس آن را نداده، لباس بخرد، نماز خواندن با آن لباس باطل است و به احتياط واجب همچنين است اگر به ذمه بخرد و در موقع معامله قصدش اين باشد كه از پولى كه خمس يا زكاتش را نداده بدهد.
توضيح المسائل، مساله 820.
2- بعضى محمول غصبى (يعنى چيز غصبى كه همراه نمازگزار است) را هم سبب بطلان نماز مى‏دانند، ولى حضرت امام مبطل نمى‏دانند.
عروة‏الوثقى، شرائط لباس المصلى (الثانى).
3- هرگاه لباس را با آب غصبى تميز كنند و خشك شود، براى نمازاشكالى ندارد و لو آن شخص، ضامن آن مقدار آب هست و همچنين‏اگر با صابون غصبى آن را بشويند و اثرى از صابون غصبى در آن نباشد.
عروة‏الوثقى، شرائط لباس المصلى، مساله 3، تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏144، مساله 10.
شرط چهارم:
«از اجزاى حيوانات حرام گوشت نباشد».
لباس نماز گزار بايد از حيوان حرام گوشت نباشد و نه تنها لباس، بلكه چيزى از اجزاى آنها هم، مانند: مو، عرق و آب دهان، نبايد همراه نمازگزار باشد، چه از اجزايى باشند كه روح داشته‏اند و چه از اجزايى باشند كه روح نداشته‏اند چه آن حيوان زنده باشد يا مرده، و مرده‏اش هم چه تذكيه شده باشد -يعنى به دستور شرعى ذبح شده باشدو چه تذكيه نشده باشد، چه از حيواناتى باشد كه خون جهنده دارند يا نه.
عروة‏الوثقى، شرائط لباس المصلى(الرابع).
يادآورى
1- همراه بودن موم و عسل و خون پشه و مانند آن، از فضله‏هاى حيواناتى كه گوشت ندارند، نماز را باطل نمى‏كنند.
عروة‏الوثقى، شرائط لباس المصلى، مساله 14، و توضيح المسائل، مساله 826.
2- همراه بودن مو و آب دهان و چيزهايى مانند آن از انسانها، نماز را باطل نمى‏كند.
عروة‏الوثقى، شرائط لباس المصلى، مساله 15.
3- ظاهرا فرقى بين حيوانات حرام گوشت‏بالاصاله وبالعرض نيست، مانند حيوان حلال گوشتى كه نجاست‏خوار شده (جلال) و يا انسانى با آن عمل شنيع انجام داده باشد; اگر چه اين مساله خالى از اشكال نيست.
عروة‏الوثقى، شرائط لباس المصلى، مساله 18.
4- - در چيزى كه شك دارد از اجزاى حيوان حلال گوشت است‏يا حرام گوشت، نماز خواندن مانعى ندارد و همچنين اگر شك كند كه اين شى‏ء از اجزاى حيوان است‏يا غير حيوان.
عروة‏الوثقى، شرائط لباس المصلى، مساله 18.
5- اگر در چيزى از اجزاى حيوان حرام گوشت نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد يا قبلا نمى‏دانسته و حالا فهميده و يا قبلا مى‏دانسته و فراموش كرده، كه اگر قبلا نمى‏دانسته نمازش صحيح است و اما اگر فراموش كرده بوده، بنابر احتياط واجب دوباره نمازش را با غير آن لباس يا اجزا بخواند.
عروة‏الوثقى، شرائط لباس المصلى، مساله 19.
6- با پوست‏سنجاب و خز، نماز خواندن اشكالى ندارد.
توضيح المسائل، مساله 829.
شرط پنجم:
«از اجزاى مردار نباشد»
لباس نمازگزار بايد از اجزاى حيوان مرده‏اى كه خون جهنده دارد -يعنى حيوانى كه اگر رگش را ببرند، خون از آن جستن مى‏كند نباشد، بلكه اگر از حيوان مرده‏اى كه مانند ماهى و مار، خون جهنده ندارد، لباس تهيه كنند، احتياط واجب آن است كه با آن نماز نخواند و نه تنها اگر لباس نمازگزارى از مردار باشد، نمازش باطل است، بلكه حتى اگر چيزى از مردار، كه داراى روح بوده، مانند: گوشت و پوست -ولو از مردار حلال گوشت همراه نماز گزار باشد، اگر چه لباس او هم نباشد، بنابر احتياط واجب با آن نماز نخواند و اما چيزهايى از مردار حيوان حلال گوشت كه داراى روح نيستند، مانند:پشم و مو -اگر چه به صورت لباس باشد نماز با آنها صحيح است.
توضيح المسائل، مساله 821، 822، 823.
يادآورى
1- گوشت و پيه و چرمى كه در بازار مسلمانان فروخته مى‏شود، پاك‏است و همچنين است اگر يكى از اينها در دست مسلمان باشد، ولى‏اگر بداند آن مسلمان از كافر گرفته -و رسيدگى نكرده كه از حيوانى است كه به دستور شرع كشته شده يا نه‏نجس مى‏باشد و اما اگر مسلمانى است كه احتمال تفحص كردن را مى‏دهيم كه هر چند از كافر خريده، ولى‏تفحص كرده كه در آنجا شرايط تذكيه رعايت‏شده و آن مسلمان هم براى اين خريده كه در موارد تذكيه شده استفاده كند، در اين صورت پاك است و مى‏شود با آن نماز خواند.
تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏144 (الثالث) و توضيح المسائل، مساله 95.
2- اگر در چيزى نماز بخواند و بعد بفهمد كه از مردار بوده، نمازش صحيح است و اما اگر مى‏دانسته كه مردار است و با آن به خاطر فراموشى، نماز خوانده، در اين صورت اگر از مردارى است كه خون جهنده داشته، بايد اگر در وقت است،نماز را اعاده، و اگر وقت گذشته آن را قضا نمايد و اما اگر از مردارى است كه خون جهنده نداشته،اعاده و قضا لازم نيست.
عروة‏الوثقى، شرائط لباس المصلى، مساله 12.
شرط ششم:
«لباس نمازگزار بايد پاك باشد مگر در شش مورد خاص كه استثنا شده است‏».
اگر كسى عمدا با لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است، چه مى‏دانسته كه نماز خواندن با لباس نجس باطل است‏يا نمى‏دانسته و همچنين چه مى‏دانسته فلان شي‏ء از نظر اسلام نجس است‏يا نه و همچنين اگر مى‏دانسته لباسش نجس است و فراموش كرده بود و بعد از مدتى يادش بيايد كه لباسش كه نجس بوده، پاكش نكرده است، آنچه با آن لباس نماز خوانده باطل است، ولى اگر قبلانمى‏دانسته كه لباسش نجس است و بعدااز نجاستش مطلع شده، اگر بعد از نماز بفهمد، نمازش صحيح است،هر چند احتياط مستحب آن است كه اگر وقت دارد، دوباره بخواند و اما اگر در بين نماز بفهمد، بايد نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
توضيح المسائل، مساله 799 803.
توجه به نجاست لباس در بين نماز
اگر كسى در بين نماز متوجه شود كه لباسش نجس است، سه صورت دارد:
- يا مى‏داند كه نجاست قبل از نماز بوده;
- يا مى‏داند كه ال‏آن پيدا شده و هنوز چيزى با آن نخوانده;
- و يا نمى‏داند كه از اول بوده يا حالا پيدا شده است.
اگر بداند نجاست ال‏آن پيدا شده و هنوز هم با آن چيزى نخوانده يا شك دارد كه از اول بوده يا ال‏آن پيدا شده، در اينجا دو صورت دارد: يا امكان در آوردن و يا عوض كردن و يا آب كشيدنش در همان موقع هست‏يا نيست، اگر باشد كه لباس را درآورده يا آب مى كشد و نمازش صحيح است و اما اگر امكان درآوردن يا آب كشيدن نباشد، يا وقت وسعت دارد يا وقت تنگ است - و در آوردن و يا آب كشيدن هم امكان ندارد - در اينجا بايد لباسها را بيرون آورده و به دستور برهنگان نماز بخواند و اما اگر طورى است كه مى بيند اگر لباس را در آورد، نماز به هم مى خورد يا به واسطه سرما و گرما و مانند آن نمى تواند لباس را در آورد، بايد با همان حال، با لباس نجس نماز بخواند و نمازش صحيح است.
توضيح المسائل، مساله 804، 805، عروة‏الوثقى، فى الخلل الواقع فى الصلوة، مساله 7.
و اما اگر بداند كه نجاست از اول بوده، ولى او اطلاع نداشته در اينجا هم دو صورت دارد: يا وقت وسعت دارد و يا وقت تنگ است، اگر وقت وسعت داد، بايد نماز را رها كرده با لباس پاك نماز بخواند، چون حتى اگر برايش اين امكان باشد كه بدون قطع نماز، نجاست را به وسيله شستن يا در آوردن يا تعويض لباس از خود دور كند، باز هم فايده‏اى ندارد;زيرا در آن صورت فقط نيمه دوم نمازش را درست كرده، حال آنكه نيمه اول را با لباس نجس خوانده است و اگر وقت تنگ است‏بايد لباسها را بيرون آورده و به دستور نماز برهنگان نماز بخواند، البته بعداهم بنابر احتياط واجب اين نماز را قضا نمايد.
كسى كه در بين نماز متوجه شود لباسش نجس است
1- بايد آن نماز را رها كرده و دوباره با لباس پاك بخواند.
2- بايد لباس‏ها را درآورده و به دستور نماز برهنگان نماز بخواند و بنابر احتياط واجب بعدا آن را قضا نمايد.
3- بايد آن را رها كرده و دوباره با لباس پاك نماز بخواند.
4- احكام مانند صورت دوم است (كه مى‏داند نجاست ال‏آن پيدا شده است).
يادآورى
به مسائل 807 - 810، 813، 847 توضيح المسائل مراجه شود.
مواردى كه مى‏شود با لباس نجس نماز خواند
در شش مورد مى‏شود با لباس نجس نماز خواند كه احكام هر كدام مشروحا بيان مى‏شود.
اول: خون قروح و جروح (زخم)
خون قروح و جروح در لباس تا وقتى كه زخمش خوب نشده، بخشيده است، چه كم باشد و چه زياد، به شرطى كه:
1- عوض كردن لباس يا شستن آن نجاست، براى نوع مردم يا براى او مشقت داشته باشد، پس ميزان در بخشيده بودن خون قروح و جروح، يكى از دو چيز است: يا بايد مشقت نوعيه داشته باشد كه اگر مشقت نوعيه داشته باشد، بخشيده است، ولو براى خود او سخت نباشد، و يا مشقت داشتن و سخت‏بودن براى خود فرد است‏ولو براى نوع مردم مشقت نداشته باشد و اگر چنين نباشد، بايد بنابر احتياط واجب، خون را شسته، يا لباس را عوض نمايد.
2- زخمش جزئى و سطحى نباشد كه زود خوب شود و الا بايد خون را پاك كرده يا لباس را عوض نمايد.
3- بايد اگر امكان دارد، روى زخم را محكم ببندد كه بيشتر از حد متعارف را آلوده نكند.
تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏124، مساله 1 و عروة‏الوثقى، احكام نجاسات (فيما يعفى عنه فى الصلاة) (الاول).
يادآورى
1- همان گونه كه خون قروح و جروح با شرايطش بخشيده است، همچنين چركى كه با آن خارج مى‏شود و دوايى كه روى آن گذاشته‏اند و نجس شده است و همچنين آن مقدار عرقى كه به آن متصل است، بخشيده مى‏باشد، اما رطوباتى كه از خارج به آن مى‏رسد و به اطراف سرايت مى‏كند، بخشيده نيست.
عروة‏الوثقى، احكام نجاسات (فيما يعفى عنه فى الصلاة)، مساله 1.
2- هرگاه دستش در مقام معالجه كردن، به خون قروح و جروح بخورد، يا زخمش طورى باشد كه عرفا نبايد اطرافش را آلوده مى‏كرده ولى آلوده كرده باشد، اين خون هم بخشيده نيست.
عروة‏الوثقى، احكام نجاسات (فيما يعفى عنه فى الصلاة)، مساله 2.
3- خون بواسير (چه دانه‏هايش در داخل و چه در خارج باشد) و همچنين خون هر زخم داخلى -چه قروح باشد و چه جروح بخشيده است.
تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏124، مساله 1.
4- هرگاه در عضوى از اعضاى بدن زخمهاى متعددى باشد، دو صورت دارد: يا زخمها نزديك همديگرند و يا از هم فاصله دارند، اگر نزديك هم باشند، همه در حكم يك زخمند و اگر بعضى از آنها خوب شوند، شستن آن مقدار لازم نيست تا اينكه همه‏شان خوب شوند و اما اگر با فاصله از هم باشند، هر كدام حكم خودشان را دارند.
عروة‏الوثقى، احكام نجاسات (فيما يعفى عنه فى الصلاة)، مساله 7 و توضيح المسائل، مساله 854.
5- خون بينى جزء خون جروح به حساب نمى‏آيد ولذا از جهت اين خون بخشيده نيست، و اگر كمتر از درهم باشد حكم آن در بحث‏بعدى مطرح مى‏شود.
عروة‏الوثقى، احكام نجاسات (فيما يعفى عنه فى الصلاة)، مساله 4.
6- اگر جايى از بدن يا لباس، كه با زخم فاصله دارد، به رطوبت زخم نجس شود، جايز نيست‏با آن نماز بخواند;ولى اگر مقدارى از بدن يا لباس، كه معمولا به رطوبت زخم آلوده مى شود، به رطوبت آن نجس شود، نماز خواندن با آن مانعى ندارد.
توضيح المسائل، مساله 851.
7- بر كسى كه خون قروح و جروح در لباسش هست، مستحب است روزى يك بار آن لباس را شستشو دهد.
عروة‏الوثقى، احكام نجاسات (فيما يعفى عنه فى الصلاة)، مساله 5.
دوم: خون كمتر از درهم
خون كمتر از درهم اگر در لباس نمازگزار باشد، بخشيده است، چه از خود انسان باشد و چه از شخص ديگر، البته با چند شرط:
1- از خونهاى سه‏گانه زنها (حيض، نفاس و استحاضه) نباشد، كه اگر يك ذره از آنها در لباس زن باشد، نمازش باطل است; البته نسبت‏به خون استحاضه، حضرت امام احتياط واجب دارند.
2- خون خالص باشد كه اگر رطوبتى از خارج به آن برسد و در آن مستهلك نشود و يامجموع به اندازه درهم يا بيشتر شود، بخشيده نيست و همچنين اگر چرك يا دارويى همراه خون باشد. و حضرت امام مى‏فرمايند: بنابر احتياط مستحب، از خون نجس العين و مردار اجتناب شود و از خون حيوانات حرام گوشت نيز، اجتناب نيكوست.
عروة‏الوثقى، احكام نجاسات (فيما يعفى عنه فى الصلاة) الثانى و مساله 2.
يادآورى
1- مراد از درهم، سطح درهم است، نه وزن آن وسطح درهم را، بعضى به اندازه گودى كف دست و بعضى به اندازه بند نگشت‏شست وعده‏اى به اندازه بند انگشت ميانى و بعضى به اندازه بند انگشت‏سبابه گفته‏اند; ولى حضرت امام نظر آخر را اختيار كرده و مى‏فرمايند: از سطح بند انگشت‏سبابه كمتر باشد و در رساله فارسى (مساله 848) فرموده‏اند: تقريبا به اندازه يك اشرفى و به تعبير يكى از فقها از پشت ناخن شست كمتر باشد.
عروة‏الوثقى، احكام نجاسات (فيما يعفى عنه فى الصلاة) الثانى.
2- اگر خون از لباس به طرف ديگرش سرايت كند: يا آن قسمت دو تا پارچه است مانند آستر و رويه، يا يكى است، اگر يكى باشد كه حكم يك خون را دارد و هر طرف كه سطحش وسيع‏تر است آن طرف حساب مى‏شود، مگر اينكه پارچه ضخيم باشد كه بهتر است احتياط شود; البته اين در صورتى بود كه خون به يك طرف بريزد و اما اگر خون به هر دو طرف بريزد، دو خون است، ولو در يك نقطه از دو طرف ريخته است، و اما اگر پارچه دو تا باشد، حكم دوتا خون را دارد و بايد هر كدام جداگانه حساب شوند، كه اگر مجموعشان از درهم كمتر باشد، آن وقت اشكالى ندارد.
توضيح المسائل، مساله 856 و تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏124، مساله 2 و عروة‏الوثقى، احكام نجاسات (فيما يعفى عنه فى الصلاة)، مساله 1.
3- اگر در مقدار خون شك كند كه كمتر از درهم است‏يا به اندازه درهم، بنا بگذارد كه كمتر است،مگر آنكه قبلا به اندازه درهم بوده و حالا نمى‏داند كمتر شده يا نه و همچنين اگر مى‏داند كه كمتر از درهم است، ولى شك دارد كه آيا از خونهاى استثنا شده است‏يا نه، در اين صورت هم بخشيده است.
تحريرالوسيله، ج‏1، ص‏25، مساله 3.
4- اگر بدن يا لباس خونى نشود، ولى به واسطه رسيدن به خون نجس شود، اگر چه مقدارى كه نجس شده،كمتر از درهم باشد، نمى‏توان با آن نماز خواند.
عروة‏الوثقى، احكام نجاسات (فيما يعفى عنه فى الصلاة)، مساله 4، و توضيح المسائل، مساله 859.
5- اگر اصل خون كمتر از درهم از بين برود، ولى جايش باقى بماند، هنوز حكم بخشيدگى باقى است. عروة‏الوثقى، احكام نجاسات (فيما يعفى عنه فى الصلاة)، مساله 5.
6- خون كمتر از درهمى كه غليظ است، بخشيده است، هر چند كه اگر رقيق بود به ندازه درهم يا بيشتر مى‏شد.
عروة‏الوثقى، احكام نجاسات (فيما يعفى عنه فى الصلاة)، مساله 7.
سوم: چيزهايى كه به خاطر كوچكى نمى‏شود از آنها به عنوان پوشش واجب استفاده كرد.
بعضى از اشيايى كه ممكن است همراه انسان باشد، به شكلى است كه نمى‏توان با آنها عورتين را پوشانيد، حالا يا از لوازم پوشاكى انسان است، مثل: كلاه و عرقچين و جوراب و... كه به دليل كوچكى خود قادر به پوشانيدن عورتين نيستند و يا از سرى اشيايى است كه مانند ساعت‏و انگشتر و امثال اينها به خاطر شكل خاص ساختمانى خود نمى‏توانند عورتين را بپوشانند، ولى احتمال فراوان دارد كه هر يك از اين چيزها همراه شخص باشد; به اين گونه چيزها كه قادر به پوشانيدن عورتين نيستند، در اصطلاح مى‏گويند چيزهايى كه نماز با آنها تمام‏نمى‏شود و اگر در حال نماز نجس باشند، نماز صحيح است، به شرطى كه:
1- از [اجزاى] مردار نباشد;
2- از اجزاى نجس العين نباشد;
و اما مانند عمامه -در صورتى كه پيچيده شده باشد نه دوخته شده به هم اگر نجس باشد، نماز باطل است;چون با آن مى‏توان ستر عورت كرد.
عروة‏الوثقى، احكام نجاسات (فيما يعفى عنه فى الصلاة)، الثالث.
چهارم: با محمول متنجس
اگر همراه نمازگزار چيز نجس شده‏اى باشد كه نماز در آن تمام نمى‏شود -يعنى نمى‏شود با آن ستر عورت كرد مانند دستمال و چاقو و پول و...، اگر با آنها نماز خوانده شود، نماز صحيح است و اما اگر چيز نجسى همراه نمازگزار باشد كه بشود با آن ستر عورت كرد، مثل اينكه لباسى را در جيب خود بگذارد، بنابر احتياط واجب مبطل نماز است و اما حمل خود نجس در نماز، بنابر احتياط واجب، نماز را باطل مى‏كند، به‏خصوص مردار و اما اگر شى‏ء نجس جزء باطن انسان حساب شود، نماز باطل نمى‏شود; مثل اينكه كسى از گوشت مردارى بخورد و يا خونى را به او تزريق نمايند.
عروة‏الوثقى، احكام نجاسات (فيما يعفى عنه فى الصلاة)، الرابع و تحريرالوسيله، ج‏1، ص‏125.
پنجم:لباس پرستار بچه
كسى كه از بچه‏اى پرستارى مى‏كند -چه مادرش باشد و چه كسى ديگر بچه هم پسر باشد يا دختر، با شرايطى مى‏تواند با لباس نجس نماز بخواند،اين شرايط عبارتند از:
1- پرستار زن باشد;
2- فقط لباس بخشيده شده است نه بدنش;
3- بنابر احتياط واجب، هر شبانه روز يك بار بشويد، آن هم قبل از اولين نمازى كه نجس شده;
4- نجاستش فقط بول او باشد;
5- بيش از همين يك دست لباس را نداشته، يا اگر دارد، از آن هم استفاده مى‏كند. كه با اين شرايط مى‏تواند با آن لباس نجس نماز بخواند ولو بتواند به خريدن يا اجاره كردن ياعاريه كردن لباس تهيه كند.
عروة‏الوثقى، احكام نجاسات (فيما يعفى عنه فى الصلاة) الخامس و مساله 1.
ششم: در حال اضطرار
در حال اضطرار و ناچارى مى‏شود با لباس نجس نماز خواند و نه تنها با لباس نجس، بلكه با بعضى از لباسهاى ديگرى هم كه مانع دارد، مى‏شود نماز خواند و اختصاصى به باب نجاسات ندارد كه ما براى بهتر روشن شدن به بعضى از موارد اضطرار اشاره مى‏كنيم:
عروة‏الوثقى، احكام نجاسات (فيما يعفى عنه فى الصلاة) السادس
1- اگر در آخر وقت، در بين نماز لباسش نجس شود و امكان درآوردن و يا شستن هم نباشد، يا اينكه اگر بخواهد در آورد، نماز را به هم مى‏زند يا موالات را از بين مى‏برد و يا اينكه به واسطه سرما و حفظ جانش نمى‏تواند لباس را در آورد، در اين صورت با همان لباس نجس نماز مى‏خواند و نمازش صحيح است.
توضيح المسائل، مساله 805، 806.
2- پوشيدن لباس غصبى و ابريشمى خالص و طلاباف و لباسى كه از مردار تهيه شده، در حال ناچارى مانعى ندارد و نيز كسى كه ناچار است لباس بپوشد و لباس ديگرى غير از اينها ندارد و تا آخر وقت هم ناچارى او از بين نمى‏رود، مى‏تواند با اين لباسها نماز بخواند، ولى اگر غير از لباس غصبى و لباس ابريشمى خالص و لباسى كه از مردار تهيه شده، لباس ديگرى ندارد و ناچار نيست لباس بپوشد، بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته خواهد شد نماز بخواند، ولى حضرت امام درباره كسى كه جز لباسى كه از مردار تهيه شده لباس ديگرى ندارد، مى‏فرمايند: علاوه بر نماز خواندن به دستور برهنگان، بنابر احتياط واجب در همان لباس هم همان نماز را دوباره بخواند.توضيح المسائل، مساله 839، 842.
يادآورى
1- به توضيح المسائل، مساله 843 و 796 مراجعه شود.
2- در پوشش در غير حال نماز، لازم نيست كه از پوشش مخصوص و با كيفيت مخصوص استفاده شود، بلكه مراد پوشيدن و لو به وسيله دست‏يا گل و... باشد كه كسى نتواند نگاه كند، اما در پوشش مورد نظربراى نماز مى‏تواند حتى از گياهان و برگ درختان و پنبه و پشم بافته‏نشده براى لباس استفاده كند، ولى از گل و يا دست و... نمى‏تواند استفاده نمايد، ولو در حال اضطرار باشد و در حال اضطرار بايد به دستورنماز برهنگان كه گفته مى‏شود، بدون پوشش نماز بخواند، ولى اگر گل وجود دارد، احتياطا يك بار هم نماز را با پوشش به وسيله آن بخواند.
عروة‏الوثقى، فى الستر و الساتر، مساله 16، تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏43، مساله 7.
3- دستور نماز برهنگان:
كسى كه مى‏خواهد نماز بخواند، اگر براى پوشانيدن خود حتى برگ درخت و علف نداشته باشد و احتمال ندهد كه تا آخر وقت چيزى پيدا مى‏كند كه خود را به آن بپوشاند، در صورتى كه نامحرم او را مى‏بيند، بايد نشسته نماز بخواند و عورت خود را با ران خود بپوشاند و اگر كسى او را نمى‏بيند، ايستاده نماز بخواند و جلو خود را با دست‏بپوشاند و در هر صورت ركوع و سجود را با اشاره انجام مى‏دهد و براى سجود، سر را قدرى پايين‏تر مى‏آورد و در هنگامى كه نشسته نماز مى‏خواند، براى سجده مهر را بالا مى‏آورد.
عروة‏الوثقى، شرائط لباس المصلى، مساله 43 و توضيح المسائل، مساله 797.
بعضى از چيزهايى كه در لباس نمازگزار مستحب است
1- پوشيدن لباس سفيد;
2- پوشيدن پاكيزه‏ترين لباسها;
3- استعمال بوى خوش (در روايت آمده است: [اجر] نمازى كه با بوى خوش خوانده شود هفتاد برابر نماز معمولى است);
4- دست كردن انگشتر عقيق;
5- پوشيدن عمامه با تحت الحنك;
6- پوشيدن پاها (براى زنان);
7- آويختن گردنبند، در هنگام نماز (براى زنان).
عروة‏الوثقى، شرائط لباس المصلى.
بعضى از چيزهايى كه در لباس نمازگزار مكروه است
1- پوشيدن لباس چرك;
2- پوشيدن لباس تنگ;
3- پوشيدن لباس سياه (حتى براى زنها) به استثناى عمامه و عبا; بلكه بهتر است از هر نوع لباس رنگى اجتناب شود;
4- پيراهن را در شلوار كردن;
5- پوشيدن لباس فرد شرابخوار;
6- پوشيدن لباس كسى كه از نجاست پرهيز نمى‏كند;
7- پوشيدن لباسى كه نقش صورت دارد;
8- لباسهايى كه موجب تكبر مى‏شود;
9- نماز خواندن در لباسهاى كوچك نجسى كه نمى‏توان با آنها ستر عورت كرد، مانند: عرقچين و جوراب و...;
10- باز بودن تكمه‏هاى لباس;
11- دست كردن انگشتر كه نقش صورت دارد;
12- همراه داشتن درهمى كه نقش صورت دارد.
عروة‏الوثقى، شرائط لباس المصلى.
خلاصه مطالب
بدن نمازگزار هم بايد مانند لباس نمازگزار پاك باشد و اگر شخص عمدا با بدن نجس نماز بخواند، نمازش باطل است، الا در سه مورد: 1- خون قروح و جروح; 2- خون كمتر از درهم; 3- در حال اضطرار; كه در اين سه مورد با شرايطى كه در بحث لباس نمازگزار گفته شده است، مى‏توان با بدن نجس نماز خواند و اما اگر نمى دانسته بدنش نجس است و نماز خوانده: اگر بعد از نماز يادش بيايد،نمازش صحيح است و اما اگر قبلا مى‏دانسته و فراموش كرده بود، نمازش باطل است و اما اگر در وسط نماز بفهمد،بدنش نجس است، صورتهاى مختلفى دارد كه مباحث آن در بخش قبلى مشروحا گذشت.
والسلام على من اتبع الهدى
پى‏نوشتها:
1) براى اطلاعات بيشتر ر.ك: محمد محمدى اشتهاردى، پوشش زن در اسلام.
2) در اين زمينه به رواياتى در كتاب روضة المتقين، ج‏7، ص‏617، 620، 621 مراجعه شود.
مسئله پوشش زنان
دكتر محسن كديور در مراسم دعاي كميل در دهه اول محرم، طي سخنان مبسوطي پيرامون مسأله پوشش در اسلام گفت: حكم پوشش در اسلام از ابعاد عملي و فقهي برخوردار است كه در شيعه و سني تحت 2 باب عملي و فقهي مورد بحث قرار گرفته است. اول پوشش در نماز و دوم پوشش در اجتماع. بسياري از فقهاء معتقدند بين اين دو هيچ تلازمي نيست و نمي توان اين دو را با هم قياس كرد. دو مسأله كاملاً متفاوت است. سيد يزدي در عروه الوثقي كه از كتب معتبر عربي است و مرحوم نائيني در تغييرات صلاه به اين موضوع اشاره كرده اند هرچند كه در ساتر نمازي اختلاف نظر است. پس دو باب مختلف فقهي است كه هم در باب مردان و هم در باب زنان مطرح است. منظور اين است كه حتماً آنچه زنان و مردان در باره پوشش در اجتماع رعايت مي كنند حتماً و عيناً در نماز هم بايد رعايت كنند. البته بسياري از فقهاء معتقدند در نماز زنان چه محرم باشد يا نباشد همه بدن به جز 3 نقطه را بپوشانند. وجه و كفين و رويه كف پا. هرچند از ابن جنيد نقل شده است كه زن مي تواند مانند زنان غيرآزاد بدون روسري نماز بخواند. و سر و گردنش باز باشد. او مخالف اجماع است و در مسائل فقهي با ديگران اختلاف دارد. ايشان با اين كه شيعه بوده اما قائل به قياس است. همچون ابوحنيفه كه قائل به قياس بوده است. علامه حلي مي گويد چون مبناي او مشخص است قول او ضربه اي به اجماع نمي زند. ابن جنيد معتقد است نظر ائمه قول و نظر است البته علماي ديگر در اين باره توقف كرده اند. ابن براج در عدم وجوب پوشش سر در نماز و صاحب مدارك و مرحوم مجلسي در اين باره اظهار نظر كرده اند. صاحب مدارك معتقد است: قول صريحي براي پوشش سر در نماز نيست. و مرحوم مجلسي هم مي گويد: مسأله مو در نماز چندان مورد اتفاق فقهاء قرار ندارد. اما سؤال ديگر اين است كه پوشش زنان نسبت به نامحرم چه حكمي دارد؟ ابتدا بايد گفت حكم پوشش زنان نسبي است و بستگي دارد به اين كه در چه سني هستند چرا كه دختران غيربالغ و بيوه زناني كه از سن ازدواج گذشته اند بر آنها حكم پوشش واجب نيست. دوم آنكه نسبت به شوهر هيچ حريمي وجود ندارد و سوم آنكه حكم پوشش نسبت به محارم و حدود آن است. البته در اين باره هم قول هاي مختلفي وجود دارد. قول اول: پوشش تمام بدن حتي صورت. قول دوم: پوشش بدن به جز وجه و كفين كه اجماع وجود دارد و هيچ فقيه مسلماني معتقد نيست كه زنان مؤمن مي توانند نسبت به نامحرم بي حجاب باشند. در قرآن كريم هم 5-6 آيه وجود دارد و به نظر مي رسد مسأله از مسلمات ديني است. آيه 31 سوره نور مي فرمايد: «آشكار نكنند زينت خود را جز آنچه در ظاهر است از اين زينت». اما اين زينت آشكار چيست؟ روايات معتبر داريم كه فرمودند زينت آشكار صورت و دو دست است كه مي توان آشكار كرد. يعني صورت و دست زينت است اما مي توانيد آن را ظاهر كنيد. روسري هاي خود را به گريبان بزنيد. اما آيه 60 سوره نور هم مي فرمايد: زنان بيوه كه اميدي به ازدواج ندارند لباس به پايين نهند در حالي كه خودآرايي و زينت نكرده باشند. البته منظور زنان يائسه نيست چه بسا زني در 45 سالگي يائسه شود. منظور زماني است كه به ازدواج آنها اميدي نيست. آيه 59 سوره احزاب نيز مي فرمايد: پيامبر به زنان و دختران مؤمن بگو كه نزديك كنند به خود جلباب هايشان را. (كه جلباب لباس هاي گشاد و روسري هاي بلند بوده است.) چرا كه بر آنها بهتر است تا آزار نبينند.البته در آن زمان بين پوشش زنان كنيز و آزاد تفاوت بوده است در مسأله حجاب، چرا كه مي فرمايد: اگر مستوره باشيد بهتر است تا شناخته شويد به عفت و نجابت. آيه 53 سوره نور هم تنها آيه اي است كه حجاب در آن به معناي پرده نشيني بكار رفته است و بهتر است ما از كلمه حجاب براي پوشش استفاده نكنيم. سوره اعراف آيه 26 و 27 هم مي فرمايد: اي بني آدم ما بر شما لباس فرو فرستاديم تا زشتي هاي بدن شما را بپوشاند لباسي كه باعث زينت است. البته مي توان به حجاب بعنوان شعائر اسلامي نگريست. شعائري كه نشانه مسلمان بودن است. دكتر كديور در ادامه مباحث خود اين سؤال را مطرح كرد كه افرادي كه مي خواهند اجبار به پوشش كنند از چه مستنداتي استفاده مي كنند. وي ضمن تقبيح هر عمل اجباري چه براي كشف حجاب و يا استفاده از حجاب كه اثر عكس بر جامعه دارد و موجب موضع گيري انسان بر اعمال اجباري مي شود گفت: يك فتوايي وجود دارد كه فقره اي در باره ترك واجبات يا محرمات دارند كه حاكم مي تواند آنها را تعزيز كند و اين حكم جواز برخورد با افرادي است كه حجاب را رعايت نمي كنند. آنها مي گويند حاكم حق تعزير افرادي را دارد كه واجبي را ترك و يا حرامي را انجام مي دهد و قانون را بر اين اساس شكل مي دهند. مستند اين حكم برمي گردد به نظر فقيه نسبت به ولايت فقيه و بخصوص ولايت مطلقه فقيه. ولي مطلق حق مجازات تعزيري دارد. اما كساني كه به ولايت فقيه معتقد نيستند مي گويند در صورتي مي توانيم اين كار را بكنيم كه نص شرعي داشته باشيم. آيت الله خوانساري مقدار مجازات را در دست قاضي يا حاكم شرع مي داند و مسأله در اين باره مبنايي است. البته پوشش مثل نماز است يعني يك تكليف است اما اگر كسي نماز نخواند نمي توان او را به كلانتري برد و او را مجازات كرد. بين معصيت و جرم تفاوت وجود دارد. هر معصيتي جرم نيست و خداوند تبارك و تعالي هم بر هر معصيتي در اين دنيا حدي تعيين نكرده است. پوشش واجب است. ترك آن هم حرام است، اما جرم نيست و مجازات دنيوي بر آن قرار نمي گيرد. البته سؤال اين است كه آيا پوشش يك امر خصوصي است يا عمومي. در خارج از كشور نماي خانه ها يك امر عمومي است چون هويت شهر را شكل مي دهند. در مورد حداقل پوشش هم در آنجا و در كشورهاي مختلف اختلاف است. در بعضي كشورها نمي توان لخت مادرزاد در شهر گردش كرد. چون بر اجتماع تأثير مي گذارد. بخصوص در كشورهايي كه پوشش يك مسأله فرهنگي است و من نمي توانم به طور مطلق بگويم اين موضوع صد درصد عمومي است يا خصوصي. اما بايد بحث كرد كه حجاب يا عدم حجاب اجباري براي كشورها مفيد است و نتيجه مطلوب را مي دهد يا خارج. اجبار به ترك حجاب در فرانسه و يا در تركيه اثر عكس گذاشته است. امروز اجبار در خانواده هاي متشرع هم نتيجه لازم را نمي دهد. در ادامه وي به طرح پرسش و پاسخ در اين باره پرداخت و به سؤالات جمع پاسخ گفت.

پوشش” به مثابه مجراى انتقال پيام
حامد فتحعلى خاني
استعمال کلمه «حجاب»‌ در مورد پوشش زن يک اصطلاح نسبتا جديد است. در قديم و مخصوصا در اصطلاح فقها کلمه «ستر» که به معنى پوشش است‌ به کار رفته است. فقها چه در کتاب الصلوه و چه در کتاب النکاح که متعرض اين مطلب شده‌اند کلمه «ستر» را به کار برده‌اند نه کلمه «حجاب»‌ را.
بهتر اين بود که اين کلمه عوض نمى‌شد و ما هميشه همان کلمه «پوشش»‌ را به کار مى‌برديم، زيرا چنانکه گفتيم معنى شايع لغت «حجاب»‌ پرده است و اگر در مورد پوشش به کار برده مى‌شود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همين امر موجب شده که عده زيادى گمان کنند که اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود.
وظيفه پوشش که اسلام براى زنان مقرر کرده است‌ بدين معنى نيست که از خانه بيرون نروند. زندانى کردن و حبس زن در اسلام مطرح نيست. در برخى از کشورهاى قديم مثل ايران قديم و هند چنين چيزهايى وجود داشته است ولى در اسلام وجود ندارد.
پوشش زن در اسلام اين است که زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوه‌گرى و خودنمايى نپردازد. آيات مربوطه همين معنى را ذکر مى‌کند و فتواى فقها هم مويد همين مطلب است و ما حدود اين پوشش را با استفاده از قرآن و منابع سنت ذکر خواهيم کرد. در آيات مربوطه لغت «حجاب»‌ به کار نرفته است. آياتى که در اين باره هست، چه در سوره مبارکه نور و چه در سوره مبارکه احزاب، حدود پوشش و تماسهاى زن و مرد را ذکر کرده است‌ بدون آنکه کلمه «حجاب»‌ را به کار برده باشد. آيه‌اى که در آن کلمه «حجاب»‌ به کار رفته است مربوط است‌به زنان پيغمبر اسلام.
مطالب فوق برگرفته از کتاب حجاب استاد شهيد مرتضى مطهرى است. با توجه به مطالب فوق و تفاوت قائل شدن ميان پوشش و حجاب، اکنون سوال مهم اين است که آيا براى پوشش افراد هر نوع آزادى ممکن است؟ در اين راستا بهتر آن است که پوشش را از منظرى جديد بنگريم.
يکم - براى اينکه بدانيم در چه عصرى به سر مى بريم، نخستين گام را با معرفى مفهوم ارتباطات آغاز مى کنيم: ارتباطات مبتنى بر روابط است؛ روابط بين دو شخص، روابط ميان يک شخص و اشخاص بسيار، روابط ميان يک جامعه و يک فرد و روابط ميان يک جامعه و يک گروه، انسان‌ها مى‌توانند با يکديگر و با ماشين‌ها ارتباط برقرار کنند که در اين زمينه «شانون» اشاره مى‌کند ارتباط ماشين‌ها با يکديگر محدود به قابليت‌هايى است که در طراحى آنها لحاظ شده است. شانون و وارن ويور چارچوب مفهومى تعريف خود را گسترش داده‌اند و واژه ارتباطات را به مفهوم گسترده‌اى به کار مى‌برند که شامل همه رويه‌ها و مراحل تاثيرگذارى يک ذهن بر ذهن ديگر مى‌شود. لوندبرگ در زمينه‌ واژه‌ى ارتباطات، استفاده از علائم )signs( و نمادها )symbols( را لحاظ مى‌کند. او در اشاره اى واژه ارتباطات تعاملى را مد نظر دارد که به وسيله‌ علائم و نمادها صورت مى‌گيرد. بدين ترتيب ارتباطات زيرمجموعه تعامل محسوب مى‌شود؛ يعنى آن شکلى از تعامل که از طريق نمادها صورت مى‌گيرد.
کولى به شيوه‌ جامعى مفهوم ارتباطات را بيان مى‌کند. از نظر او ارتباطات مکانيزمى است که از طريق آن همه روابط انسانى تحقق وجودى يابند و ايجادکننده‌ همه‌ نمادهاى ذهنى است؛ مکانيزمى که با ابزارهاى انتقال اين نمادها در فضا و حفظ آنها در ظرف زمان همراه است.
دوم - ما در زندگى روزمره، به طور مداوم ترکيبى از کلمات و حرکات را جهت بيان منظورمان به کار مى گيريم. صدا زدن کسى همراه با لبخند و گفتگو با وي، با صدا کردن وى بدون لبخند متفاوت است. ارتباطات غيرکلامى ناخودآگاه، آنچه که ما آن را زبان بدنى و يا درست بگوييم زبان حرکتى (حالت اندامي) مى ناميم، يک اصطلاح علمى است.
حالات بدن ما گاهى بيانگر حالات روحى روانى ما بوده به طورى که شايد ما قادر نباشيم آن را با کلمات بيان نماييم. کاربرد زبان حرکتى مى تواند بازتابى يا غيربازتابى بوده و حالت بدني، يا وضعيت و شرايط روحى ما همراه پيام به شخصى که منتظر دريافت پيام است، منتقل شود. زمانى که تمرکز مى کنيم، مردمک چشم مان تنگ مى شود و وقتى خسته‌ايم، خميده تر به نظر مى رسيم و زمانى که به هيجان مى آييم فيزيک چهره مان فرق مى کند.
جوليوس فست در کتاب معروف خود به نام (زبان حرکت بدني) که در سال 1984 منتشر شد، بيان کرده است که “زبان بدنى حاصل نفوذ فرهنگى و محيطى است”. شخصى که در ايالات متحده زندگى مى کند و به زبان حرکات بدنى آشنايى دارد ممکن است به سادگى در درک حس و قصد شخص ديگرى که در کشور ديگرى زندگى مى کند، دچار اشتباه شود.
ارتباطات غير کلامى عبارتست از کليه پيام هايى که افراد علاوه بر خود کلام ، آنها را نيز مبادله مى کنند . طرز قرار گرفتن ، راه رفتن ، ايستادن ،حرکات ، چهره و چشم ها ، لحن صدا ، طرزلباس پوشيدن و ... جملگى نشانه هاى ارتباطات غير کلامى هستند.
بسيارى بر اين باورند که همواره ارتباطات غير کلامى بر ارتباطات کلامى از نظر صحيح بودن ارجحيت دارد. چرا که علامات غير کلامى از درون انسان نشات گرفته و اغلب نمى‌توان آنها را کنترل کرد و اکثر انسانها از مهار کردن هيجانات خود عاجزند ، ناکامى را نمى توانند ناديده بگيرند و نشان ندهند و شعف را دير يا زود با حرکات خود به ديگرى انتقال مى دهند .
سوم - کانال‌هاى غيرکلامى را مى توان به‌انواع مختلف تقسيم کرد. هشت نوع از اين کانال‌ها عبارتند از: 1) زبان بدن«حرکت‌گفتاري»2) صداهاى‌آوايي«شبه‌صوتي»3 ‌) فضا «مجاورت»4 )زمان« زماني»5 ) شامه « بو»6) زيبايى‌شناسى «موزيک و رنگ»7 ) مشخصات فيزيکى «شکل‌ بدن ، اندازه‌ و رنگ‌ پوست‌ و..»8) مصنوعات‌ «لباس‌، ‌لوازم‌آرايشي، عينک‌ها و جواهرات.»
پوشش (لباس)، احتمالا ما و شخصيت ما را شکل نمى دهد اما لباس و وضع ظاهر ، اغلب پايه اى براى قضاوت اوليه در مورد افراد است و تاثير شگرفى بر قضاوتهاى ديگران نسبت به ما دارد . بنابراين بهتر است در هنگام مواجهه و روبرو شدن با مردم به بهترين وضع ظاهرى مواجه شد.
اصولا تميزى و آراستگى ظاهر به ويژه در لباس هايمان نشانگر شخصيت و ارزشى است که به خود و حتى به ديگران قائل هستيم . بنابراين در هنگام انجام وظيفه پوشيدن لباسى که نشانگر شغل شما باشد از يک طرف و تميزى و آراستگى آن از طرف ديگر موجب موفقيت شما در کار و ارتباط صميمانه شما با ديگران خواهد بود .
چهارم - بحث بدن در سالهاى اخير در رابطه فرد مصرفى و فرهنگ مصرفى مورد بررسى و توجه است، درحالى که در گذشته چنين بحثى مطرح نبوده است. در دنياى اجتماعي، ما کنشگران را با هويتشان مورد بررسى قرار مى دهيم، اما مسئله اين است که ما اين کنشگران را در دنيايى مى نگريم که در آن، بدن آنها را در نظر نداريم. اما چرا اين چنين است؟ به قول برايان ترنر مسئله به فلسفه رنه دکارت در کتاب مشهورش “ گفتار درباره روش” مربوط است. به نظر او انسان داراى دو بخش اساسى ذهن و عين است. “من فکر مى کنم پس من هستم.” نشان مى دهد که بودن من، يعنى بدن من تنها اندکى مهم است يا اصلا مهم نيست. “پس من فکر مى کنم و من هستم به هستى بدن من بر نمى گردد بلکه من موجودى هستم که فکر مى کند، شک مى کند، و نفى مى‌کند. به قول ترنر به نظر مى رسد که بين دو بخش ذهن و بدن در انديشه دکارتيسم تعاملى وجود ندارد و بنابراين، اين دو حوزه و دو موضوع مى تواند با دو اصل منفک از هم مورد بررسى قرار گيرد: يعني، بدن موضوع علوم طبيعى شد (که شامل پزشکى هم مى‌شد)، در حالى که ذهن موضوع علوم انسانى بود. بنابراين، ما در شرايطى قرار گرفتيم که از يک طرف در علوم طبيعى سه ضلعى طبيعت - بدن - محيط زيست را داريم و از طرف ديگر سه ضلعى جامعه - ذهن - فرهنگ را در علوم ذهنى يا انساني، که از هم جداهستند و هر طرف از وضع آن طرف ديگر بى خبربوده و به آن بى توجه. جامعه شناسى در طرف جامعه - ذهن - فرهنگ ماند و از اين رو بدن در بحث جامعه‌شناسى جايى نگرفت. لذا کنشگر اجتماعى بر حسب آگاهي، دانش، و معنى فهم مى‌شد؛ نه تجسم چيزى به نام بدن . اگر چه ما کنشگران اجتماعى را از طريق بدنشان مى‌شناختيم؛ اما به نظر، اين بدن ها مثل بالونهايى شفاف (آن ورش پيدا) در نظر جامعه شناسان بودند.
با رشد علوم انسانى به طور عام و جامعه شناسى به طور خاص بحث جامعه‌شناسى بدن مهم تلقى شد و دسته بندى دکارتى کمرنگ شد؛ و از اين پس بدن نيز مانند ديگر اجزا و مولفه هاى اجتماعى مورد واکاوى قرار گرفت و نگرش بر تاثير و تاثر آن بر فرد و بر جامعه مورد تدقيق واقع شد.
پنجم - بخش مهمى از آنچه که به آن رابطه بدن و پوشش (لباس) گفته مى شود بر مى گردد به مصرف‌گرايى به طور عام و مصرف گرايى در فرهنگ زنان و جوانان به طور خاص که مربوط به خريد و استفاده آنها از لباس به عنوان مصرف کننده مدرن است. چنين گرايش فرهنگى بيشتر مربوط به بعد از جنگ دوم جهانى است و خاستگاه آن کشورهاى اروپايى و آمريکاى شمالى هستند. اما با ظهور پديده «جهانى‌شدن» و رشد رسانه هاى بين المللي، شبکه هاى ماهواره اى و اينترنت اين امر گسترده‌تر شده است. اگرچه خريدکردن عموما فعاليتى زنانه تلقى شده و حوزه‌هاى خريد اعم از عرضه و نمايش به‌تدريج در تسلط زنان قرار گرفته است، اما جوانان در اين امر به‌عنوان مصرف‌کنندگانى منفعل يا غيرمنتقد ظاهر نشده‌اند.
ريچارد سنت در مطالعه اى تاريخى نشان داده است که مردمان انگليسى و فرانسوى قرن 18 را مى توانستيد از لباسشان بشناسيد. در اينجا به تعبير او لباس بر بدن سوار شده بود و هويت مى داد. به اين لحاظ شما در محيط عمومى لباسى را مى پوشيد که طبقه شما را نشان دهد. در اينجا بدن شما و راحتى آن اهميت نداشت. اما، در محيط خصوصى اينطور نبود و شما به عنوان طبقه حسابدار يا تاجر هر طور که مى خواستيد، مى پوشيديد. درحالى که اگر در خانه خدمتکار داشتيد، مانند بيرون بوديد. همه اينها نشان مى دهند که لباس محور بدن و سوار برآن بود. چون شما بدن آگاه نشده بوديد و هويت خود را از طبقه مى گرفتيد. بعدها مسئله عوض شد. برآمدن شلوار جين که مظهر طبقه کارگر بود، در ميان تمامى اقشار نشان از افول لباس محورى و دموکراتيزه شدن جامعه بود. لذا کم کم بدن سوار بر لباس مى شد.
در نتيجه گيرى از پنج فاکتور فوق مى توان چنين گفت:
ارتباطات تعاملى است که به واسطه نمادها و علائم صورت مى گيرد و نشان دهنده ذهن طرفين اين تعامل است. عصر ارتباطات، عصرى است که گستره ارتباطات گسترش يافته و فرستنده هاى متنوع و متعدد و گيرنده هاى انتخابگرى توليد نموده است.
ارتباطات غيرکلامى که لازمه ايجاد فرهنگ کتبى و گذر از فرهنگ شفاهى است، داراى برد بيشتر و نتايج صحيح تر و سريع تر است.
پوشش (لباس) هر فرد يکى از مهم ترين فاکتورهاى انتقال پيام هاى غيرکلامى است که اگر آن را (به تساهل) برخاسته از ذهن فرد ندانيم، اما لزوما بايد بپذيريم که پوشش هر فرد (به مثابه مجراى انتقال پيام) منتشر کننده پيام است و اين پيام براى افراد مختلف داراى دريافتى جداگانه است.
نقش بدن در جامعه بسيار مهم است و از حوزه علوم طبيعى (پزشکي) خارج شده و در حوزه علوم اجتماعى قرار دارد. از اين رو بدن يک وسيله انتقال پيام است.
اگر در گذشته پوشش (لباس) بر بدن سوار بود و قدرت انتخاب کم بود، اکنون بدن بر پوشش (لباس) سوار است و قدرت انتخاب و تنوع و تکثر و آزادى بسيارى وجود دارد؛ پس لباس هر فرد آزادانه از سوى او انتخاب شده و حاوى پيامى براى ديگران است.
اکنون اين سئوال مطرح مى شود که آيا پوشش (لباس) به مثابه مجراى انتقال پيام، که آزادانه از سوى فرد انتخاب شده است، نبايد داراى چارچوب، قانون و حدودى باشد؟ اگر آزادى مطلق پوشش را مى ستاييم، پس بايد به آزادى مطلق ديگر رسانه ها نيز قائل باشيم و در آن صورت بايد از خودمان و قانونگذاران و مجريان قانون بپرسيم که فاصله آزادى ما با آزادى حيوانات جنگل چيست؟

زن در اسلام> پوشش زن> نقد و بررسي مسئله پوشش
حجاب مانع فعاليتهاى اجتماعى زن است!
كتاب: مجموعه آثار جلد 19 صفحه 450
نويسنده: استاد شهيد مرتضى مطهرى
سومين ايرادى كه بر حجاب مى‏گيرند اين است كه سبب ركود و تعطيل فعاليتهايى است كه خلقت در استعداد زن قرار داده است.
زن نيز مانند مرد داراى ذوق، فكر، فهم، هوش و استعداد كار است.اين استعدادها را خدا به او داده است و بيهوده نيست و بايد به ثمر برسد.
اساسا هر استعداد طبيعى دليل يك حق طبيعى است.وقتى در آفرينش به يك موجود استعداد و لياقت كارى داده شد، اين به منزله سند و مدرك است كه وى حق دارد استعداد خود را به فعليت‏برساند، منع كردن آن ظلم است.
چرا مى‏گوييم همه افراد بشر اعم از زن و مرد حق دارند درس بخوانند و اين حق را براى حيوانات قائل نيستيم؟ براى اينكه استعداد درس خواندن در بشر وجود دارد و در حيوانات وجود ندارد.در حيوان استعداد تغذيه و توليد مثل وجود دارد و محروم ساختن او از اين كارها بر خلاف عدالت است.
باز داشتن زن از كوششهايى كه آفرينش به او امكان داده است نه تنها ستم به زن است، خيانت‏به اجتماع نيز مى‏باشد.هر چيزى كه سبب شود قواى طبيعى و خدادادى انسان معطل و بى اثر بماند به زيان اجتماع است.عامل انسانى بزرگترين سرمايه اجتماع است.زن نيز انسان است و اجتماع بايد از كار و فعاليت اين عامل و نيروى توليد او بهره‏مند گردد.فلج كردن اين عامل و تضييع نيروى نيمى از افراد اجتماع، هم بر خلاف حق طبيعى فردى زن است و هم بر خلاف حق اجتماع، و سبب مى‏شود كه زن هميشه به صورت سربار و كل بر مرد زندگى كند.
جواب اين اشكال آن است كه حجاب اسلامى كه حدود آن را به زودى بيان خواهيم كرد، موجب هدر رفتن نيروى زن و ضايع ساختن استعدادهاى فطرى او نيست.ايراد مذكور بر آن شكلى از حجاب كه در ميان هنديها يا ايرانيان قديم يا يهوديان متداول بوده است وارد است.ولى حجاب اسلام نمى‏گويد كه بايد زن را در خانه محبوس كرد و جلوى بروز استعدادهاى او را گرفت.مبناى حجاب در اسلام چنانكه گفتيم اين است كه التذاذات جنسى بايد به محيط خانوادگى و به همسر مشروع اختصاص يابد و محيط اجتماع، خالص براى كار و فعاليت‏باشد.به همين جهت‏به زن اجازه نمى‏دهد كه وقتى از خانه بيرون مى‏رود موجبات تحريك مردان را فراهم كند و به مرد هم اجازه نمى‏دهد كه چشم چرانى كند.چنين حجابى نه تنها نيروى كار زن را فلج نمى‏كند، موجب تقويت نيروى كار اجتماع نيز مى‏باشد.
اگر مرد تمتعات جنسى را منحصر به همسر قانونى خود كند و تصميم بگيرد همينكه از كنار همسر خود بيرون آمد و پا به درون اجتماع گذاشت، ديگر درباره اين مسائل نينديشد، قطعا در اين صورت بهتر مى‏تواند فعال باشد تا اينكه همه فكرش متوجه اين زن و آن دختر و اين قد و بالا و اين طنازى و آن عشوه‏گرى باشد و دائما نقشه طرح كند كه چگونه با فلان خانم آشنا شود.
آيا اگر زن، ساده و سنگين به دنبال كار خود برود براى اجتماع بهتر است‏يا آنكه براى يك بيرون رفتن چند ساعت پاى آئينه و ميز توالت وقت‏خود را تلف كند و زمانى هم كه بيرون رفت تمام سعيش اين باشد كه افكار مردان را متوجه خود سازد و جوانان را كه بايد مظهر اراده و فعاليت و تصميم اجتماع باشند به موجوداتى هوسباز و چشم چران و بى‏اراده تبديل كند؟
عجبا!به بهانه اينكه حجاب، نيمى از افراد اجتماع را فلج كرده است، با بى‏حجابى و بى‏بند و بارى نيروى تمام افراد زن و مرد را فلج كرده‏اند.كار زن پرداختن به خودآرايى و صرف وقت در پاى ميز توالت‏براى بيرون رفتن، و كار مرد چشم چرانى و شكارچى‏گرى شده است.
در اينجا بد نيست متن شكايت مردى را از زنش كه در يكى از مجلات زنانه درج شده بود ذكر كنم تا معلوم شود اوضاع حاضر، زنان را به صورت چه موجوداتى در آورده است.
در آن نامه چنين نوشته است:
«زنم در موقع خواب به يك دلقك درست و حسابى مبدل مى‏گردد.موقع خواب براى اينكه موهايش خراب نشود يك كلاه تورى بزرگ به سرش مى‏بندد.بعد لباس خواب مى‏پوشد.در اين موقع است كه جلو آئينه ميز توالت مى‏نشيند و گريم صورتش را با شير پاك كن مى‏شويد. وقتى رويش را برمى‏گرداند احساس مى‏كنم او زن من نيست زيرا اصلا شكل سابق را ندارد.ابروهايش را تراشيده و چون مداد ابرو را پاك كرده بى‏ابرو مى‏شود.از صورتش بوى نامطبوعى به مشام من مى‏رسد زيرا كرمى كه براى چين و چروك به صورتش مى‏مالد بوى كافور مى‏دهد و مرا به ياد قبرستان مى‏اندازد.كاش كار به همين جا ختم مى‏شد، ولى اين تازه مقدمه كار است.چند دقيقه‏اى در اتاق راه مى‏رود و جمع و جور مى‏كند آنگاه كلفت‏خانه را صدا مى‏كند و مى‏گويد كيسه‏ها را بياور.كلفت‏با چهار كيسه متقالى بالا مى‏آيد. خانم روى تخت مى‏خوابد و كلفت كيسه‏ها را به دست و پاى او مى‏كند و بيخ آن را با نخ مى‏بندد.چون ناخنهاى دست و پايش مانيكور شده و دراز است، براى اينكه به لحاف نگيرد و چندشش نشود و احيانا نشكند دست و پاى خود را در كيسه مى‏كند و به همين ترتيب مى‏خوابد» .
آرى اين است زنى كه بر اثر به اصطلاح بى‏حجابى «آزاد» شده به صورت نيروى فعال اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى درآمده است!آنكه اسلام نمى‏خواهد اين است كه زن به صورت چنين موجود مهملى درآيد كه كارش فقط استهلاك ثروت و فاسد كردن اخلاق اجتماع و خراب كردن بنيان خانواده باشد.اسلام با فعاليت واقعى اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى هرگز مخالف نيست.متون اسلام و تاريخ اسلام گواه اين مطلب است.
در اوضاع و احوال تجدد مآبى بى‏منطق حاضر جز در دهات و در ميان افراد سخت متدين كه اصول اسلامى را رعايت مى‏كنند زنى پيدا نمى‏كنيد كه نيروى او واقعا صرف فعاليتهاى مفيد اجتماعى يا فرهنگى يا اقتصادى بشود.
آرى يك نوع فعاليت اقتصادى رايج‏شده است كه بايد آن را ثمره بى‏حجابى دانست و آن اين است كه بنكدار به جاى اينكه بكوشد جنس بهتر و مرغوبتر براى مشتريان خود تهيه كند، يك مانكن را به عنوان فروشنده مى‏آورد، نيروى زنانگى و سرمايه عصمت و عفاف او را استخدام مى‏كند و وسيله پول درآوردن و خالى كردن جيبها قرار مى‏دهد.يك فروشنده بايد كالا را همان طورى كه هست‏به مشترى ارائه دهد ولى يك دختر خوشگل فروشنده با ادا و اطوار و ژستهاى زنانه و در معرض قرار دادن جاذبه جنسى خود مشترى را جلب مى‏كند.بسيارى از افراد كه اصلا مشترى نيستند براى اينكه چند دقيقه با او حرف بزنند يك چيزى هم مى‏خرند.
آيا اين فعاليت اجتماعى است؟ آيا اين تجارت است‏يا كلاهبردارى و رذالت؟
مى‏گويند زن را توى كيسه سياه نپيچيد.
ما نمى‏گوييم زن خود را در كيسه سياه بپيچيد ولى آيا بايد طورى لباس بپوشد و در اجتماع عمومى ظاهر شود كه برجستگى پستانهايش را هم به مردان شهوتران و چشم چران نشان بدهد و از آن طور كه هست‏بهتر و جاذبتر براى آنها جلوه دهد؟ از وسائل مصنوعى در زير لباس استفاده كند تا چاقى و زيبايى مصنوعى را هم براى فريفتن و دل ربودن مردان بيگانه به مدد بگيرد؟ اين مدها و لباسهاى تحريك‏آميز براى چه به وجود آمده است؟ آيا براى اين است كه بانوان آن لباسها را براى همسرانشان بپوشند؟ !اين كفشهاى پاشنه بلند براى چيست؟ جز براى اين است كه حركات ماهيچه‏هاى كفل را به ديگران نشان دهد؟ آيا لباسهايى كه نازك‏كارى‏ها و برجستگيهاى بدن را نشان مى‏دهد جز براى تهييج مردان و براى صيادى است؟ عملا غالب خانمهايى كه از اين نوع كفشها و لباسها و آرايشها استفاده مى‏كنند تنها مردى را كه در نظر نمى‏گيرند شوهران خودشان است.
زن مى‏تواند در ميان زنان و در ميان محارم خود از هر نوع لباس و آرايشى استفاده كند اما متاسفانه تقليد از زنان غربى براى هدف و منظور ديگرى است.
غريزه خودآرايى و شكارچى‏گرى در زن غريزه عجيبى است.واى اگر مردان هم به آن دامن بزنند و مدسازان و طراحان نواقص كار آنان را برطرف كنند و مصلحين اجتماع!هم تشويق كنند.
اگر دختران در اجتماعات عمومى لباس ساده بپوشند، كفش ساده به پا كنند، با چادر يا با پالتو و روسرى كامل به مدرسه و دانشگاه بروند، آيا در چنين شرايطى بهتر درس مى‏خوانند يا با وضعى كه مشاهده مى‏كنيم؟ اصولا اگر التذاذهاى جنسى و منظورهاى شهوانى در كار نيست چه اصرارى است كه بيرون رفتن زن به اين شكل باشد؟ چرا اصرار مى‏ورزند كه دبيرستانهاى مختلط به وجود آورند؟
من شنيده‏ام در پاكستان معمول بوده است - نمى‏دانم الآن هم معمول هست‏يا نه‏كه در كلاسهاى دانشگاه بخش پسران و دختران به وسيله پرده‏اى از يكديگر جدا باشد و فقط استادى كه پشت تريبون قرار مى‏گيرد مشرف بر هر دو باشد.آيا بدين طريق درس خواندن چه اشكالى دارد؟


رنگ ها در پوشش هاى تابستانى:
مشكى هميشهآخرين مداد توى جعبه است!

زمانى همه رنگ ها فقط مداد بودند، توى يك جعبه كوچيك زيبا كه هديه كردنش شادى قابل وصفى را ايجاد مى كرد. هر موقع بچه خوبى بودى و توى مدرسه شاگرد اول مى شدى بيست و چهار تا رنگ بهت مى دادند، كه فقط يكيش مشكى بود... فقط يكى از همه بيست و چهار تا!... يادمه يه زمانى... اون موقع ها لباس ها همه تيره بودند و همه چيز يك رنگ بود، اينقدر رنگها نا آشنا بودند كه لمسشان براى همه سخت بود. اما امروز بچه ها براى يادگرفتن رنگ ها نيازى به كاتالوگ و شكل هاى رنگى ندارند... لازم نيست جعبه مداد رنگى را كنار دستت بگذارى و بگويى... اينها رنگ هستند... نارنجى، سبز، آبى و قرمز... خيابانها شلوغند و پر از رنگ... لباس ها روشنند و پر از شادى... وجود لباسهاى رنگ روشن تفاوت رنگ ها را قابل درك كرده است. شايد به خاطر همين باشد كه بچه ها هم نقاشى هايشان خوب شده است و پر از رنگ! ديگر هيچ كس مجبور نيست در گرماى طاقت فرساى تابستان لباس هاى تيره بپوشد... و با آغوشى باز تمام نور خورشيد را جذب خودش كند... خانم جلاليان، طراح لباس و استاد دانشگاه با رضايت از استفاده از رنگ در لباس ها، به ويژه لباس هاى تابستانى، صحبت مى كند: «جوان ها دوست دارند در جامعه مطرح شوند، چه با كارهايى كه در جامعه انجام مى دهند، كه خاص خودشان است و چه با نوع پوشش و رنگهاى خاصى كه آن ها را از ديگران متمايز مى كند. اين مسأله بيشتر از آن كه نگران كننده باشد، مفيد است. چرا كه سرزندگى و انرژى آنها در كار و در جامعه، روى مسن ترها اثر مى گذارد و آنها را هم در كارهاى اجتماعى موفق تر و با حوصله تر مى كند. »وى در توضيح علت موافقتش، استفاده از رنگ هاى شاد و دورى از رنگ مشكى و رنگهاى تيره را سفارش اسلام و حضرت على (ع) مى داند. او مى گويد: «رنگ مشكى كراهت دارد و همه ما هم اين رامى دانيم، ولى توجه اى به آن نداريم. اسلام ما را به استفاده از رنگ هاى شاد و هر رنگى غير از مشكى، تشويق كرده است. بايد لباسهايى طراحى شود كه حداكثر تنوع و زيبايى را براى همه و به خصوص نسل جوان داشته باشند. لباسهايى كه علاوه بر داشتن تنوع و زيبايى، كه خواسته جوان هاست، با عرف جامعه و اسلام هم منافاتى نداشته باشد. »بله!... بايد طراحى شود... با وجود تنوع بى نظير رنگ در لباس ها، مدل ها تا حد زيادى محدود و شبيه به هم است و همه لباس ها از لحاظ نوع دوخت شكل هم شده اند و گاهى حوصله آدم را سر مى برند. براى كسى كه سليقه اى منحصر به فرد داشته باشد، خريدن لباس شروع يك دردسر چند روزه است. همه لباس ها براى اكثريت سلايق دوخته شده اند و اين يعنى دردسر انسان هاى متفاوت!مسؤول يكى از توليدى هاى لباس در خيابان جمهورى، كه علاقه اى به ذكر نامش نداشت، در توصيف ميزان استقبال خريداران از لباسهاى رنگ روشن در تابستان مى گويد: «مردم براى فرار از گرماى هوا، كه در تابستان به حداكثر مى رسد، از رنگ هاى كدر و مشكى فرار مى كنند و به رنگ هاى روشن پناه مى آورند. ما با توجه به خواسته مردم نوع و رنگ لباس ها را انتخاب مى كنيم. وقتى كه ۹۰درصد مشتريان دنبال مدل يا رنگ خاصى بيايند، ما همان مدل را توليد مى كنيم. »تا حالا دقت كرديد چقدر مردمان ينگه دنيا از رنگ ها استفاده مى كنند؟... بد نيست يك كم به خيابان هاشون نگاهى بيندازيم و اين بار به جاى ديدن همه چيزهايش به اين دقت كنيم كه چقدر مردمش دل شادند و چقدر فضاى شهرها و خيابان ها شاد و روشن است و درست برعكس آن در ايران، مردم سعى مى كنند هر چى رنگ كدر در دنيا وجود دارد استفاده كنند. خانم اصغرپور روانشناس، دليل استفاده از رنگ هاى شاد را روحى و روانى و لازمه جوانى را داشتن روحيه اى شاد و سرزنده و استفاده از پوشش هايى با رنگ هاى شاد و پرانرژى مى داند. وى مى گويد: «استفاده از رنگ هاى شاد، نشانه داشتن روحيه اى سالم و حس سرزندگى است. استفاده از رنگ هاى مختلف به عوامل زيادى بستگى دارد. عواملى مثل عوامل فرهنگى، فردى، اجتماعى و البته عوامل زمانى. در فصل بهار و تابستان به تبعيت از طبيعت، با توجه به ميزان حرارت هوا و سرزندگى افراد استفاده از رنگ هاى شاد بيشتر مى شود. در صورت محدوديت انتخاب در رنگ پوشش ها، اين مسأله نمود ظاهرى عكس پيدا مى كند و مهمترين پيامد آن ايجاد تنش و رفتارهاى عصبى در افراد است. » رنگ ها، چه در لباس ها استفاده شود چه فقط ديده شوند، در هر دو صورت اثرات اعجاب انگيزى بر روحيه افراد و زندگى آنها دارد. نبايد فراموش كرد كه خدا در طبيعت بيشتر از رنگ هاى روشن استفاده كرده است تا رنگهاى كدر و سياه. پس از كجا اين مشكى رنگ عشق شد و از كجا شد لباس برگزيده ميليون ها ايرانى شيعه كه امام اولشان هميشه لباس روشن مى پوشيده است؟خانم اصغرپور، در مقايسه ايران با كشورهاى مسلمان ديگر، جامعه ما را در استفاده از رنگ هابى منطق قلمداد مى كند: «در جامعه اسلامى ما درست برخلاف جوامع اسلامى ديگر، كه همه از رنگ هاى شاد و سفيد استفاده مى كنند، به كرات از رنگهاى سياه استقبال شده است. اين استفاده از رنگ هاى تيره به خصوص در ميان دختران و خانم هاى ما رايج است. اين بى منطقى در استفاده از رنگ مشكى، با همه مقبوليت ظاهرى، مشكلات عديده اى را از نظر روانى براى مردم ما و به ويژه خانم ها ايجاد كرده است. اين در صورتى است كه استفاده از رنگ سياه براى آقايان، جز در مراسم عزادارى مفهومى ندارد. » خانم جلاليان استفاده از رنگ به خصوص در دوره اى خاص را وابسته به جو سياسى مى داند و مى گويد: «مشخصه انقلاب استفاده از لباس هاى مشكى بود كه يك نوع همدلى و يك شكلى را در جامعه ايجاد مى كرد. نوع و رنگ پوشش معمولاً در جامعه ما هماهنگ با زمان و شرايط سياسى تفاوت مى كند. »توليدكننده مذكور مى گويد: «در شرايط مختلف گاهى اداره اماكن به رنگ لباس ها به خصوص مانتوها و لباس هاى زنانه ايراد مى گيرد. درحالى كه همان رنگ ها و لباس ها در شرايط ديگر با برخورد مواجه نمى شوند. » خانم جلاليان برخورد با بعضى از رنگ ها را در برهه هاى زمانى خاص، تابع شرايط سياسى مى داند كه گاهى با ايجاد محدوديت ها در توليد همراه است و گاهى با برخورد با استفاده كنندگان. اما مردم در استفاده از رنگ هاى نو و تازه به چند دسته تقسيم مى شوند. يكى از اين عده كه خيلى زودتر از ديگران به استفاده از پوشش هايى غير از نوع و رنگ موجود مى پردازند، نوآوران هستند. خانم اصغرپور در توضيح ويژگيهاى روانى اين گروه مى گويد: «نوآوران كسانى هستند كه چارچوب موجود را نمى پذيرند و دست به ايجاد تحول و تغيير مى زنند و به نوانديشى مى پردازند. اين نوانديشى گاهى با نتايج مثبت همراه است و گاهى نتايج منفى در بر دارد. مثلاً در مواردى اين نوانديشى ها باعث ايجاد نمادهايى خاص و مفيد مى شود. مثلاً استفاده از رنگ سبز و سفيد كه نشانه صلح و دوستى است. اين نوانديشى اثرات مطلوب و مناسبى را در برداشته است. ولى در حالت هاى ديگر ممكن است نتايج عكسى داشته باشد. مثلاً استفاده از رنگ هاى روشن و شادى بخش در مراسم عزادارى و ايام سوگوارى. »وى استفاده افراد خاص از رنگ ها را مبتنى بر دلايل متفاوتى مى داند. گاهى اين استفاده براى ايجاد نوعى خودنمايى است و گاهى براى ابراز نظر يا تفكرى خاص. مفهوم رنگ ها، در جامعه اى به جامعه ديگر و در قوميت هاى مختلف متفاوت است. همان طور كه در لباس عشاير و بسيارى از روستائيان شاهد بيشترين ميزان رنگ هاى شاد و در لباس شهرنشينان حداكثر رنگ هاى تيره هستيم. براى مبارزه با گرما شايد اين تنها كار ممكن باشد كه كمى از لباس هاى مشكى همراهت كم كنى و كمتر پذيراى گرما باشى و هميشه يادت باشد كه در تمام جعبه هاى عالم مداد مشكى مداد آخر است، كه در آخرين لحظه چشمت به آن مى افتد و براى همه انسان ها مشكى رنگ عشق نيست...



روش هاى سالم نگه داشتن كودكان در تابستان

ترجمه: مهدا جهانگيرمنبع: Parents.comشما اگر در تابستان اوقات خود را در خانه سپرى كنيد، كودك شما فصل امن و راحتى را سپرى مى كند. اما كلاً گرماى تابستان براى كودكان خطرناك است. جوشهاى ملتهبى كه بر اثر پوشاندن لباس زياد به كودكان در گرما به وجود مى آيد نشان مى دهد كه بدن آنها در برابر گرما تا چه اندازه حساس است. كودكان در تابستان به وفور به آفتاب سوختگى هاى دردناك و گرمازدگى كه با تب بالا و تنفس تند مبتلا مى شوند. عرق سوز يكى از شايع ترين دلايل مرگ ناگهانى نوزادان است. براى آنكه مطمئن شويد كوچولويتان در وضعيت مناسب و خنكى است و براى محافظت از او در طول روزهاى گرم و دراز تابستانى، مى توانيد به اين توصيه ها عمل كنيد:انتخاب لباسهاى مناسباگر مى خواهيد در خانه بمانيد به نوزادتان لباسهاى سبك و گشاد بپوشانيد، بهتر است اين لباسها نخى و از جنس مواد طبيعى باشد كه عرق را به خود جذب مى كند و نه از الياف مصنوعى. ترجيحاً به كودكتان لباسهايى بپوشانيد كه خودتان مى پوشيد. اگر شما تى شرت و شلوار كوتاه مى پوشيد اين نوع لباس پوشيدن براى كودكتان هم مناسب است. براى هواى آزاد به كودكتان لباسهاى بلند رنگ روشن بپوشانيد و از كلاه لبه دار استفاده كنيد كه صورت كودك را از گرما حفظ كند. از پوشاندن لباس هاى باز به كودك حتى در روزهاى ابرى خوددارى كنيد. زيرا در اين روزها ست كه اشعه هاى مضر خورشيد به راحتى از ابرها نفوذ مى كنند و به پوست لطيف كودك آسيب مى رسانند. فراهم كردن تهويه مطبوعتا وقتى كه نوزاد نمى تواند گرما را به وسيله عرق به طور مؤثرى دفع كند، احتمال آنكه در روزهاى گرم بيش از بزرگسالان دچار گرما زدگى شود زياد است. به همين دليل هرگز نبايد كودكتان را در يك اتاق گرم يا يك اتومبيل پارك شده يا خاموش تنها بگذاريد. حتى چند دقيقه كافى است كه درجه حرارت بدن او بيش از حد بالا برود و زندگى اش را به خطر بيندازد. استفاده از يك كالسكه مناسبحرارت بدن نوزاد و فضاى كوچك كالسكه مى تواند موجب گرما زده و عاجز شدن او شود و در چند دقيقه به پوستش آسيب برساند. سعى كنيد كالسكه نوزاد شما از رنگ هاى روشن با الياف پارچه اى باشد. اگر مشاهده كرديد صورت نوزادتان گلگون شده به سرعت او را از كالسكه خارج كنيد. شير دادن براى عرق كردناگر شما دانه هاى عرق را در گرما روى سر نوزادتان نمى بينيد، احتمالاً آب بدنش كم شده است. چهره گلگون، پوستى كه هنگام لمس كردن گرم است، تنفس تند و بى قرارى از علايم كم شدن آب بدن است. نوزادان زير ۶ ماه نبايد آب بنوشند. بعد از اين مدت مقدار كمى آب مى توان به آن ها داد. سعى كنيد با شير دادن متناوب، آب از دست رفته بدنش را جبران كنيد. نوزادان در تابستان بايد ۵۰ درصد بيشتر شير بخورند. به طور متوسط سعى كنيد براى هر پوند كودكتان دو وعده شير در نظر بگيريد. يعنى يك نوزاد ۲۰ پوندى به ۲۰ بار شير خوردن در روز نيازمند است. عاقلانه بيرون برويدبدترين ساعتهاى بيرون رفتن براى كودك شما و حتى خود شما بين ساعت هاى ۱۰ صبح تا ۲ عصر است. در اين هنگام خورشيد بيشترين ضرر را به پوست مى رساند. برنامه بيرون رفتنتان را براى قبل يا بعد از اين دوره زمانى تنظيم كنيد. دنبال سايه باشيدوقتى به ساحل دريا يا پارك مى رويد، هميشه دنبال يك مكان امن و سايه باشيد. مانند سايه يك درخت، چتر يا يك سايبان. آسان ترين راه استفاده از چادر هاى مخصوص كنار درياست كه از نوعى پارچه مخصوص ساخته مى شود و مانع عبور اشعه هاى مضر خورشيد است. مطمئن شويد كه چادرتان پنجره هاى مناسبى براى تهويه و جريان هوا در چادر دارد. براى محافظت از چشم هاى كودكتان و كاهش نور شديد آفتاب، از عينك هاى آفتابى استفاده كنيد. شيشه اين عينك بايد از جنسى باشد كه حداقل از عبور ۹۹% پرتو ماورابنفش خورشيد جلوگيرى كند. استفاده از ضد آفتاب هاكودكان زير ۶ ماه پوست لطيف و نازكى دارند و بايد سعى كنيد آنها را از آفتاب دور نگه داريد. اما هنگامى كه رفتن در آفتاب اجتناب ناپذير است، مى توانيد از كرم هاى ضد آفتاب استفاده كنيد. مقدار كمى كرم ضد آفتاب براى ناحيه هايى از بدن كودك كه در معرض آفتاب است مخصوصاً صورت مشكلى ايجاد نمى كند. براى كودكان بزرگتر از ۶ ماه، آزاد هستيد كه از مقدار بيشترى كرم استفاده كنيد و هر ۲ ساعت يك بار كرم را تجديد كنيد. از ضد آفتاب هاى واترپروف مخصوص كودكان با SPF حدود ۱۵ استفاده كنيد. حتى به جاهايى از بدن كودك كه در معرض آفتاب نيست هم كرم بزنيد. يك بلوز نخى تنهاSPF 5 دارد. تسكين دهنده هاى پوستىاگر كودك در هواى گرم و شرجى بيش از حد عرق مى كند، ممكن است دانه هاى قرمز كوچكى در گردن و كشاله ران، پشت زانو ها يا در آرنج او ايجاد شود. براى كم كردن خارش هاى ناشى از گرما، لباسهاى چسبناك او را در آوريد و لباس كمترى به او بپوشانيد. حتى كهنه بچه را هم عوض كنيد و از پودر بچه براى محل هاى تحريك شده استفاده كنيد. بردن بچه به يك اتاق خنك و با تهويه مناسب به كاهش تحريك ها كمك خواهد كرد. آفتاب سوختگى، كه پوست ملتهب، قرمز و داغ و دردناك از علايم آن است، مى تواند به شدت كودك را اذيت كند. اگر كودكتان زير يك سال است، پس از مشاهده اين علايم به سرعت با پزشك مخصوص كودكتان تماس بگيريد. پزشك شما را راهنمايى مى كند تا نقاط سوخته بدن كودك را با آب ولرم خنك (نه سرد) و لوسيون مخصوص شست وشو دهيد. هرگز تاول ها را نتركانيد. آنها از سرايت عفونت به مناطق سوخته شده بدن جلوگيرى مى كنند. استامينوفن و ايبوپروفن مخصوص كودكان هم براى كاهش درد مؤثر است.

http://www.iran-newspaper.com/1384/840424/html/family3.htm
چادر مشكي، كاوشي نو در آيه جلباب و نقد ادله مخالفين » اسلام - تشيع - مباحث مربوط به دين
چادر مشكي، كاوشي نو در آيه جلباب و نقد ادله مخالفين « يا بني آدم قد انزلنا عليكم لباسأ يواري سواتكم و ريشأ و لباس التقوي ذلك خير ذلك من آيت الله لعلهم يذكرون * يا بني آدم لايفتننكم الشيطان كما اخرج ابويكم من الجنه ينزع عنهما لباسهما ليريهما سواتهما انه يريكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم انا جعلنا الشياطن اولياء للذين لايؤمنون» 1 اي فرزندان آدم ، بر شما لباسي فرو فرستاديم كه اندام شما را مي پو شاند و مايه زينت شماست ، و لباس تقوي بهترين است . اين از آيات خداست . باشد كه متذكر شده و پند گيرند . * اي فرزندان آدم ، مبادا شيطان شما را فريب دهد چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد . پوشش از تن آنها بركند و قبايح آنها را در نظرشان پديد آورد . همانا شيطان و بستگان شما را مي بينند در صورتي كه شما آنها را نمي بينيد ما شيطانها را دوستدار آنان كه ايمان نمي آورند ، قرار داديم . اشاره : اخيرا مباحثي در باب مخالفت با نوع پوشش و چادر مشكي و برداشتهاي متفاوت از آيه جلباب از ديدگاه مفسرين مطرح شده است كه در اين مقاله سعي شده به برخي از اين شبهات پاسخ داده شود .
الف ـ مدعاي مشترك و اصلي شبهات پيام مشترك و مدعاي اصلي شبهات مذكور اين است كه پوشش چادر سياه براي بانوان مكروه و نا مطلوب است ، بنابر اين از چادر رنگارنگ استفاده شود .
ب ـ ادله و نقد و بررسي آنها در لابلاي اين شبهات براي اثبات مدعاي قبل به طور پراكنده به ادله اي استناد شده است . نگارنده پس از استخراج و نقل قول مستقيم ادله به نقد منطقي و استدلالي آنها پرداخته و داوري را به خوانندگان محترم ، مخصوصا بانوان مؤمن و عفيف و فرهيخته واگذار مي كند . دليل اول : « چادر به احتمال خيلي زياد از زمان قاجاريه در ايران جا افتاده است و هيچ ارتباطي به دين و مذهب ندارد . » اولا : اين كه واقعا چادر در چه زماني بين زنان ايراني جا افتاده است ، نياز مند مطالعه تاريخي است و گويندگان اين بحث نيز سند و مدرك معتبر تاريخي براي حرف خويش نقل نكرده اند بنابر اين كلام ايشان مدعايي بدون دليل است .ثانيا : بر فرض ، آنگونه كه ايشان ادعا كرده اند بپذيريم چادر در زمان قاجار در ايران جا افتاده است . پس از اثبات ارتباط وثيق و مستحكم چادر با دين كه در قسمت بعد ذكر مي شود ، بايد زنان ايراني افسوس بخورند كه چرا دير و در زمان قاجار متوجه چادر به عنوان مدل و الگوي پوشش مناسب شده اند نه اينكه از اين پوشش متين و داراي وقار گلايه مند باشند . و البته زنان مسلمان و مؤمن حقيقي هيچ وقت از پوشش كامل اسلامي مثل چادر گلايه مند نبوده و نخواهند بود . ثالثا : گويندگان محترم ادعا نموده اند اساسا چادر ( چه رسد به رنگ مشكي آن ) هيچ ارتباطي به دين و مذهب ندارد . دقت و پژوهش در آيه 59 احزاب كه واژه جلابيب ( جمع جلباب ) در آن بكار رفته، صحت مدعاي فوق را مورد ترديد جدي قرار مي دهد . حضرت فاطمه زهرا (س) هنگام خروج از منزل از پوششي استفاده مي كرده كه امروز ‹‹ چادر ›› نام گرفته است . در آيه مذكور آمده است : « يا ايها النبي قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن ذلك ادني ان يعرفن فلا يؤذين و كان الله غفورا رحيما » 3براساس ترجمه مرحوم الهي قمشه اي معناي آيه شريفه چنين نقل شده است : « اي پيامبر گرامي به زنان و دختران خود و زنان مؤمن بگو كه خويشتن را به چادر فرو پوشند كه اين كار براي اينكه آنها ( به عفت و حريت ) شناخته شوند تا از تعريض و جسارت هوسرانان آزار نكشند ، بر آنان بسيار بهتر است و خدا در ( حق خلق ) آمرزنده و مهربان است .به منظور بررسي صحت و سقم ادعاي مذكور لازم است بين جلباب مطرح شده در قرآن و چادر رايج فعلي در ابعاد چهار گانه « مفهوم » ، « اندازه » ، « كاركرد « و « رنگ » مقايسه اي انجام گردد تا ارتباط يا عدم ارتباط چادر با دين اسلام و قر آن آشكار گردد . براي انجام مقايسه مذكور به طور مستقل به تبيين ابعاد چهار گانه مذكور نسبت به جلباب و چادر پرداخته مي شود .
1 ـ مفهوم ، اندازه ، كاركرد و رنگ جلباب 1 ـ 1 ـ مفهوم جلباب : اصل ريشه لغوي جلباب ، جيم ، لام و باء است كه طبق نقل كتاب لغت معتبر معجم مقاييس اللغه داراي دو معناست . معناي اول آوردن شيء از جايي به جايي و معناي دوم چيزي كه شيء ديگر را مي پوشاند . كه جلباب از معناي دوم مشتق شده است . 4 واژه جلباب در اصل مصدر فعل رباعي جلبب است كه از مصدر ، اسم ذات اراده شده و نام پوشش ويژه اي قرار گرفته است . براي فهميدن ويژگي جلباب و مفهوم آن بايد از كتابهاي لغوي و تفسيري معتبر كمك گرفت . كتابهاي لغت : كتابهاي لغوي معتـبر مثل العين ، لسان العرب ، صحاح اللغه ، مصباح المنير ، معجم الوسيط 5 اتفاق نظر دارند كه مفهوم جلباب پوشش گسترده است ولي در اينكه اندازه آن چه مقدار بوده و چه ميزان از بدن و لباسهاي ديگر را مي پوشانده است ، اختلاف نظر دارند . كتابهاي لغت قرآني : در كتاب لغت قرآني « لسان التنزيل » نگاشته قرن چهارم و پنجم كلمه جلباب به چادر معني شده است . 6 مرحوم شعراني نيز در كتاب لغت قرآني « نصر طوبي » جلباب را به چادر معني كرده است . 7كتابهاي تفسير : در تفاسير مهم شيعه و عامه معاني مختلفي براي جلباب ذكر شده است . بعضي از مفسرين مانند شيخ طوسي 8 و بيضاويي 9 جلابيت را به ملاحف تفسير كرده اند . ملاحف جمع ملحفه 10 پوشش فراگيري است كه بالاي لباسهاي ديگر پوشيده مي شود و از نظر كاركرد ، كار آيي چادر را دارد . علامه طباطبايي11 و شيخ محمد جواد مغنيه 12 ابتدا گفته اند جلباب به معناي پوشش كامل و فراگير است و سپس قول ديگري مبني بر اينكه جلباب به معناي خمار و مقنعه است را نيز نقل كرده اند . تفسير قرطبي جلباب را به لباسي كه همه بدن را مي پوشاند معنا كرده است . 13حاصل اينكه از مجموع كلمات لغويين و مفسرين استفاده مي شود جلباب پوششي گسترده بوده است ، ولي اينكه دقيقا اندازه آن چه مقدار بوده و چه ميزان از بدن و لباسهاي ديگر را مي پوشاند ديدگاه هاي متفاوتي وجود دارد .1 ـ 2 ـ اندازه جلباب : از مجموع كلمات لغوين و مفسرين كه ذكر آنها گذشت در مورد اندازه جلباب سه ديدگاه قابل اشاره است . ديدگاه اول : جلباب پوششي فراگير بوده كه از بالاي سر تا قدمها را مي پوشانده است . ديدگاه دوم : جلباب پوششي بزرگتر از خمار و مقنعه بوده كه كمتر از مقدار ردا ، يعني تقريبا تا زانوها را مي پوشانده است . ديدگاه سوم : جلباب همان خمار و مقنعه است ، پوششي كه فقط سر و سينه ها را مي پوشانده است .باذكر دو شاهد آشكار مي گردد كه ديدگاه اول درست و ديدگاه دوم و سوم مخدوش است . شاهد اول : از نحوه پوشش حضرت فاطمه زهرا (س) هنگام خروج از منزل و رفتن به مسجد براي دفاع از فدك 14 دو نكته مهم استفاده مي شود .نكته اول : از جريان تاريخي مذكور فهميده مي شود حضرت دو پوشش مستقل به نام خمار و جلباب داشته اند . بنابر اين نظر طرفداران ديدگاه سوم مانند راقب اصفهاني در مفردات كه جلباب را به خمار معني كرده اند مخدوش مي گردد .نكته دوم : از عبارت « لاثت خمارها علي رأسها و اشتملت بجلبابها » كه درمورد نحوه پوشش حضرت نقل شده است ، استفاده مي شود كه خمار همانند مقنعه هاي امروزي براي پوشش سر بوده و جلباب نيز پوششي سرتاسري بوده كه تمام آن وجود مبارك از سر تا قدمها را شامل و فرا گرفته است . شاهد دوم : مؤيد مدعاي قبل كه جلباب از نظر اندازه ، پوششي است كه از بالا تا پايين بدن را مي پوشانده است . 15 حاصل اين اندازه جلباب بلند و گسترده بوده است ، به گونه اي كه همانند چادر هاي فعلي بانوان ، از سر تا پايين پا را مي پوشانده است . پس از مشخص شدن اندازه جلباب بايد بررسي نمود كيفيت پوشش و كار كرد جلباب چه بوده است ؟3 ـ 1 ـ كار كرد جلباب : براي فهميدن كاركرد جلباب و كيفيت پوششي آن لازم است معناي « يدنين عليهن من جلابيبهن » در آيه 59 سوره احزاب معلوم گردد . تقريبا همه مفسرين آورده اند كه تا قبل از نزول آيه مذكور بعضي از زنان حر همانند زنان برده به دليل رعايت نكردن پوشش مناسب و كامل گاهي اوقات در بين كوچه ها مورد اذيت و آزار مردم لاابالي قرار مي گرفتند . آيه شريفه نازل شد كه اگر زنان مي خواهند مورد اذيت و آزار مزاحمان قرار نگيرند ، هنگام خروج از منزل ، جلابيب خويش را به سر و بدن خود نزديك سازند تا به عفت و حجاب شناخته شده و در نتيجه از مردم آزاري شهوت رانان مسون بمانند . بعضي از تفاسير مانند : تفسير زمخشري كشاف از ابن سيسرين در مورد معناي « يدنين » نقل كرده اند كه مراد قرار دادن جلباب بالاي ابرو و گرد كردن و جمع و جور كردن و قرار دادن گوشه هاي جمع شده آن بالاي بيني است . 16كار كرد مذكور و كيفيت پوشش جلباب ، دقيقا همان كاري است كه امروزه بسياري از دختران و زنان چادر پوشي كه حساسيت بيشتري نسبت به رعايت حجاب خويش دارند ، انجام مي دهند . آيا علاوه بر مفهوم ، اندازه و كاركرد جلباب قرآني ، رنگ خاصي نيز داشته است يا نه ؟ 4 ـ 1 ـ رنگ جلباب : قرآن به زبان عربي مبين نازل شده كه براي مردم عرب زبان خصوصا مردم عرب عصر نزول قابل فهم بوده است . بنابر اين بايد بررسي نمود زنان مؤمن عرب عصر نزول مخاطب آيه ، از واژه ، جلباب چه برداشتي داشته و تبادر ذهني آنها از واژه مذكور چه بوده است ؟ سنن ابن داوود قضيه اي از ام سلمه نقل كرده است كه مبين تبادر ذهني زنان عرب است . در كتاب ابن داوود آمده است وقتي آيه « يدنين عليهن من جلابيبهن » نازل شد ، زنهاي انصار از خانه هايشان خارج شدند در حالي كه پوشش مشكي داشتند ، گويي بالاي سر آنها كلاغ نشسته است . 17 در كتاب عون المعبود شرح سنن ابن داوود آمده است ، چون پوششهايي كه زنان انصار به عنوان جلابيب از آن استفاده كرده بودند سياه رنگ بوده است ، لذا به كلاغ كه رنگ آن سياه بوده است تشبيه شده اند . 18 بعضي از تفاسير مهم عامه و شيعه مانند تفسير الدرالمنثور سيوطي ، روح المعاني الوسي و تفسير الميزان علامه طباطبايي نيز جريان فوق را نقل كرده اند . 19شواهد لغوي نيز مويد و تثبيت كننده تبادر ذهني فوق است . بسياري از كتابهاي لغوي معتبر مانند لسان العرب ، القاموس المحيط ، اقرب الموارد ، محيط المحيط ، معجم الوسيط و … هنگام بحث از جلب ريشه جلباب تصريح كرده اند كه يكي از معاني جلب ، سياهي است .مثلا جلب الليل به معاني سياهي شب آمده است . در بسياري از كتابهاي لغوي و تفسيري ، شواهدي از شعرهاي عربي نقل شده كه جلب در آنها به معاني سياهي بكار رفته است ، مثل ‹‹ و جلب الليل يطرده النهار ›› لسان العرب پس از نقل عبارت مذكور تسريح كرده است گوينده شعر از جلب ، سواد و سياهي را اراده كرده است . رمز توصيه ائمه اطهار (ع) به والدين مبني بر عادت دادن فرزندان از كودكي به مسائل ديني ، سخت نبودن انجام آنها در بزرگسالي است . علاوه بر كتابهاي لغوي معتبر ، بسياري ازكتابهاي تفسير مثل كشاف ، بعضي از شواهد شعري كه جلب در آنها به معناي سياهي بكار رفته را نقل كرده اند ؛ مثل : مجلبب من سواد الليل جلبابا .حاصل اينكه از قرينه تاريخي مذكور و شواهد لغوي فوق استفاده مي شود رنگ جلباب قرآني مورد استفاده در صدر اسلام مشكي بوده است .
2 ـ مفهوم ، اندازه ، كاركرد و رنگ چادر 1 ـ 2ـ مفهوم چادر : چادر پوشش گسترده است كه از بالاي سر روي لباسهاي ديگر پوشيده مي شود .2 ـ 2 ـ اندازه چادر : از نظر اندازه ، چادر پوششي بزرگ است كه سر تا سر بدن و لباسهاي ديگر را از بالاي سر تا قدمهاي پا را مي پوشاند .3 ـ 2 ـ كاركرد چادر : كاركرد چادر به گونه اي است كه از بالاي سر پوشيده شده و اطراف آن جمع و جور شده و به گونه اي كنترل مي گردد تا پوشش بيشتر و بهتري داشته باشد . بسياري از زنان حساس نسبت به حجاب خويش اطراف قسمت بالاي چادر را جمع و جور كرده با دست خويش كنترل مي كنند . 4 ـ 2 ـ رنگ چادر : گرچه رنگ چادر به اقتضاء شرايط محيط بعضا متفاوت است . ولي پس از پيروزي انقلاب اسلامي خصوصا در محيطها و شهرهاي مذهبي به دليل ملازمت چادر مشكي با وقار و متانت ، رنگ چادر دختران و بانوان متدين ، غالبا مشكي است . 3 – مقايسه جلباب و چادر از نظر مفهوم ، اندازه ، كاركرد و رنگ 1 ـ 3 ـ مقايسه مفهوم جلباب و چادر : گذشت كه از نظر مفهوم هر دو پوشش گسترده و بزرگ هستند كه از بالاي بدن و روي لباسهاي ديگر پوشيده مي شوند . 2 ـ 3 ـ مقايسه اندازه جلباب و چادر : ذكر شد كه بر اساس ديدگاه صحيح در اندازه جلباب ، چادر و جلباب اندازه شان يكسان است به نحوي كه هر دو از بالاي سر تا پايين پا را مي پوشانند . 3 ـ 3 ـ مقايسه كاركرد جلباب و چادر : با توجه به معناي مذكور درباره « يدنين » و تطبيق آن با كاري كه زنهاي چادري هنگام استفاده از چادر انجام مي دهند معلوم شد كه كاركرد و كيفيت پوشش هر دو يكسان است . 4 ـ 3 ـ مقايسه رنگ جلباب و چادر : گذشت كه به دليل تبادر ذهني و شواهد لغوي ، رنگ جلباب زنان عرب ، زمان نزول آيه مشكي بوده است و اكنون رنگ اكثر چادرها به ويژه چادر زنان متدين در محيطهاي مذهبي نيز مشكي است . بنابر اين از نظر رنگ نيز اختلافي ندارند . حاصل اينكه پس از مقايسه جلباب و چادر در ابعاد چهارگانه مفهوم ، اندازه ، كاركرد و رنگ آشكار گرديد كه جلباب و چادر در ابعاد مذكور ، همخواني و شباهتهاي بسيار نزديكي با يكديگر دارند . بنابر اين بر خلاف اظهار نظر گوينده محترم مي توان گفت چادر رايج فعلي بانوان مؤمن و مسلمان ارتباط بسيار وثيق و مستحكمي با دين اسلام خصوصا قرآن دارد . علاوه بر اينكه پژوهش در آيه 59 سوره احزاب ارتباط وثيق چادر حتي رنگ مشكي آن با دين اسلام و قرآن را آشكار ساخت ، براي فهميدن ارتباط چادر با دين و مذهب بايد به نظرات فقها و مراجع تقليد به عنوان كارشناسان ديني توجه نمود . پي نوشت :1 ـ اعراف / 7 ، 26 .2 ـ فاطمهخاتمي ، روزنامه ايران ، ش 1672 ، 2 مهر 1379 ، ص 4 .3 ـ احزاب / 59 .4ـ جلب الجيم و اللام والبائ ( اصلان ) احدهما الاتيان بالشيء من موضع و الاخر شيء يغشي شيئا . و من هذا اشتقاق الجلباب و الجمع جلابيب . احمد بن فارس ، معجم مقاييس اللغه ، ريشه جلب .5 ـ الجلباب ثوب اوسع من الخمار دون الرداءتغطي به المرأه رأسها و صدرها ، العين خليل . لسان العرب علاوه بر عبارت خليل ، اقوال ديگري نيز نقل كرده است : « قيل هو ثوب واسع دون الملحفه تلبسه المرأه و قيل هو ما تغطي به المرأه الثياب من فوق كالملحفه ».صحاح اللغه جوهري تصريح كرده است جلباب به معناي ملحفه است . مصباح المنير فيومي گفته است : « ثوب اوسع من الخمار دون الرداء » در معجم الوسيط آمده است : « الجلباب ، الثوب المشتمل علي الجسد كله ، ما يلبس فوق الثياب كالملحفه ، علاوه بر منابع مذكور به كتابهاي لغت معتبر ذيل ريشه جلب و واژه جلباب مراجعه شود .6 ـ لسان التنزيل ، مركز انتشارات علمي و فرهنگي ، لغات سوره احزاب ، ص 103 .7 ـ شعراني ، نثر طوبي ، واژه جلباب .8 ـ الطوسي ، التبيان في تفسير القرآن ، ج 8 ، ص 361 ذيل آيه جلابيب ( آيه 59 احزاب ) .9 ـ البيضاوي ، انوار التنزيل ذيل آيه مذكور .10 ـ لحف ، اصل : يدل علي اشتمال و ملازمه يقال التحف باللحاف ، معجم مقاييس اللغه ، ريشه لحف .11 ـ هو ثوب تشتمل به المرأه فيغطي جميع بدنها و الخمار الذي تغطي به رأسها و وجهها ، علامه طباطبايي تفسير الميزان ، ج 12 ، ص 339 ، ذيل آيه 59 احزاب .12 ـ و في معناه اقوال : منها انه رداءيغطي المرأه منرأسها الي قدميها و منها انه الخمار الذي يغطي رأسها و وجهها . محمد جواد مغنيه ، تفسير الكاشف ، ج 6 ، ص 239 .13 ـ الثوب الذي يستر جميع البدن ، قرطبي ، تفسير الجامع لاحكام القرآن ، ج 14 ، ص 243 ، ذيل آيه مذكور .14 ـ انه لما اجمع ابوبكر و عمر علي منع فاطمه (س) فدكا و بلغها ذلك لاثت خمارها علي رأسها و اشتملت بجلبابها … و تطاذيولها … طبرسي ، الاحتجاج ، ج 1 ، ص 98 ( طبع بيروت ) .15 ـ عن ابن عباس : الرداء الذي يستر من فوق الي اسفل . زمخشري تفسير كشاف و آلوسي روح المعاني ذيل آيه 59 احزاب .16 ـ عن ابن سيرين سألت عبيده السلماني عن ذلك ( يدين ) ؟ فقال ان تضع رداءها فوق الحاجب ثم تديره حتي تضعه علي انفها . زمخشري تفسير كشاف ذيل آيه 59 احزاب. 17 ـ لما نزلت هذه الايه « يدنين عليهن من جلابيبهن » خرج نساء الانصار كأن علي رؤسهن الغربان من اكسيه سود يلبسنها » سنن ابن داوود ، كتاب اللباس ، باب لبس السواد ، ج 2 ، ص 182 ، طبع دار الكتب العربي .18 ـ عون المعبود شرح سنن ابن داوود ، ج 11، ص 159 .19 ـ علاوه بر كتابهاي لغوي مذكور براي آشنايي با شواهد شعري مذكور به كتاب العن خليل ، تاج العروس زبيدي ذيل ريشه « جلب » مراجعه شود .

نویسنده مطلب نامشخص می باشد
حدود پوشش زن در اسلام
كتاب: مجموعه آثار ج 19 ص 507
نويسنده: شهيد مطهرى
بررسى
اكنون مى‏خواهيم حدود پوششى كه در اسلام بر زن واجب شده است، با توجه به همه دلايل موافق و مخالفى كه در مساله هست، از ديده فقهى بررسى كنيم.
مجددا توضيح مى‏دهيم كه بحث ما جنبه علمى دارد نه فتوايى.اين بنده نظر خودم را مى‏گويم و هر يك از شما بايد عملا به فتواى همان مجتهدى عمل كند كه از او تقليد مى‏نمايد.
قبلا لازم است مطالبى را كه از نظر فقه اسلامى قطعى و مسلم است مشخص كنيم و سپس به مواردى كه مورد اختلاف و قابل بحث است‏بپردازيم:
1.در اينكه پوشانيدن غير وجه و كفين بر زن واجب است، از لحاظ فقه اسلام هيچ گونه ترديدى وجود ندارد.اين قسمت جزء ضروريات و مسلمات است.نه از نظر قرآن و حديث و نه از نظر فتاوى در اين باره اختلاف و تشكيكى وجود ندارد.آنچه مورد بحث است پوشش چهره و دستها تا مچ است.
2.مساله «وجوب پوشش‏» را كه وظيفه زن است از مساله «حرمت نظر بر زن‏» كه مربوط به مرد است‏بايد تفكيك كرد.ممكن است كسى قائل شود به عدم وجوب پوشيدن وجه و كفين بر زن و در عين حال نظر بدهد به حرمت نظر از جانب مرد.نبايد پنداشت كه بين اين دو مساله ملازمه است.همچنانكه از لحاظ فقهى مسلم است كه بر مرد واجب نيست‏سر خود را بپوشاند ولى اين دليل نمى‏شود كه بر زن هم نگاه كردن به سر و بدن مرد جايز باشد.
بلى، اگر در مساله نظر قائل به جواز شويم در مساله پوشش هم بايد قائل به عدم وجوب شويم، زيرا بسيار مستبعد است كه نظر مرد بر وجه و كفين زن جايز باشد ولى كشف وجه و كفين بر زن حرام باشد.بعدا نقل خواهيم كرد كه در ميان ارباب فتوا در قديم كسى را نمى‏توان يافت كه قائل به وجوب پوشيدن وجه و كفين باشد ولى هستند كسانى كه نظر را حرام مى‏دانند.
3.در مساله جواز نظر ترديدى نيست كه اگر نظر از روى «تلذذ» يا «ريبه‏» باشد حرام است.
«تلذذ» يعنى لذت بردن، و نگاه از روى تلذذ يعنى نگاه به قصد لذت بردن باشد; و اما «ريبه‏» يعنى نظر به خاطر تلذذ و چشم چرانى نيست ولى خصوصيت ناظر و منظور اليه مجموعا طورى است كه خطرناك است و خوف هست كه لغزشى به دنبال نگاه كردن به وجود آيد.
اين دو نوع نظر مطلقا حرام است‏حتى در مورد محارم.تنها موردى كه استثنا شده نظرى است كه مقدمه خواستگارى است كه در اين مورد اگر تلذذ هم باشد - كه معمولا هم هست - جايز است.البته شرطش اين است كه واقعا هدف شخص ازدواج باشد يعنى مرد جدا به خاطر ازدواج بخواهد زن را ببيند و از لحاظ ساير خصوصيات مورد نظر زن را پسنديده باشد نه آنكه براى چشم چرانى قصد ازدواج را بهانه قرار دهد. قانون الهى مانند قانونهاى بشرى نيست كه بتوان با صورتسازى خيال خود را راحت كرد.در اينجا وجدان انسان حاكم است و خداى متعال كه هيچ چيز بر او پوشيده نيست محاسب.عليهذا بايد گفت در حقيقت استثنائى در كار نيست، زيرا آنچه قطعا حرام است نگاه به قصد تلذذ است و آنچه مانعى ندارد اين است كه نگاه به قصد تلذذ نباشد ولى تلذذ قهرا پيدا شود.
فقها تصريح كرده‏اند كه جايز نيست كسى به زنها نگاه كند تا در بين آنها يكى را انتخاب كند.آنچه جايز است، در مورد يك زن خاص است كه به او معرفى شده است و درباره‏اش مى‏انديشد، از ساير جهات ترديدى ندارد، فقط از نظر چهره و اندام ترديد دارد، مى‏خواهد ببيند آيا مى‏پسندد يا نه؟ برخى ديگر از فقها به صورت احتياط مطلب را بيان كرده‏اند.
چهره و دو دست (وجه و كفين)
بعد از اينكه موارد قطعى پوشش را بيان كرديم نوبت مى‏رسد به بحث درباره «پوشش وجه و كفين‏» .
مساله پوشش بر حسب اينكه پوشانيدن وجه و كفين واجب باشد يا نباشد دو فلسفه كاملا متفاوت پيدا مى‏كند.اگر پوشش وجه و كفين را لازم بدانيم در حقيقت طرفدار فلسفه پرده نشينى زن و ممنوعيت او از هر نوع كارى جز در محيط خاص خانه و يا محيطهاى صد در صد اختصاصى زنان هستيم.
ولى اگر پوشيدن ساير بدن را لازم بدانيم و هر نوع عمل محرك و تهييج آميز را حرام بشماريم و بر مردان نيز نظر از روى لذت و ريبه را حرام بدانيم اما تنها پوشيدن گردى چهره و پوشيدن دستها تا مچ را واجب ندانيم آنهم به شرط اينكه خالى از هر نوع آرايش جالب توجه و محرك و مهيج‏باشد بلكه ساده و عادى باشد، آن وقت مساله صورت ديگرى پيدا مى‏كند و طرفدار فلسفه ديگرى هستيم و آن فلسفه اين است كه لزومى ندارد زن الزاما به درون خانه رانده شود و پرده نشين باشد بلكه صرفا بايد اين فلسفه رعايت گردد كه هر نوع لذت جنسى اختصاص داشته باشد به محيط خانواده، و كانون اجتماع بايد پاك و منزه باشد و هيچ گونه كامجويى خواه بصرى و خواه لمسى و خواه سمعى نبايد در خارج از كادر همسرى صورت بگيرد.بنابر اين زن مى‏تواند هر نوع كار از كارهاى اجتماعى را عهده‏دار شود.
البته در اينجا چند نكته هست:
الف.ما فعلا در اين مقام نيستيم كه آيا زن در درجه اول بايد به وظايف خانوادگى عمل كند يا خير؟ شك نيست كه ما طرفدار اين هستيم كه وظيفه اول زن مادرى و خانه سالارى است.
ب.برخى از مناصب است كه از نظر اينكه آيا زن از نظر اسلام مى‏تواند عهده‏دار بشود يا نه، نيازمند بحث جداگانه و مفصل است، از قبيل سياست و قضاء و افتاء (فتوا دادن و مرجعيت تقليد) .ما درباره اينها جداگانه بحث‏خواهيم كرد.
ج.خلوت با اجنبيه خالى از اشكال نيست.شايد عقيده اكثر فقها حرمت‏باشد.ما فعلا نظر به آن نوع كار اجتماعى نداريم كه مستلزم خلوت با اجنبيه است.
د.از نظر اسلام مرد رئيس خانواده است و زن عضو اين دايره است.عليهذا در حدودى كه مرد مصالح خانوادگى را در نظر مى‏گيرد حق دارد كه زن را از كار معينى منع كند.
مقصود ما اين است كه اگر پوشيدن چهره و دو دست مخصوصا چهره واجب باشد خود به خود شعاع فعاليت زن به اندرون خانه و اجتماعات خاص زنان محدود مى‏شود ولى اگر پوشيدن گردى چهره واجب نباشد اين محدوديت‏خود به خود لازم نمى‏آيد. اگر احيانا محدوديتى پيدا شود از جهت‏خاص استثنائى خواهد بود.
به هر حال با لازم نبودن پوشيدن گردى چهره، حكم شرعى برخى از كارها از نظر رمت‏يا جواز روشن مى‏گردد.بسيارى از كارهاست كه از نظر فقهى و شرعى اولا و بالذات بر زن حرام نيست.ولى اگر پوشش وجه و كفين را لازم بشماريم ثانيا و بالعرض بر زن حرام است، يعنى از آن جهت‏حرام است كه مستلزم باز گذاشتن چهره و دو دست مى‏شود.بنابر اين جواز و عدم جواز آن كارها براى زن بستگى بدين دارد كه پوشش وجه و كفين واجب باشد يا نباشد.ما ذيلا چند نمونه از اين كارها را مطرح مى‏كنيم:
1. آيا براى زن رانندگى جايز است؟
مى‏دانيم كه مساله رانندگى بخصوص، حكمى ندارد، بايد ديد آن زن مى‏تواند وظايف ديگر خود را در حين رانندگى اجرا كند يا نه؟ اگر پوشش وجه و كفين واجب باشد بايد گفت زن نمى‏تواند رانندگى كند.
2.آيا كار فروشندگى در خارج از منزل براى زن جايز است‏يا نه؟
البته مقصود آن نوع فروشندگيها نيست كه فعلا در دنيا معمول است و در حقيقت فريبندگى است نه فروشندگى.
3.آيا كار ادارى براى زن جايز است‏يا نه؟
4.آيا زن حق دارد عهده‏دار تدريس - ولو براى مردان - بشود يا نه؟ و آيا حق دارد كه در كلاسى كه مرد تدريس مى‏كند متعلم باشد يا نه؟
اگر بگوييم پوشش وجه و كفين لازم نيست و مرد هم در صورتى كه نظر ريبه و تلذذ نداشته باشد مى‏تواند به وجه و كفين نگاه كند، نتيجه اين است كه مانعى ندارد; و الا جايز نيست.
خلاصه اينكه وجه و كفين مرز محبوسيت و عدم محبوسيت زن است و ايرادهايى كه مخالفين پوشش مى‏گيرند در صورتى است كه حجاب وجه و كفين را لازم بدانيم. ولى اگر پوشيدن وجه و كفين را واجب ندانيم، در پوشش ساير قسمتهاى بدن هيچ گونه اشكالتراشى نمى‏توان كرد، بلكه اشكال بر طرف مخالف وارد است.
اگر زن مرض نداشته باشد و نخواهد لخت‏بيرون بيايد، پوشيدن يك لباس ساده كه تمام بدن و سر جز چهره و دو دست تا مچ را بپوشاند مانع هيچ فعاليت‏بيرونى نخواهد بود. بلكه برعكس، تبرج و خودنمايى و پوشيدن لباسهاى تنگ و مدهاى رنگارنگ است كه زن را به صورت موجودى مهمل و غير فعال درمى‏آورد كه بايد تمام وقتش را مصروف حفظ پزيسيون خود كند.ما به زودى توضيح خواهيم داد و قبلا نيز از قدماى مفسرين نقل كرديم كه استثناى وجه و كفين به منظور رفع حرج و امكان دادن به فعاليت زن است و به همين ملاك است كه اسلام آن را واجب نشمرده است.
اكنون دلائل موافق و مخالف را در مساله تحقيق مى‏كنيم.
ادله موافق
به چند دليل مى‏توان گفت كه پوشش وجه و كفين واجب نيست:
1.آيه «پوشش‏» كه همان آيه 31 سوره نور است و براى بيان اين وظيفه و تعيين حدود آن است پوشانيدن وجه و كفين را لازم نشمرده است.در اين آيه به دو جمله مى‏توان استناد جست.يكى جمله و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها و ديگر جمله و ليضربن بخمرهن على جيوبهن .
در مورد جمله اول ديديم كه اكثر مفسران و عموم روايات، خضاب و سرمه و انگشتر و دستبند و امثال اينها را مصداق مستثنى الا ما ظهر دانسته‏اند.اين زينتها زينتهايى است كه در چهره و دو دست تا مچ صورت مى‏گيرد.خضاب و انگشتر و دستبند مربوط به دست است و سرمه مربوط به چشم.
كسانى كه پوشش وجه و كفين را واجب مى‏دانند بايد استثناء الا ما ظهر را منحصر بدانند به لباس رو، و واضح است كه حمل استثنا بر اين معنى بسيار بعيد و خلاف بلاغت قرآن است.مخفى داشتن لباس رو، به علت اينكه غير ممكن است، احتياج به استثنا ندارد; گذشته از اينكه لباس را وقتى مى‏توان زينت محسوب كرد كه قسمتى از بدن نمايان باشد.مثلا در مورد زنان بى‏پوشش مى‏توان گفت كه لباس آنها يكى از زينتهاى آنهاست، ولى اگر زن تمام بدن را با يك لباس سرتاسرى بپوشاند چنين لباسى زينت‏شمرده نمى‏شود.
خلاصه اينكه ظهور آيه را در اينكه قسمتى از زينت‏بدن را استثنا مى‏كند نمى‏توان منكر شد، و صراحت روايات هم ابدا قابل ترديد نيست.
در مورد جمله دوم بايد گفت: آيه دلالت دارد كه پوشانيدن گريبان لازم است، و چون در مقام بيان حد است اگر پوشانيدن چهره هم لازم بود بيان مى‏كرد.
دقت فرماييد! «خمار روسرى‏» اساسا براى پوشانيدن سر وضع شده است.ذكر كلمه «خمر» در آيه مى‏فهماند كه زن بايد روسرى داشته باشد، و واضح است كه با روسرى پوشانيدن مربوط به سر است، و اما اينكه غير از سر آيا قسمت ديگرى را هم بايد با روسرى پوشانيد يا نه، بستگى به بيان آن دارد و چون در آيه فقط زدن دو طرف روسرى بر گريبان مطرح است معلوم مى‏شود كه همين مقدار واجب است.
ممكن است كسى خيال كند معنى و ليضربن بخمرهن على جيوبهن اين است كه روسريها را مانند پرده از جلو چهره آويزان كنند تا حدى كه روى گريبان و سينه را بپوشاند.
ولى متاسفانه به هيچ وجه نمى‏توان آيه را بدين معنى حمل كرد زيرا: اولا كلمه «خمار» به كار رفته نه كلمه «جلباب‏» .خمار روسرى كوچك است و جلباب روسرى بزرگ. روسرى كوچك را نمى‏توان آن اندازه جلو كشيد و مانند پرده آويزان كرد به طورى كه چهره و دور گردن و گريبان و سينه را بپوشاند و در عين حال سر و پشت گردن و موها - كه معمولا در آن زمان بلند بوده است - پوشيده بماند.
ثانيا آيه مى‏فرمايد با همان روسريها كه داريد چنين عملى انجام دهيد.بديهى است اگر آن روسريها را بدان شكل روى چهره مى‏آويختند جلو پاى خود را به هيچ وجه نمى‏ديدند و راه رفتن برايشان غير ممكن بود.آن روسريها قبلا «مشبك‏» و «تورى‏» ساخته نشده بود كه براى اين منظور مفيد باشد.اگر منظور اين بود كه لزوما روسريها از پيش رو آويخته شود دستور مى‏رسيد كه روسريهايى تهيه كنيد غير از اين روسريهاى موجود كه بتوانيد هم چهره را بپوشانيد و هم راه برويد.
ثالثا تركيب ماده «ضرب‏» و كلمه «على‏» مفيد مفهوم آويختن نيست.چنانكه قبلا گفتيم و از اهل فن لغت و ادب عرب نقل كرديم تركيب «ضرب‏» با «على‏» فقط مفيد اين معنى است كه فلان چيز را بر روى فلان شى‏ء مانند حائلى قرار داد.مثلا معنى جمله فضربنا على اذانهم اين است كه بر روى گوشهاى اينها حائلى قرار داديم.عليهذا مفهوم و ليضربن بخمرهن على جيوبهن اين است كه با روسريها بر روى سينه و گريبان حائلى قرار دهيد.پس وقتى در مقام تحديد و بيان حدود پوشش است و مى‏فرمايد با روسريها بر روى گريبانها و سينه‏ها حائلى قرار دهيد و نمى‏گويد بر روى چهره حائلى قرار دهيد، معلوم مى‏شود حائل قرار دادن بر روى چهره واجب و لازم نيست.
يك نكته ديگر كه بايد اينجا اضافه كرد اين است كه بايد ديد زنان مسلمان قبل از نزول اين آيه روسرى را به چه كيفيت‏به كار مى‏برده‏اند؟
از لحاظ تاريخ مسلم است كه زنان مسلمان قبل از نزول آيات پوشش به حكم عادت معمول آن روز عرب چهره خود را نمى‏پوشانيده‏اند، چنانكه قبلا نقل كرديم روسرى را از پشت گوشها رد كرده و اطراف آن را به پشت‏خود مى‏انداخته‏اند و در نتيجه گوشها، گوشواره‏ها، چهره، گردن و گريبان نمايان بوده است.وقتى در همچو زمينه‏اى دستور داده شد كه روسرى را بر گريبان بزنند معناى اين دستور اين است كه دو طرف روسرى را از جانب راست و چپ به جلو آورده و به طور چپ و راست‏بر گريبان بزنند.به كار بردن اين دستور موجب مى‏شود گوشها و گوشواره‏ها و گردن و گريبان پوشيده شود و چهره باز بماند.
به نظر ما در اينكه آيه مورد نظر همين معنى را مى‏فهماند هيچ ترديدى نيست و چون توجه كنيم كه آيه در مقام بيان حدود پوشش است و به اصطلاح اصوليين اهمال در مقام بيان جايز نيست، به طور قطع مى‏فهميم كه پوشانيدن چهره واجب نيست.
2.در موارد بسيارى كه مستقيما مساله پوشش يا مساله جواز و عدم جواز نظر مطرح است ملاحظه مى‏كنيم كه در جواب و سؤالهايى كه ميان افراد و پيشوايان دين رد و بدل شده فقط مساله «مو» مطرح است و مساله «رو» به هيچ وجه مطرح نيست; يعنى وجه و كفين مفروغ عنه و مسلم فرض شده است.و ما ذيلا چند نمونه از اين موارد را ذكر مى‏كنيم:
الف.در مورد حرمت نظر به خواهر زن:
صحيح البزنطى عن الرضا عليه السلام قال: سالته عن الرجل يحل له ان ينظر الى شعر اخت امراته؟ فقال: لا الا ان تكون من القواعد.قلت له: اخت امراته و الغربية سواء؟ قال: نعم.قلت: فما لى من النظر اليه منها؟ فقال: شعرها و ذراعها (1) .
احمد بن ابى نصر بزنطى - كه از اصحاب عاليقدر حضرت رضا عليه السلام است - مى‏گويد از حضرت رضا سؤال كردم آيا براى مرد جايز است كه به موى خواهر زنش نگاه كند؟ فرمود نه، مگر اينكه از زنان سالخورده باشد.گفتم پس خواهر زن و بيگانه يكى است؟ فرمود بلى.گفتم (در مورد سالخورده) چقدر براى من جايز است نگاه كنم؟ فرمود به موى او و ذراع (از انگشت تا آرنج) او مى‏توانى نگاه كنى.
ملاحظه مى‏فرماييد كه هم در سؤال اول روايت و هم در آخرين جواب امام عليه السلام آنچه ذكر شده است «مو» است نه «رو» .به خوبى روشن است كه مستثنى بودن چهره نزد طرفين مسلم بوده است.و هرگز نمى‏شود احتمال داد كه مثلا در مورد زنان سالخورده نگاه به مو و ذراع جايز باشد و نگاه به صورت جايز نباشد، در حالى كه در جواب سؤال از مقدارى كه نظر به آن جايز است چهره ذكر نشده است.
ب.در مورد پسر بچه:
ايضا صحيح البزنطى عن الرضا عليه السلام قال: يؤخذ الغلام بالصلاة و هو ابن سبع سنين و لا تغطى المراة منه شعرها حتى يحتلم (2) .
حضرت رضا عليه السلام به احمد بن ابى نصر بزنطى فرمود: وقتى پسر بچه به فت‏سال رسيد بايد به نماز خواندن وادار كرده شود، ولى تا وقتى كه بالغ نشده است‏بر زن لازم نيست موى خود را از او بپوشاند.
يعنى وادار كردن به نماز براى ايجاد عادت است و الا در هفت‏سالگى حكم مرد را ندارد، تا به حد بلوغ برسد.
در اينجا نيز پوشانيدن «مو» مطرح است نه «رو» .روايات ديگر به همين مضمون در كتب حديث زياد است.
ممكن است گفته شود كه مو به عنوان مثال ذكر شده است، به دليل اينكه بدن ذكر نشده در حالى كه مى‏دانيم پوشانيدن بدن لازم است.بنابر اين پوشانيدن چهره هم ممكن است واجب باشد و ذكر نشده باشد.
جواب اين است كه اگر پوشانيدن چهره واجب بود شايسته بود آن را به عنوان مثال ذكر كنند چنانكه در عرف ما كه بنابر لازم دانستن پوشانيدن چهره است مساله پوشش را به «رو گرفتن‏» تعبير مى‏كنند و رمزش اين است كه قسمتى كه در عمل بيشتر ممكن است مكشوف باشد همان چهره است و وقتى پوشانيدن آن بيان شود وجوب پوشانيدن قسمتهاى ديگر به طريق اولى فهميده مى‏شود.و اما پوشانيدن ساير قسمتهاى بدن عملا مورد ابتلا نبوده است و شكى در عدم جواز آن وجود نداشته كه مورد سؤال واقع شود.
ج. در مورد مملوك:
لا باس ان يرى المملوك الشعر و الساق. (3)
جايز است كه غلام به مو و ساق خانمى كه مالك اوست نگاه كند.
در روايت ديگر در مورد خواجگان (كه ممكن است مملوك هم نباشند) سؤال شده است:
محمد بن اسماعيل بن بزيع قال: سالت ابا الحسن الرضا عليه السلام عن قناع الحرائر من الخصيان.فقال: كانوا يدخلون على بنات ابى الحسن عليه السلام و لا يتقنعن.قلت: و كانوا احرارا؟ قال: لا.قلت: فالاحرار يتقنع منهم؟ قال: لا (4) .
محمد بن اسماعيل بن بزيع - كه او نيز از اكابر اصحاب حضرت رضا عليه السلام است‏مى‏گويد: از حضرت رضا سؤال كردم كه آيا زنان آزاده از خواجگان بايد سر بپوشند؟ (در مورد كنيزان مسلم است كه بر آنان پوشانيدن سر واجب نيست.لذا سؤال را مخصوص زنهاى آزاد قرار داده است.) در پاسخ فرمود: نه، خواجگان بر دختران پدرم امام موسى بن جعفر عليه السلام وارد مى‏شدند و آنها هم روسرى نداشتند. پرسيدم آيا آن خواجگان آزاد بودند يا برده؟ فرمود آزاد نبودند.پرسيدم اگر آزاد باشند بايد سرها را از ايشان بپوشند؟ فرمود: نه.
در اينكه آيا خواجه و برده به زن محرم است‏يا نه، در تفسير آيات بحث كرديم. اكثر فقها مى‏گويند محرم نيست ولى در هر حال دلالت اين روايات - و روايات زياد ديگر در اين مورد با همه اختلافى كه از ساير جهات دارند و در كافى و وسائل و ساير كتب حديث مذكور است - بر اينكه استثناى چهره مفروغ عنه و مسلم به شمار مى‏رفته قابل تشكيك نيست.
د.در مورد زنان اهل ذمه (5) :
السكونى عن ابى عبد الله عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: لا حرمة لنساء اهل الذمة ان ينظر الى شعورهن و ايديهن. (6)
سكونى (از اهل تسنن است و از حضرت صادق زياد روايت دارد و مورد قبول و اعتماد علماى شيعه است) از امام صادق نقل كرده است كه فرمود: پيغمبر فرمود: حرام نيست كه به موها و دستهاى زنان اهل ذمه نظر بشود.
ابو البخترى عن جعفر عن ابيه عن على بن ابى طالب عليه السلام: لا باس بالنظر الى رؤوس النساء من اهل الذمة. (7)
على عليه السلام فرمود: نگاه به سر زنان اهل ذمه جايز است.
در اين مساله كه نظر به زنان اهل كتاب جايز است فقها و مجتهدين متفق مى‏باشند.
الا اينكه جمعى از فقها قيدى را اضافه كرده‏اند و آن اين است كه بايد به مقدارى كه در زمان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بين خود اهل ذمه متداول بوده است اكتفا كرد، يعنى بايد ديد چه مقدار را در آن زمانها نمى‏پوشانيده‏اند، نگاه كردن به همان مقدار جايز است (آن هم بدون تلذذ و ريبه) و اما اين اندازه كه در اين زمانها برهنه شده‏اند نگاه به آن جايز نيست.
ولى عقيده ديگران اين است: هر اندازه از بدن آنها كه معمولا خودشان در ملا عام نمى‏پوشند نظر به آن مانعى ندارد هر چند در زمان پيغمبر اكرم كمتر از آن را باز مى‏گذاشته‏اند.
ه. در مورد زنان بيابان نشين:
عباد بن صهيب: سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول: لا باس بالنظر الى رؤوس نساء اهل تهامة و الاعراب و اهل السواد و العلوج لانهم اذا نهوا لا ينتهون (8) .
حضرت صادق عليه السلام فرمود: نگاه كردن به سر زنان تهامه، باديه نشينان، دهاتيهاى حومه (9) و علج‏ها (غير عربهاى بى‏سواد كه در حكم همان باديه‏نشين‏هاى عرب هستند) مانعى ندارد زيرا ايشان را هر گاه نهى كنند فايده ندارد.
جمعى از فقها به مضمون اين روايت فتوا داده‏اند.از مرحوم آية الله آقا سيد عبد الهادى شيرازى نقل شده است كه ايشان اين حكم را در مورد آن عده زنان شهرى كه همچون زنان دهاتى نهى كردن ايشان مفيد واقع نمى‏شود تعميم مى‏دادند و به همين علتى كه در حديث ذكر شده است (كه نهى كردن ايشان اثر ندارد) استناد مى‏جستند. بعضى از فقها و مراجع بزرگ تقليد معاصر نيز عينا همين طور فتوا مى‏دهند و به همين علت كه در حديث ذكر شده استناد مى‏كنند. (10)
ولى اكثر فقها چنين فتوا نمى‏دهند، حتى در مورد زنان باديه‏نشين و دهاتى هم فقط به همين اندازه اكتفا مى‏كنند كه بر مردان واجب نيست رفت و آمد خود را از مكانهايى كه اين زنان وجود دارند قطع كنند.اگر گذر كردند و نظرشان افتاد مانعى ندارد، اما اينكه به صورت يك استثناى دائمى باشد، نه.
به هر حال استشهاد ما در اين روايت و نظاير آن بدين است كه در هيچ موردى از وجه و كفين سؤال نشده، و اين بدان جهت‏بوده كه عدم لزوم پوشانيدن آنها از نظر راويان، قطعى و مسلم بوده است و كوچكترين ترديدى در آن نمى‏رفته است و قبلا گفتيم كه هرگز احتمال نمى‏رود كه پوشيدن «رو» را لازم مى‏شناخته‏اند و در پوشيدن «مو» ترديد داشته‏اند.
3.رواياتى كه مستقيما حكم وجه و كفين را چه از نظر پوشيدن و چه از جنبه نگاه كردن بيان مى‏كند.ولى البته عدم لزوم پوشيدن وجه و كفين دليل بر جواز نظر نيست اما جواز نظر دليل بر عدم لزوم پوشيدن وجه و كفين هست.
ما قبلا در ذيل آيه و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها بعضى از اين روايات را ذكر كرديم و اكنون چند روايت ديگر را ذكر مى‏كنيم:
الف.خبر مسعدة بن زرارة، قال: سمعت جعفرا - و سئل عما تظهر المراة من زينتها - قال عليه السلام: الوجه و الكفين (11) .
مسعدة بن زراره از حضرت صادق عليه السلام نقل مى‏كند كه وقتى از حضرت درباره زينتى كه زن مى‏تواند آشكار كند سؤال شد فرمود: چهره و دو كف.
ب.خبر المفضل بن عمر - قال: قلت لابى عبد الله عليه السلام: ما تقول فى المراة تموت فى السفر مع الرجال ليس فيهم لها ذو محرم و لا معهم امراة فتموت المراة ما يصنع بها؟ قال: يغسل منها ما اوجب الله عليه التيمم و لا تمس و لا يكشف لها شي‏ء من محاسنها التى امر الله سبحانه بسترها.قلت: فكيف يصنع بها؟ قال: يغسل بطن كفيها ثم يغسل وجهها ثم يغسل ظهر كفيها. (12)
مفضل بن عمر سؤال كرد از امام صادق درباره زنى كه در سفر بميرد و مرد محرم يا زنى كه او را غسل دهد همراه او نباشد.فرمود: مواضع تيمم او را بايد غسل دهند ولى نبايد بدن او را لمس كنند و نبايد زيباييهاى او را كه خدا پوشيدن آن را واجب فرموده است آشكار كرد.پرسيدم چگونه عمل كنيم؟ فرمود اول باطن كف دست او را بايد شست، سپس چهره و بعد پشت دستهايش را.
ملاحظه مى‏فرماييد كه تصريح دارد كه چهره و كفين جزء قسمتهايى كه پوشانيدنش واجب گرديده است نيست.
ج.عن على بن جعفر عن الرجل ما يصلح له ان ينظر من المراة التى لا تحل له؟ قال: الوجه و الكف و موضع السوار (13) .
على بن جعفر فرزند امام ششم است و مرد بسيار جليل القدرى است، از برادرش حضرت موسى بن جعفر عليه السلام مى‏پرسد براى مرد چه مقدار جايز است‏به زنى كه محرمش نيست نگاه كند؟ حضرت در جواب فرمود: چهره و كف و جاى دستبند.
د.عن ابى جعفر عن جابر بن عبد الله الانصارى قال: خرج رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يريد فاطمة عليها السلام و انا معه.فلما انتهينا الى الباب وضع يده عليه فدفعه، ثم قال: السلام عليكم.فقالت فاطمة: عليك السلام يا رسول الله.قال ا ادخل؟ قالت: ادخل يا رسول الله!قال: ادخل انا و من معى؟ فقالت: يا رسول الله!ليس على قناع.فقال: يا فاطمة!خذى فضل ملحفتك فقنعى بها راسك.ففعلت.ثم قال: السلام عليكم.فقالت: و عليك السلام يا رسول الله.قال: اادخل؟ قالت: نعم يا رسول الله!قال: انا و من معى؟ قالت: و من معك.قال جابر: فدخل رسول الله و دخلت و اذا وجه فاطمة اصفر كانه بطن جرادة، فقال رسول الله: ما لى ارى وجهك اصفر؟ قالت: يا رسول الله! الجوع.فقال: اللهم مشبع الجوعة و دافع الضيعة، اشبع فاطمة بنت محمد.قال جابر: فنظرت الى الدم ينحدر من قصاصها حتى عاد وجهها احمر، فما جاعت‏بعد ذلك اليوم (14) .
مضمون حديث‏به طور اختصار اين است: جابر مى‏گويد: در خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله به در خانه فاطمه عليها السلام آمديم.رسول خدا سلام كرد و اجازه ورود خواست.
فاطمه عليها السلام اجازه داد.پيغمبر اكرم فرمود: با كسى كه همراه من است وارد شوم؟
زهرا عليها السلام گفت: پدر جان!چيزى بر سر ندارم.فرمود: با قسمتهاى اضافى روپوش خودت سرت را بپوشان.سپس مجددا استعلام كرد كه آيا داخل شويم؟ پاسخ شنيديم:
بفرماييد.وقتى وارد شديم چهره زهرا عليها السلام آنچنان زرد بود كه مانند شكم ملخ مى‏نمود.رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پرسيد: چرا چنين هستى؟ جواب داد: از گرسنگى است. (15)
پيغمبر اكرم دعا فرمود كه خدايا!دختر مرا سير گردان.پس از دعاى پيغمبر اكرم چهره زهرا گلگون شد و گويى دويدن خون را در زير پوست صورت مى‏ديدم و زهرا از آن پس گرسنه نماند.
دلالت اين حديث‏بر اينكه پوشانيدن چهره واجب نيست و نيز بر اينكه نظر كردن به چهره جايز است، بسيار روشن مى‏باشد.
ه.عن الفضيل بن يسار، قال: سالت ابا عبد الله عليه السلام عن الذراعين من المراة هما من الزينة التى قال الله: و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن قال: نعم و ما دون الخمار من الزينة و ما دون السوارين (16) .
فضيل بن يسار مى‏گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم كه آيا ذراعهاى زن از قسمتهايى است كه بايد از غير محارم بپوشاند؟ فرمود: بلى و آنچه زير روسرى قرار مى‏گيرد بايد پوشيده شود، و همچنين از محل دستبند به بالا پوشيده شود.
4. رواياتى كه در باب احرام، پوشانيدن چهره را بر زن حرام مى‏كند.
بسيار مستبعد است كه بگوييم گشودن چهره در غير حال احرام از محرمات محسوب مى‏شود و در حال احرام واجب است.و با در نظر گرفتن اينكه وقتى شخص محرم مناسك عمره يا حج را بجا مى‏آورد معمولا در ميان اجتماع انبوهى از زن و مرد است، روشن است كه اگر پوشانيدن چهره از مرد لازم باشد مى‏بايد قيد شود; گذشته از اينكه در روايتى وارد شده است كه حضرت باقر عليه السلام زنى را ديد كه در حال احرام به وسيله بادبزن چهره خود را پوشانيده است; امام عليه السلام شخصا با چوبدستى خود بادبزن را از چهره آن زن دور فرمود.
از بعضى روايات فهميده مى‏شود كه باز بودن چهره زن در حال احرام به جاى باز بودن سر براى مرد است و منظور اين است كه محرم از تاثير گرما و سرما نج‏ببرد; چنانكه در حديثى آمده است كه زنى در حال احرام نقاب زده بود; حضرت باقر عليه السلام فرمود نقاب را بردار، زيرا اگر نقاب داشته باشى رنگ چهره‏ات تغيير نمى‏كند، يعنى بايد آفتاب رنگ پوست صورتت را عوض كند.
پس منظور از اينكه محرم اگر مرد است‏بايد سر را برهنه كند و اگر زن است چهره را، اين است كه از آسايش و رفاهى كه در حال معمولى برخوردار است قدرى كاسته شود. ولى چون شارع مقدس مى‏خواسته قانون «پوشش‏» به حال خود باقى باشد، به زن دستور نفرموده كه سر را برهنه كند و تنها به برهنه كردن چهره اكتفا كرده است.و اگر شارع مى‏خواست در حال احرام از قانون «پوشش‏» صرف نظر كند، ممكن بود براى زن هم برهنه كردن سر را لازم بشمارد.و در بين فقها هرگز كسى نگفته است كه منظور شارع اين است كه در مورد احرام استثنائى براى پوشش قائل شده باشد.
روايات و قرائنى كه در اين باب است، در اخبار و روايات شيعه و سنى و در تاريخ اسلام فوق العاده زياد و غير قابل انكار است.آنچه ذكر كرديم نمونه‏اى بود.نقل همه آنها خود يك كتاب مى‏شود.
ادله مخالف
براى وجوب پوشش وجه و كفين متقابلا به دلايل زير تمسك جسته شده است:
1.سيره مسلمين
درست است كه ظاهر آيات و روايات اين است كه پوشش وجه و كفين لازم نيست ولى نمى‏توان منكر شد كه سيره متدينين بر خلاف اين است.
سيره چيزى نيست كه به سهولت‏بتوان از آن چشم پوشيد.اگر واقعا سيره مسلمين از صدر اسلام تاكنون به طور مستمر و پيگير اين باشد كه پوشش وجه و كفين را لازم بشمارند دليل روشنى است كه اين درسى بوده كه مسلمانان از پيغمبر اكرم و ائمه اطهار آموخته‏اند.اصطلاحا مى‏گويند سيره مستمره مسلمين كشف از سيره پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مى‏كند و سيره پيغمبر البته حجت است.
در بسيارى از موارد، فقها در اثبات احكام به سيره تمسك مى‏جويند.مثلا در مورد ريش تراشى مى‏گويند محكمترين دليل حرمت آن سيره مسلمين است كه ريش را نتراشند. (البته در اينجا مناقشه شده كه از نتراشيدن ريش كه بين مسلمين متداول است مى‏توان استنتاج كرد كه ريش گذاشتن حرام نيست، ولى اينكه ريش گذاشتن واجب باشد استنباط نمى‏شود زيرا ممكن است مستحب و يا مباح باشد) .در مساله پوشش وجه و كفين نيز به سيره مسلمين تمسك شده است.
در جواب اين استدلال بايد يك نكته تاريخى و اجتماعى را مورد دقت قرار دهيم.آن نكته اين است كه اگر چه پوشش در بين عرب مرسوم نبود و اسلام آن را به وجود آورد ولى در ملل غير عرب به شديدترين شكل رواج داشت.
در ايران و در بين يهود و مللى كه از فكر يهود پيروى مى‏كردند حجاب به مراتب شديدتر از آنچه اسلام مى‏خواست وجود داشت.در بين اين ملتها وجه و كفين هم پوشيده مى‏شد، بلكه در بعضى از ملتها سخن از پوشيدن زينت زن و چهره زن نبود، سخن از پنهان كردن زن و به اصطلاح «قايم‏» كردن زن بود و اين فكر به صورت عادت سفت و سختى در آمده بود.اسلام گرچه پوشانيدن وجه و كفين را واجب نكرد ولى تحريم هم نكرد، يعنى اسلام عليه پوشانيدن چهره قيام نكرد و باز گذاشتن را واجب ننمود و در نتيجه ملتهاى غير عرب كه مسلمان شدند از همان عادت و رسم ديرين خود تبعيت كردند.اسلام با رسم پوشيدن چهره جز در مورد احرام مخالفت نداشت‏بلكه همان طور كه قبلا تذكر داديم استثناى وجه و كفين يك رخصت تسهيلى است. رجحان اخلاقى تستر تا حد امكان، مورد توجه اسلام است.عليهذا فرضا سيره‏اى وجود داشته باشد دليل بر وجوب پوشيدن وجه و كفين نمى‏شود.
به علاوه چنين سيره‏اى در زمان پيغمبر و صحابه و در زمان ائمه اطهار وجود نداشته است.آنچه از زواياى تاريخ به دست مى‏آيد اين است كه سيره مسلمين در قرون اوليه اسلام با سيره آنها در قرون بعدى - مخصوصا پس از اختلاط ملت عرب با ملتهاى ديگر و بالاخص پس از تاثر از رسوم و عادات امپراطورى روم شرقى از يك طرف و رسوم ايرانى از طرف ديگر - بسيار متفاوت بوده است تا آنجا كه براى بسيارى از مورخان غربى كه از متون اسلامى اطلاع صحيحى ندارند اين توهم پيش آمده كه اساسا اسلام دستورى درباره پوشش نداده است و همه اينها از خارج دنياى اسلام به ميان مسلمين سرايت كرده است و ما در بخش اول اين كتاب سخنانشان را نقل كرديم. و البته همان طور كه قبلا تذكر داديم اين سخن ياوه‏اى بيش نيست.اسلام دستورهاى اكيد درباره پوشش دارد و فلسفه خاصى را هم در نظر گرفته است.
پس اولا چنين سيره مستمره‏اى وجود نداشته است، و ثانيا فرضا چنين سيره‏اى در ميان مسلمين وجود مى‏داشت دليل نبود مگر آنكه ثابت‏شود عمل خود معصومين هم بر همين منوال بوده كه البته آن هم ثابت نيست‏بلكه از بعضى روايات گذشته معلوم شد كه عمل معصومين نيز با آنچه در قرون اخير اسلامى رايج‏شده است موافقت ندارد.
تمسك به سيره مسلمين يك تتبع تاريخى عميقى مى‏خواهد.هزاران تغييرات تدريجى و آرام عملا در رفتار ملتها پيدا مى‏شود كه چون توام با يك حادثه پر سر و صدا نيست تاريخ از ضبط آنها سكوت مى‏كند.در مورد انواع به اصطلاح «مد» هاى لباس مردانه در طول قرون آنقدر تغييرات پيدا شده كه قابل احصا نيست.
بدين ترتيب كه ما سيره را توجيه كرديم ديگر نمى‏توان آن را كاشف از سيره نبوى و درسى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم دانست و حجت نخواهد بود. اگر ما بتوانيم وجود چنين سيره و روشى را از شخص پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز اثبات كنيم باز هم دليل بر وجوب نخواهد شد، فقط دليل بر جواز است و حداكثر دليل بر ارجحيت است.و چنانكه در تفسير آيه و ان يستعففن خير لهن يادآور شديم شكى نيست كه هر چه اصل تستر بيشتر رعايت‏شود از نظر تامين هدف شارع بهتر است.
شهيد ثانى رضوان الله عليه در مسالك ضمن بحث از ادله اين مساله، در پاسخ استدلال به سيره و اتفاق مسلمين چنين مى‏گويد:
و دعوى اتفاق المسلمين عليه معارض بمثله و لو تم لم يلزم منه تحريم هذا المقدار لجواز استناد منعهن الى المروة و الغيرة بل هو الاظهر، او على وجه الافضلية اذ لا شك فيها.
ادعاى اتفاق مسلمين بر جلوگيرى از بازگذاشتن چهره و دو دست مردود است.اولا به دليل اينكه ضد چنين اتفاقى نيز نقل شده است; يعنى نقل شده كه سيره مسلمين همواره اينچنين بوده است كه زنان چهره و دو دست را باز مى‏گذاشته‏اند.
(قبلا ايشان يكى از ادله موافقين باز گذاشتن چهره و دو دست را چنين بيان كرده‏اند:
لا طباق الناس فى كل عصر على خروج النساء على وجه يحصل منه بدو ذلك من غير نكير.
عمل مردم عموما در همه اعصار بر اين بوده است كه زنان به نحوى از خانه بيرون مى‏آمده‏اند كه چهره آنها نمايان بوده است و كسى اين عمل را منكر نمى‏شمرده است.) ثانيا بر فرض كه قبول كنيم سيره مسلمين بر جلوگيرى از كشف وجه و كفين است‏باز دليل نمى‏شود، زيرا سيره وقتى دليل مى‏شود كه ريشه‏اى جز قبول فرمان پيغمبر در كار نباشد تا دليل بر فرمان پيغمبر بشود، ولى در اينجا احتمال مى‏رود كه ريشه اين سيره حس غيرت و مردانگى افراد باشد نه اطاعت از دستور پيغمبر، و ظاهر هم همين است كه ريشه اين سيره حس غيرت و مردانگى مردم است.
احتمال هم مى‏رود كه ريشه سيره افضليت پوشش باشد، زيرا شكى نيست كه به فرض جواز، پوشانيدن افضل است از باز گذاشتن.
2. ملاك
دليل ديگرى كه بر لزوم پوشانيدن چهره و دو دست اقامه شده اين است كه «ملاك‏» يعنى آن فلسفه‏اى كه ايجاب مى‏كند ساير قسمتهاى بدن پوشيده باشد ايجاب مى‏كند كه چهره و دو دست نيز پوشيده باشد.مگر فلسفه پوشيدن ساير قسمتهاى بدن جز جنبه فتنه‏انگيزى آنهاست؟ !زيبايى چهره و فتنه‏انگيز بودن آن كم از بعضى ديگر از قسمتهاى بدن نيست‏بلكه بيشتر است.بنابر اين معقول نيست كه مثلا پوشانيدن «مو» به خاطر زيبايى و فتنه‏انگيزى‏اش واجب باشد ولى پوشانيدن «رو» كه مركز زيباييهاى زن است واجب نباشد.در دين مقدس اسلام هر چيزى كه موجب تحريك شهوات و بر هم زدن عفاف و پاكدامنى است قدغن شده، آيا ممكن است‏با چنين مبانى پوشش چهره و دو دست، مخصوصا چهره، لازم شمرده نشده باشد؟
در جواب اين استدلال مى‏گوييم: شكى نيست كه واجب نبودن پوشش وجه و كفين از اين جهت نيست كه ملاك و فلسفه اصلى پوشش در آن وجود ندارد، بلكه همچنانكه قبلا اشاره كرديم و از قدماى مفسرين نيز نقل نموديم از جهت اين است كه ملاك ديگرى ايجاب مى‏كند كه در اين مورد استثنا به وجود آيد.آن ملاك ديگر اين است كه پوشش وجه و كفين اگر به طور وجوب پيشنهاد شود موجب حرج و فلج و سلب امكان فعاليت عادى از زن مى‏گردد.
چنانكه قبلا هم گفتيم پوشش وجه و كفين مرز محبوسيت و عدم محبوسيت زن است و مفهوم حجاب و اثر آن با اضافه كردن و حذف كردن اين قسمت كاملا عوض مى‏شود.
براى اينكه اين بحث‏بهتر روشن شود بايد يك اصطلاح مربوط به علم اصول فقه را توضيح دهيم:
اصوليين مى‏گويند مباح بر دو قسم است: مباح اقتضائى و مباح لا اقتضائى.
بعضى از كارها نه داراى مصلحتى است كه باعث‏شود شارع آن را واجب كند و نه داراى مفسده‏اى است كه سبب شود حكم به تحريم آن دهد.اين كارها به علت اينكه ملاكى براى وجوب يا حرمت ندارند مباح شمرده مى‏شوند و به همين جهت آنها را مباحهاى لا اقتضائى مى‏نامند.شايد اكثر مباحات از اين نوع باشد.
ولى برخى ديگر از كارها علت مباح شدنش وجود حكمتى است كه ترخيص آن كار را ايجاب مى‏كرده است; يعنى اگر شارع آن كار را مباح نمى‏كرد مفسده‏اى لازم مى‏آمد. اين نوع از مباحات را «مباح اقتضائى‏» مى‏نامند.در اين نوع از مباح ممكن است مصلحت‏يا مفسده‏اى در فعل يا ترك آن كار وجود داشته باشد ولى شارع به خاطر رعايت مصلحت مهمتر كه رخصت را ايجاب مى‏كرده است‏حكم به اباحه كرده و از آن ملاك ديگر چشم پوشيده است.
مباحهايى كه به خاطر جرح مباح قرار داده شده از اين قبيل است.مقنن در نظر گرفته است كه اگر بخواهد مردم را از برخى از كارها منع كند زندگى بر آنها دشوار مى‏شود، لذا از تحريم آن چشم پوشيده است.
بهترين مثال مساله طلاق است.شك نيست كه طلاق از نظر اسلام عملى ناپسند و مبغوض است تا حدى كه آن را زشت‏ترين مباح و «ابغض الحلال‏» خوانده است.در عين حال شارع مقدس حكم به تحريم طلاق نكرده، به مرد اختيار داده است كه زنش را طلاق بدهد.
در اينجا اين سؤال مطرح مى‏شود كه اگر اين عمل در نظر شارع اسلام مبغوض و منفور است پس چرا آن را حلال قرار داده است و اگر مبغوض نيست پس اينهمه نكوهش درباره آن چيست و اساسا «ابغض الحلال‏» يعنى چه؟
محدثين روايت كرده‏اند: ابو ايوب انصارى مى‏خواست زنش ام ايوب را طلاق دهد. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شنيد، فرمود: «ان طلاق ام ايوب لحوب‏» (17) يعنى طلاق دادن ام ايوب گناهى بزرگ است.
در عين حال اگر ابو ايوب زنش را طلاق مى‏داد پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نمى‏فرمود كه اين طلاق باطل است.
رمز اين مطلب چيست؟ آيا ممكن است چيزى به قدر يك حرام، مبغوض و ناپسند باشد ولى در عين حال مباح باشد؟
بلى، ممكن است چيزى به قدر يك حرام و بيش از بسيارى از حرامها مبغوض باشد ولى به خاطر مصلحتى تحريم نشود.
رمز اين مساله در باب طلاق اين است كه اسلام نمى‏خواهد بناى ازدواج را بر اجبار و الزام بگذارد، و نبايد.مرد بايد حامى و علاقه‏مند به زن باشد و زن بايد در شكل يك محبوب در خانه بماند; يعنى اساس كانون خانوادگى محبت است.
عشق و علاقه اجباربردار نيست.صحيح نيست كه قانون بخواهد زن را به زور به شوهرش بچسباند.وقتى علاقه بين زن و شوهر وجود نداشته باشد طبعا زير بناى كانون خانوادگى از ميان رفته است; مخصوصا اگر تنفر از ناحيه مرد باشد، زيرا سر رشته علقه خانوادگى در جانب مرد است و اگر مرد علاقه‏مند باشد زن طبق طبيعت‏خودش كه مى‏خواهد او را دوست‏بدارند علاقه‏مند مى‏شود.زن به محبوب داشتن اهميت نمى‏دهد، به محبوب بودن اهميت مى‏دهد; يعنى زن آن مردى را دوست مى‏دارد كه او را دوست‏بدارد; مردى محبوب اوست كه او محبوب آن مرد باشد.لهذا كليد علقه خانوادگى در دست مرد است و همينكه علاقه مرد از بين رفت كانون خانوادگى به طور طبيعى منحل است.چنين كانونى را كه بايد بر محبت و علاقه و صميميت استوار باشد نمى‏شود با زور و اجبار قانونى نگهدارى كرد.زن مانند نوكر يا كارگر نيست كه قانون اجبارى بتواند او را در محل كارش على رغم صاحب كار نگهدارى كند.
اسلام تدابيرى انديشيده است كه دلسردى و بى‏مهرى بين زوجين پيش نيايد و مرد از روى شوق و رغبت پروانه وار به دور شمع وجود همسرش بچرخد.اما اگر موجبات نارضايى و جدايى فراهم شد و مرد خواست همسرش را طلاق بدهد، اسلام اين كار را بسيار زشت مى‏داند ولى مانع آن هم نمى‏شود زيرا ديگر چاره‏اى نيست.
اين يك نمونه روشنى از مباحهاى اقتضائى است.
غالب استثناهاى باب حجاب از همين قبيل است، خواه استثناهايى كه در باب محارم است‏يا استثناهايى كه از لحاظ مقدار پوشش است.لهذا در مورد محارم (غير شوهر) هر قدر زن پوشيده‏تر باشد بهتر است.
تهييج‏شهوت در مورد محارم درجه اول از قبيل پدر و فرزند و عمو و برادر تقريبا صفر است ولى جاذبه زن مخصوصا اگر جوان و زيبا باشد در محارم درجات بعدى مخصوصا در محارم سببى از قبيل پدر شوهر و پسر شوهر بى‏تاثير نيست.رخصت‏شارع در اين موارد براى ضرورت اختلاط و معاشرتهاى زيادى است كه بين محارم اجتناب‏ناپذير است.فكر كنيد اگر پوشش زن نسبت‏به برادر و پدر لازم باشد چقدر زندگى خانوادگى دشوار خواهد شد!
در مورد پدر و عمو و حتى برادر طبعا رغبت جنسى وجود ندارد مگر در افراد منحرف و استثنائى، ولى در مورد پسر شوهر عمده ملاك همان عسر و حرج است.اگر مردى زن زيبا و پسر جوانى دارد هرگز اين پسر نسبت‏به زن پدر مانند فرزند نسبت‏به مادر خود نيست.بنابر اين مباح بودن ترك پوشش در برابر بعضى محارم نيز به ملاك عسر و حرج است و ما اين نكته را كه ملاك عسر و حرج است از آيه 58 سوره نور استفاده كرديم كه مى‏فرمايد: طوافون عليكم بعضكم على بعض .بعضى از مفسرين از قبيل صاحب كشاف نيز در ذيل همين جمله بدين نكته اشاره كرده‏اند.همان طور كه مكرر گفته‏ايم چون اين استثناها از ناحيه حرج است نه اينكه ملاك تحريم وجود نداشته باشد، بنابر اين هر قدر تستر بيشتر رعايت‏شود بهتر است، يعنى جدايى زن و مرد، پوشش، ترك نظر و هر چيز ديگرى كه انسان را از حريم مسائل جنسى دور مى‏كند رجحان دارد و مادامى كه ممكن است‏بايد مراعات گردد.
اگر كسى بپرسد در كلاس يا مجلسى كه زن و مرد هر دو شركت مى‏كنند و زنان به قدر كافى پوشيده هستند آيا اگر يك در ميان بنشينند بهتر است‏يا اينكه زنها در يك قسمت و مردها در قسمت ديگر بنشينند؟
جواب اين است كه البته جدا بنشينند بهتر است.
به طور كلى اصل ضرورت و احتياج را بايد در نظر گرفت.نبايد اين ترخيص شرعى بهانه‏اى به دست دهد كه مردان و زنان اجنبى حريم را از ميان بردارند و خطر برخوردهاى زن و مرد را فراموش كنند.
هيچ غريزه‏اى به سركشى و حساسيت غريزه جنسى نيست.احتياطها و توصيه‏هاى اسلام مبنى بر دور نگه داشتن زنان و مردان اجنبى تا حدودى كه حرج و فلج ايجاد نكند مبنى بر اين اصل روانى است.روانشناسى و روانكاوى صد در صد اين نظر را تاييد مى‏كند و تواريخ و داستانها حكايت مى‏كنند كه گاهى يك برخورد، يك تلاقى نگاهها در ظرف يك لحظه اساس خانواده‏اى را متلاشى كرده است.
به نيروى تقوا و ايمان در مقابل موجبات همه گناهها مى‏توان تكيه كرد مگر در مورد گناهان مربوط به غريزه جنسى.اسلام هرگز نيروى تقوا و ايمان را با اينكه قويترين نيروهاى اخلاقى است‏يك ضامن كافى در برابر تحريكات و دسايس اين غريزه ندانسته است.
چقدر عالى و لطيف سروده حافظ شيراز در غزل معروف خود كه با اين بيت آغاز مى‏شود:
نقدها را بود آيا كه عيارى گيرند تا همه صومعه‏داران پى كارى گيرند
آنجا كه مى‏گويد:
قوت بازوى پرهيز به خوبان مفروش كه در اين خيل حصارى به سوارى گيرند
آرى در خيل خوبان، سوارى براى فتح حصارى از تقوا كافى است.
3. روايت
دليل سوم از ادله كسانى كه پوشش وجه و كفين را لازم شمرده‏اند روايتى است كه در كتب حديث نقل شده و شهيد ثانى در مسالك به آن استدلال و سپس نقد كرده است.مضمون روايت اين است:
در حجة الوداع زنى براى پرسيدن مساله‏اى خدمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آمد.
فضل بن عباس پشت‏سر رسول خدا سوار بود.نگاههايى بين آن زن و فضل رد و بدل شد. رسول اكرم متوجه شد كه آندو به هم خيره شده‏اند و زن جوان به جاى اينكه توجهش به جواب مساله باشد همه توجهش به فضل است كه جوانى نورس و زيبا بود. رسول اكرم با دست‏خود صورت فضل را چرخانيد و فرمود زنى جوان و مردى جوان، مى‏ترسم شيطان در ميان ايشان پا بنهد (18) .
شهيد رضوان الله عليه در پاسخ اين استدلال مى‏گويد:
«اين روايت دليل بر عدم وجوب پوشيدن چهره است و حتى دليل بر جواز نظر به چهره اجنبيه است نه دليل بر وجوب پوشيدن چهره و بر حرمت نظر.» ما سخن شهيد را چنين توضيح مى‏دهيم: اولا طبق مفاد اين حديث پيغمبر اكرم زن را از باز گذاشتن چهره‏اش نهى نفرموده بود كه منتهى بدين جريان شد.ثانيا خود رسول اكرم ضمن پاسخ دادن به مساله آن زن به چهره زن نگاه مى‏كرد كه متوجه شد آن زن آزمندانه به چهره زيباى فضل خيره شده است.ثالثا قرائن اين قصه حكايت مى‏كند كه نگاه آندو به يكديگر شهوت آلود بوده است.شك نيست كه اين گونه تبادل نگاهها حرام است.بدين جهت‏بود كه رسول اكرم دست‏خود را به پشت‏سر برد و چهره فضل را به طرف ديگر برگردانيد كه ديگر او به آن زن نگاه نكند و آن زن به او.رابعا بعد از اين جريان نيز زن را امر به پوشيدن چهره نكرد، بلكه عملا مانع نگاههاى شهوت‏آلود آندو به يكديگر شد.
شيخ انصارى نيز در رساله «نكاح‏» پس از آنكه اين حديث را از طرف طرفداران لزوم پوشيدن چهره و حرمت نظر نقل مى‏كند، مى‏فرمايد: اين حديث‏بر خلاف مدعاى آنها بيشتر دلالت دارد.
4. خواستگارى
يكى ديگر از ادله كسانى كه پوشش چهره را لازم دانسته‏اند اين است كه در مورد كسى كه قصد ازدواج دارد اجازه داده شده است كه به چهره زنى كه مورد نظر اوست نگاه كند.مفهوم اين حكم اين است كه براى كسى كه قصد ازدواج ندارد نظر كردن جايز نيست.اكنون ما بعضى از روايات اين باب را ذكر مى‏كنيم:
الف. عن ابى هريرة: كنت عند النبى، فاتاه رجل فاخبره انه تزوج امراة من الانصار.فقال له رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: انظرت اليها؟ قال: لا.قال: فاذهب فانظر اليها فان فى اعين الانصار شيئا. (19)
ابو هريره مى‏گويد: نزد رسول خدا بودم كه مردى آمد و گفت‏با زنى از انصار ازدواج كرده‏ام.پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم به وى فرمود: آيا آن زن را ديده‏اى؟ گفت نه.فرمود برو او را ببين، زيرا چشم انصار معمولا عيبى دارد.
ب. عن المغيرة بن شعبة انه خطب امراة فقال صلى الله عليه و آله و سلم: انظر اليها فانه اخرى ان يدوم بينكما (20) .
مغيرة بن شعبه از زنى خواستگارى كرد.پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مطلع شد، بدو فرمود: برو ببين، زيرا اگر ببينى و بعد ازدواج كنى اين كار براى دوام ازدواج شما بهتر است.
ج. از حضرت صادق عليه السلام روايت‏شده است:
لا باس ان ينظر الى وجهها و معاصمها اذا اراد ان يتزوجها (21) .
وقتى شخص بخواهد با زنى ازدواج كند، باكى نيست كه به چهره و محل دستبندها نگاه كند.
مفهوم مخالف اين حديث اين است كه اگر قصد ازدواج در كار نباشد نگاه كردن جايز نيست.
جواب اين استدلال همان طور كه فقها گفته‏اند اين است كه:
اولا نگاه خواستگار با نگاه غير خواستگار فرق مى‏كند.خواستگار به ديده خريدارى و براى خريدارى نگاه مى‏كند و به اصطلاح نظر استقلالى دارد و معمولا خالى از تلذذ نيست.لهذا فقها مى‏گويند نگاه خواستگار با علم بدين كه تلذذ حاصل مى‏شود مانعى ندارد.البته هدف او بايد تحقيق باشد نه تلذذ.ولى غير خواستگار اگر به منظور تلذذ نخواهد نگاه كند نظرش آلى خواهد بود نه استقلالى.ما فرق بين اين دو نوع نظر را در تفسير آيه 31 سوره نور بيان كرديم و خلاصه اين است: كسى كه قصد خواستگارى ندارد نبايد با چشمان خيره و نگاههاى خريدارى زن را ورانداز كند و اين منافات ندارد كه نظر به چهره زن به طور آلى يعنى به اندازه‏اى كه لازمه مخاطبه است جايز باشد.
و ثانيا در مورد نگاهى كه مقدمه خواستگارى است، چنانكه روايات ديگر دلالت دارد و فقها هم فتوا مى‏دهند، جواز نظر اختصاص به چهره و دو دست ندارد بلكه سبت‏به مطلق زيباييهاى زن نيز جايز است.از باب نمونه دو روايت را ذكر مى‏كنيم:
1.عبد الله بن سنان قال: قلت لابى عبد الله عليه السلام: الرجل يريد ان يتزوج المراة افينظر الى شعرها؟ فقال: نعم، انما يريد ان يشتريها باغلى الثمن (22) .
عبد الله بن سنان مى‏گويد: از حضرت صادق عليها السلام پرسيدم وقتى شخص اراده دارد با زنى ازدواج كند آيا جايز است‏به موى او نگاه كند؟ فرمود: آرى، زيرا به گرانبهاترين قيمت‏خريدار اوست.
يعنى آنچه انسان در زندگى زناشويى مايه مى‏گذارد از هر چيز گرانبهاتر است. واضح است كه مراد مهريه نيست، زيرا ارزش پولى مهريه گرانبهاترين قيمت نيست; بلكه مقصود اين است كه مى‏خواهد با او زندگى كند و عمر خويش را با او بسر برد.
2.عن رجل عن ابى عبد الله عليه السلام قال: قلت له: ا ينظر الرجل الى المراة يريد تزويجها فينظر الى شعرها و محاسنها؟ قال: لا باس بذلك اذا لم يكن متلذذا (23) .
مردى از حضرت صادق عليه السلام مى‏پرسيد: آيا مردى كه قصد ازدواج دارد حق دارد به مو و زيباييهاى زن مورد نظرش نگاه كند؟ فرمود: اشكالى ندارد مشروط بر اينكه مقصودش التذاذ نباشد.
پس معلوم شد جواز نظر براى خواستگار، اختصاص به چهره و دو دست ندارد.
ثالثا بحث ما فعلا در لزوم پوشيدن وجه و كفين است نه در جواز نظر براى مرد. فرضا رواياتى كه دلالت مى‏كند كه براى خواستگار نظر به چهره زن مورد نظرش جايز است مفهوم مخالفى داشته باشد كه نظر غير خواستگار بر چهره زن جايز نيست، دليل بر عدم جواز نظر مرد بر چهره زن بيگانه است نه بر وجوب پوشيدن زن وجه و كفين را.
5. آيه «جلباب‏»
دليل ديگر كه مى‏توان به آن تمسك جست آيه جلباب است كه مى‏فرمايد: «يا ايها النبى قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن... اى پيامبر!به همسرانت و دخترانت و همسران مؤمنين بگو كه جلبابهاى (روسريها) خويش را به خود نزديك سازند...
اين استدلال مبنى بر اين است كه جمله «نزديك سازند روسريهاى خويش را» كنايه باشد از اينكه با روسريها چهره خويش را بپوشانند; همچنانكه بسيارى از مفسران مانند زمخشرى در كشاف و فيض در صافى اينچنين تفسير كرده‏اند.
ولى ما در يكى از فصلهاى گذشته تحت عنوان «حريم عفاف‏» ثابت كرديم اين تفسير هيچ مبنايى ندارد; نظر برخى مفسرين ديگر مانند تفسير الميزان را تاييد كرديم. تا آنجا كه من الآن به خاطر دارم هيچ فقيهى به اين آيه به عنوان يكى از ادله وجوب ستر استناد نجسته است.
پى‏نوشت‏ها:
1. وسائل ج‏3/ ص 25
2. وسائل ج‏3/ ص‏29
3. وسائل ج‏3/ ص‏29 و كافى ج 5/ ص 531
4. وسائل ج‏3/ ص‏29
5. يعنى مردمى كه مسلمان نيستند ولى پيرو يكى از اديان قديم آسمانى مى‏باشند و در پناه دولت اسلامى‏طبق قرارداد زندگى مى‏كنند.
6. وسائل ج‏3/ ص‏26. (
7. وسائل ج‏3/ ص‏26. (
8. همان
9. در متن حديث «اهل سواد» تعبير شده است.سواد، قراء و كشتزارهاى اطراف شهر را مى‏گويند و شايدعلت اينكه «سواد» ناميده مى‏شود اين باشد كه به علت كشت و زرع از دور سياه به نظر مى‏رسد.بسيارى ازاوقات مراد از كلمه «سواد» كشتزارهاى حومه كوفه است.
10. رجوع شود به منهاج الصالحين چاپ نهم، كتاب النكاح، مساله‏3.
11. قرب الاسناد ص 40
12. وسائل ج 1/ ص 135.
13. قرب الاسناد ص 102.
14. كافى ج 5/ ص 528 و وافى مجلد 12 ص 124 و وسائل ج‏3/ ص‏27.
15. پس از نشر چاپ اول اين كتاب، بعضى از ما توضيح خواستند كه چگونه ممكن است چهره دختر پيغمبراكرم از گرسنگى زرد باشد؟ چرا و به چه دليل گرسنه بوده‏اند؟
از پرسش كنندگان متشكريم كه سؤال خود را با ما در ميان گذاشتند.بايد به دو نكته توجه داشته باشند: يكى اينكه زندگى آن روز مسلمانان در مدينه غالبا به سختى مى‏گذشت.جنگها و كشمكشها خود به خود براقتصاد لاغر مدينه ضربه مى‏زد و گاهى توام مى‏شد با خشكسالى، چنانكه در سالى كه غزوه تبوك اتفاق‏افتاد خشكسالى سختى روى داده بود و لهذا سپاه تبوك را «جيش العسرة‏» ناميدند.اصحاب صفه گاهى‏آنچنان در سختى بودند كه جامه كافى براى شركت در نماز جماعت نداشتند.رسول خدا روزى پرده‏اى درخانه دخترش زهرا آويخته ديد، كراهت نشان داد.زهرا فورا آن را پيش پدر فرستاد و رسول خدا آن راتكه تكه كرد و به اصحاب صفه داد.
نكته ديگر اينكه درست است كه على مرد كار بود، علاوه بر حقوق سربازى و غنائم جنگى كارهاى‏كشاورزى داشت و احيانا با مزدورى در باغهاى ديگران تحصيل روزى مى‏كرد، ولى على و زهرا كسانى‏نبودند كه خود سير بخوابند و در اطراف آنها شكمها گرسنه باشد.آنها آنچه به كف مى‏آوردند به ديگران‏ايثار مى‏كردند.سوره مباركه هل اتى در همچو زمينه‏اى نازل گرديد.
آرى مسلمانان صدر اول در چنان شرايط طاقت فرسايى پرچم اسلام را به دوش گرفتند و تا دورترين نقاطجهان بردند.
گرسنگى خاندان پيامبر نقصى براى آنها به شمار نمى‏رود، افتخارى است كه بر پيشانى مقدسشان‏مى‏درخشد.
16. كافى ج/ 5 ص 521 و وسائل ج/ 3، ص 25، و وافى مجلد 12 ص 121.
17. كافى ج‏6/ ص 55 و وسائل ج‏3/ ص 144
18. صحيح بخارى ج 8/ ص‏63.
19. صحيح مسلم، ج 4/ ص 142
20. جامع ترمذى، ص 175
21. وافى مجلد 12 ص 58 و وسائل ج‏3/ ص 11 و كافى ج 5/ ص 365
22. وسائل ج‏3/ ص 12، تهذيب ج‏7/ ص 435
23. كافى ج 5/ ص 365، وسائل ج‏3/ ص 11